گی دو موپاسان

04 فروردین 1385

گی-دو-موپاسان

پدر موپاسان از خانواده‌های اصیل لورن Lorraine بود که از طرف ملکه ماری ترز به عنوان نجیب‌زاده دست یافت و از قرن هیجدهم در نورماندی مقیم شد. مادر موپاسان نیز از مردم نورماندی بود و هنگامی که از شوهر جدا گشت، تربیت پسر را برعهده گرفت و عشق به ادبیات را به او القا کرد... در سیزده سالگی به مدرسه شبانه‌روزی مذهبی سپرده شد... از مدرسه اخراج شد... سالهای 1873 تا 1880را نزد فلوبر به کارآموزی ادبی گذراند... در اول ژانویه 1892، رگ گردن خود را برید.

گی دو موپاسان Maupassant Guy de داستان‌نویس فرانسوی (1850-1893) پدر موپاسان از خانواده‌های اصیل لورن Lorraine بود که از طرف ملکه ماری ترز به عنوان نجیب‌زاده دست یافت و از قرن هیجدهم در نورماندی مقیم شد. مادر موپاسان نیز از مردم نورماندی بود و هنگامی که از شوهر جدا گشت، تربیت پسر را برعهده گرفت و عشق به ادبیات را به او القا کرد. اولین سالهای زندگی گی که با قدرت بدنی و زیبایی چهره همراه بود، از بهترین سالهای عمرش به شمار می‌آمد. سراسر کشتزارها و دشتهای نورماندی را تنها یا به همراهی مادر می‌پیمود و در سواحل دریا، بر تخته سنگها و در قایقهای ماهیگیران به گردش پرداخت. در همین دوره بود که از نزدیک با زندگی واقعی مردم نورماندی آشنایی یافت و بعدها در بسیاری از داستانهایش این زندگی را منعکس کرد. در سیزده سالگی به مدرسه شبانه‌روزی مذهبی سپرده شد، اما در آن محیط خود را به کلی تنها و منزوی احساس می‌کرد، از مصاحبت یاران ناسازگار می‌گریخت و از رفتار اولیای مدرسه دلزده می‌شد و همین امر او را تا حد بسیاری از مذهب بیزار کرد و این بیزاری در سراسر زندگیش باقی ماند، تنها تسکین خاطر او در این دوران سرودن شعر بود. بعضی از اشعارش که نسبت به استادان لحنی تمسخرآمیز داشت، به دست رئیس مدرسه افتاد و موجب شد که از مدرسه اخراج گردد، پس از آن به دبیرستان رفت و پس از انجام دادن تحصیلات درخشان به اخذ دیپلم نایل آمد. موپاسان هنگام جنگ فرانسه با پروس در 1870 شاهد هجوم به نورماندی بود و پس از متارکه جنگ به پاریس رفت. ابتدا در وزارت دریاداری و پس از آن در وزارت آموزش و پرورش به کار پرداخت و اگرچه هرگز کارمند ممتازی به شمار نیامد، از همه مراحل شغلی تجربه‌های فراوان به دست آورد که تصویری از آن در داستان میراث L’heritage و پیرایه La Parure منعکس شده است. موپاسان در پاریس با سلامت کامل بدنی و شوخ‌طبعی بسیار خود را به لذتهای افراطی زندگی سپرد، بی‌آنکه به احساسها و شهوتهای خود رنگ عشق بدهد. مادر گی که با خانواده فلوبر دوستی صمیمانه‌ای داشت، پسر را برای تربیت فکری و روحی به فلوبر سپرد و گی سالهای 1873 تا 1880را نزد فلوبر به کارآموزی ادبی گذراند و تحت رهبری او قرار گرفت.

فلوبر او را به نظم شدید در کار واداشت و به مطالعه کتابهای معین ادبی و صرف وقت بیشتر در راه هنر تشویق کرد. نوشته‌های او را می‌خواند و تصحیح می‌کرد و از نشر آثار، پیش از آموختن فنون کامل نقل و حکایت و هنر داستان‌نویسی برحذرش می‌داشت، به او می‌آموخت که دنیا را چگونه بنگرد و وقایع را با چه صراحتی وصف کند و با چه دقت و بردباری و صحت به تجزیه و تحلیل واقعیتهای زندگی بپردازد. فلوبر موپاسان را به محافل ادبی پاریس وارد کرد و با نویسندگانی چون آلفونس دوده، زولا، هویسمانس و تورگنیف آشنا ساخت. موپاسان به وسیله همین آشنائی‌ها و حمایت‌ها توانست با روزنامه‌های مختلف همکاری کند و از محافل ادبی و سازمانهای نشر پاریس تجربه‌های فراوان به دست آورد. در این دوره در اندیشه شعر سرودن بود و اولین اثر منظومش را باعنوان اشعار در 1880 انتشار داد، وی همچنین در تئاتر آزمایشهایی انجام داد و نمایشنامه‌هایی را در محافل خصوصی و ادبی بر صحنه آورد. در 1875 بود که به داستان‌نویسی روی آورد، ابتدا رمانی تاریخی نوشت که دنباله‌اش را رها کرد و در تابستان 1879 در مجمعی دوستانه در خانه امیل زولا که پایه مجموعه شب‌نشینیهای مدان
Soirees de Medan در آن گذارده شد، داستان کوتاه خود را به نام گلوله پیه Boule de Suif خواند که در 1880 در این مجموعه منتشر شد. این مجموعه شامل شش داستان کوتاه بود از امیل زولا و موپاسان و دوستان دیگر که همه آنها از خاطرات جنگ 1870 مایه داشت و از واقع‌بینی شدید برخوردار بود و نخستین بیانیه مکتب ناتورالیسم به شمار می‌آمد.

انتشار داستان گلوله پیه در این مجموعه ناگهان موپاسان را به شهرت رساند. همین پیروزی او را بر آن داشت که شغل اداری را رها کند و همه وقت را به خلق آثار ادبی مصروف دارد. بسیار زود نویسنده باب روز شد و آثارش مورد پسند مردم قرار گرفت. چه‌بسا دعوتهای محافل ادبی را رد می‌کرد، زیرا در وجودش بیزاری عمیقی از زندگی اجتماعی پدید آمده بود که آن را در رمان قلب ما
Notre Coeur (1890) منعکس ساخت. موپاسان به تبلیغ و ظاهرسازی اعتقاد نداشت، زندگی خصوصی خود را پوشیده نگه می‌داشت و حتی از انتشار عکس خودداری می‌کرد و از نشر نامه‌های بزرگان ادب و فاش ساختن آن نزد عامه مردم اظهار نفرت می‌کرد و معتقد بود که هنرمند واقعی تنها به وسیله آثارش باید در دل مردم راه یابد، پس با پشتکار فراوان به نوشتن پرداخت. در میان سالهای 1880 تا 1890 یعنی در مدت ده سال هرسال به تدریج سه تا چهار و پنج اثر منتشر می‌کرد، یکباره شعر و آثار نمایشی را کنار گذارد و خلق داستان کوتاه و رمان را آغاز کرد. در 1881 هشت داستان کوتاه را در مجموعه خانه تلیه La Maison Tellier انتشار داد که پیروزی عظیمی به دست آورد. از معروفترین داستانهای این مجموعه داستانهای زیر است: اعتراف یک زن Confession d’ une femme، علاقه‌ای مفرط Une Passion، زن بیوه La Veuve، خانه تلیه و مانند آن. سالها بعد در 1822 موپاسان مجموعه داستانهای مادمازل فی‌فی Mademoiselle Fifi را منتشر کرد که غالب قصه‌های آن از قدرت دقت در تحلیل و شیوه نگارش برجسته برخوردار بود، از آن جمله است: حادثه‌ای پاریسی Une Aventure Psrisienne که در آن چند جوان شهرستانی مشتاق دیدار پاریس می‌شوند و در این راه با حوادثی روبرو می‌گردند. داستان مادمازل فی‌فی که نام خود را به مجموعه داده و از جنگ 1870 مایه گرفته، از درخشانترین داستانهای این مجموعه است که در آن نیشخند و لحن گزنده موپاسان دیده می‌شود و آمیخته‌ای است از لحن موجز غم‌انگیز و احساس خوش خنده‌آور؛ نشانه خاص نبوغ نویسنده. داستانهای دیگر این مجموعه عبارت است از حیله Une Ruse، بر اسب A Cheval، دو دوست Deux amis، دزد Le Voleur و شام شب عید Reveillon که روستاهای نورماندی زمینه آن قرار گرفته است. از داستانهای معروف این مجموعه در کشتزارها aux Champs، در دریا En mer و مردی از نورماندی Un Normand و مانند آن است. مجموعه مهتاب Clair de lune (1884) شامل قصه‌های برجسته کودک L’ Enfant، قصه نوئل Conte de Noel و قصه این گرگ است C’est le Loup می‌باشد. داستانهای این مجموعه از موضوع‌های بسیار بدیع و شیوه خاص و برجسته برخوردار است.

گی دو موپاسان Maupassant Guy de

مجموعه داستان خواهران روندولی
Les Soeurs Rondoli (1884) شامل داستانهای مورد توجه موپاسان است با موضوعهای خنده‌آور و پرنشیب و فراز. داستان خواهران روندولی که نامش را به مجموعه داده است، قصه دلپذیر سفری است که به صورت اول شخص نقل شده و از لطف و ظرافت و شور فراوان برخوردار است و در آن خصوصیتهای روحی و اخلاقی به کلی متفاوت دو خواهر وصف شده است. مجموعه داستان میس هاریت Miss Hariett (1884) شامل داستان درخشان و کوتاه عمو ژول Mon Oncle Jules است. این داستان شهرت فراوان یافت. مجموعه قصه‌های ایوت Yvette (1884) از بهترین قصه‌های موپاسان تشکیل شده است. مجموعه قصه‌های روز و شب Contes du jour et de la nuit در 1885 منتشر شد. از برجسته‌ترین قصه‌های آن پیرایه است. زنی که همسرش از کارمندان ساده و متوسط اداری است به ضیافتی رسمی و باشکوه دعوت می‌شود و از دوست ثروتمندش گردنبند الماسی به عاریت می‌گیرد، پس از میهمانی متوجه می‌شود که گردنبند را گم کرده است، در این‌باره خاموش می‌ماند و برای خریدن الماسی نظیر آن تن به قرض سنگینی می‌دهد که سالها او را در محرومیت از همه چیز نگه می‌دارد و این خود کفاره‌‌ای است که برای جبران گناه خودپسندی و تظاهر خویش می‌پردازد، اما بعدها دوستش اقرار می‌کند که الماس گردنبندش مصنوعی بوده است. داستان پیرمرد Le Vieux در این مجموعه قویترین تصویر از محیط روستایی را پیش چشم می‌گذارد و به سبب وصف نیرومند و واقعی بودن مکالمه‌ها از بهترین قصه‌های موپاسان به شمار می‌آید.

مجموعه آقای پاران
Monsieur Parent در 1886 انتشار یافت. اولین داستان این مجموعه که نامش را به آن داده است سرگذشت دردناک زندگی زناشویی است؛ سرگذشت شوهری که با خیانت همسرش روبرو می‌گردد. دیگر از داستانهای برجسته این مجموعه جانور مت بلوم La Bete a mait belhomme است؛ داستانی ساده و روستایی. از حیاط مسافرخانه‌ای دلیجانی به عزم سفر حرکت می‌کند، چاپار با وضع مسخره‌آمیزی یک یک مسافران را صدا می‌کند و روستائیان به صورتی تماشایی از پیش چشم عبور می‌کنند و سوار می‌شوند و سفر آغاز می‌شود و از میان مسافران مردی به نام بلوم که ناراحتی و درد دارد، با ناله و فریاد توجه دیگران را به خود جلب می‌کند و گوش درد شدیدش را که ظاهراً بر اثر حرکت دلیجان رو به افزایش می‌رود با یگانه پزشک همسفر، در میان می‌گذارد و می‌گوید که چنین به نظرش می‌اید که جانوری می‌خواهد مغزش را از درون بجود. کشیش نیز دخالت می‌کند و پس از چند حرکت خنده‌آور، با چکاندن کمی روغن و آب گرم درگوش بیمار موفق می‌شود که ککی را از گوش او بیرون بکشد و او را از درد برهاند؛ مردک خسیس نیز با تقدیم چند پول سیاه مزد او و پزشک را تقدیم می‌کند. موپاسان با هنر داستان‌پردازی خود توانسته است از این موضوع بسیار ساده، داستانی پررنگ بسازد و با وصف چهره‌های رنگارنگ و تماشایی مسافران روستایی و به کار بردن لهجه خاصشان اثری نیرومند خلق کند که خود شاهکاری به شمار آمده است.

مجموعه دست چپ
La Main gauche (1889) نیز دارای داستانهای برجسته است. از جمله رمانهای موپاسان یار زیبا Bel-ami است در 1886 که پیروزی عظیمی به دست آورد و در ضمن غوغایی برپا کرد و موپاسان به سبب بدبینی افراطی و از این که همه رنگها را تیره و تار دیده است مورد سرزنش قرار گرفت؛ با وجود این، رمان اثر برجسته ادبی زمان خود به شمار آمد. موپاسان در این زمان به شهرت فراوان رسید و عایدی بسیار به دست آورد که خود از نزدیک بر آن نظارت می‌کرد، چنانکه عایدیش از راه فروش نسخه‌های بی‌شمار آثار، در میان عواید ادبی مقام اول را به دست آورد. پس خانه بسیار زیبایی در نورماندی ساخت که برای کار یا شکار یا گردشهای تفریحی با قایق خود به آنجا می‌رفت. کم‌کم حس گریز از اجتماع در وجودش قوت گرفت و به سفری طولانی و دوردست پرداخت. از الجزایر، ایتالیا، انگلیس و تونس دیدن کرد و احساسهای پرشور خود را از این سفر در آثار مختلف منعکس ساخت، از جمله در داستان روی آب Sur l’eau، زندگی سرگشته La Vie errante، در آفتاب Au soleil و مانند آن. در 1887 موپاسان رمان کوه اوریول Mont-Oriol را که از اقامتی در حین سفر الهام گرفته بود، منتشر کرد.

اولین ناراحتیهای عصبی موپاسان در 1855 ظاهر شد و موجب شگفتی دوستان جوانی‌اش گشت که او را با آن نیرومندی و سلامت دیده بودند. شک نیست که بیماری موپاسان جنبه ارثی داشت، پدرش نیز در حال جنون در سی و سه سالگی درگذشته بود، همچنین خستگی مفرط از کار مداوم و طاقت‌فرسا و شهوترانی به حد افراط و استعمال بیش از حد قرصهای مسکن و مورفین و حشیش برای تسکین پریشانی‌های عصبی او را از پای درآورد. موپاسان پیش از ظهور اختلالهای جسمانی، نگرانیهای روحی روزافزونی داشته است که آشکارا در رمان نیرومند چون مرگ
Fort comme la mort (1889) دیده می‌شود و نیاز مالیخولیایی او را به انزوا و تنهایی و تلاش هراسناکش را در برابر یکنواختی زندگی نشان می‌دهد. موپاسان به تدریج در دست خیالات بیهوده و مرموز گرفتار شد. پیوسته گمان می‌کرد موجودات مرموز و تهدیدکننده‌ای او را احاطه کرده‌اند. روز به روز لاغرتر و رنجورتر می‌گشت، نگاهش خیره می‌ماند و سخنان نامربوط و باطل می‌گفت، کتابهای پزشکی می‌خواند و دوستان را از تهدید میکروب برحذر می‌داشت، دواهای گوناگون می‌خورد و اصلاً به خواب نمی‌رفت، روحی آزاردهنده یافته بود و به همه‌کس پرخاش می‌کرد. پزشک او را به دامنه کوههای آلپ و سواحل نیلگون جنوب فرانسه فرستاد. کمی بهبود یافت، اما به طور اجتناب‌ناپذیری به سوی جنون مطلق گام برمی‌داشت.

در اول ژانویه 1892 پس از دیداری از مادر، رگ گردن خود را برید و به وسیله دوستان به پاریس و به تیمارستان برده شد و هیجده ماه در بحران‌های شدید دیوانگی به سر برد تا سرانجام در حال اغما درگذشت. در قلمرو تئاتر موپاسان موفق نشد که نمایشنامه‌هایش را برصحنه آورد. تنها نمایشنامه سرگذشت روزگار قدیم
Histoire du vieux temps در 1879 و کمدی موزوت Musott در 1891را از او بر صحنه آمد. پیروزی واقعی موپاسان در عالم تئاتر به وسیله نمایشنامه آرامش خانوادگی La Paix du foyer به دست آمد که در 1893 اجرا شد. موپاسان استاد انکارناپذیر داستان کوتاه است، در حدود دویست و شصت داستان نوشته است که موضوع بیشتر آنها از زندگی روستایی منطقه نورماندی، جنگ فرانسه و پروس، خط ‌مشی خانواده‌های کاسب‌کار و اهل حرفه و زندگی باب روز و متجددانه مردم پاریس گرفته شده است، بی‌آنکه به هیچ‌یک جنبه فلسفی داده شود. موپاسان از میان آثار ادبی کمتر سرمشق معینی داشته است. در ضمن از هرنوع بدعت پرهیز می‌کرد، بدون قلم‌خوردگی می‌نوشت و به تأثیر نوشته‌هایش اطمینان داشت. دنیای موپاسان دنیایی تاریک بود. وی به زندگی بشری و رنج با بدبینی می‌نگریست و پیوسته در وسوسه مرگ به سر می‌برد، اما بدبینی او پیوسته با طنز آمیخته بود، قدرت مشاهده و ژرف‌بینی و نبوغ نویسندگی و سبک ساده و مستقیم و خاص موپاسان نفوذ عظیم وی را در خارج از کشور فرانسه حتی بیش از کشورش استوار کرد و او را کاملترین و پایدارترین نماینده مکتب رئالیسم ساخت. از داستانهای کوتاه و رمانهای موپاسان اقتباسهای گوناگون انجام گرفته است.

ترجمه شده به فارسی: سنجاق؛ توفان روح؛ عشق؛ قیمت اعدام؛ کلوشت؛ گردنبند الماس؛ گردش؛ گرگ؛ گوهرهای بدل؛ لبخند بخت؛ مادر گناهکار؛ مادر وحشی؛ هورلا؛ اشراف؛ تپلی و چند داستان دیگر؛ یک زندگی؛ عاقبت یکصد سائل؛ اشتیاق؛ اعتراف؛ انتظار؛ انتقام؛ باباملیون؛ بابای سیمون؛ پدرکش؛ جوان بوالهوس؛ داستان منتخب؛ داش مشدی پاریس؛ در یکی از شبهای بهار؛ دست انتقام؛ دلباخته زیبا؛ سرباز کوچک؛ رگ کوچک یا شکنجه وجدان؛ زن دیوانه؛ ژولی رومن؛ رز؛ پیر و ژان و...

زهرا خانلری، فرهنگ ادبیات جهان، خوارزمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...