هرمان هسه

19 بهمن 1384

هرمان-هسه

در خانواده‌ای از مبلغان مذهبی پروتستان زاده شد. تربیتی مذهبی یافت و برای آینده‌اش تحصیل در الهیات در نظر گرفته شد، اما هسه آرزوی پدر و مادر را تحقق نبخشید، بسیار زود تحصیل در رشته علوم الهی را ناتمام گذارد... با زنی که نه سال از او بزرگتر بود، ازدواج کرد و در نخستین روزهای خوشی که با او گذراند، تعدادی آثار دلپذیر منتشر کرد، اما این دوره دیری نپایید و وی به شکنجه‌ای روحی دچار شد که نتوانست بر آن فایق آید...

هرمان هسه، Hesse, Hermann رمان‌نویس و شاعر آلمانی (1877-1962) در وورتمبرگ Wurtemberg و در خانواده‌ای از مبلغان مذهبی پروتستان زاده شد. تربیتی مذهبی یافت و برای آینده‌اش تحصیل در الهیات در نظر گرفته شد، اما هسه آرزوی پدر و مادر را تحقق نبخشید، بسیار زود تحصیل در رشته علوم الهی را ناتمام گذارد و خود را به میدان زندگی افکند. ابتدا نزد ساعت‌ساز و سپس نزد کتابفروشی در شهر توبینگن Tubingen به شاگردی پرداخت؛ در این شهر بود که با محیط فرهنگی و دانشگاهی و مجامع روشنفکران آشنایی یافت و نزد خود به آموزشی وسیع دست زد. ابتدا تنها هدفش سرودن شعر بود. اولین اشعارش با عنوان «ترانه‌های رمانتیک» Romantische Lieder در 1899 انتشار یافت که او را سخت تحت نفوذ مکتب رومانتیسم آلمان، خاصه نوشته‌های «نووالیس» Novalis، نشان می‌داد؛ اگرچه بعضی از نشانه‌های رمانتیسم در سراسر زندگیش باقی مانده، در سن پختگی به هیچ وجه آثارش به مکتب خاصی بستگی ندارد و سبک شخصی او را می‌نمایاند. شهرت عظیم هسه پس از انتشار رمان «پیتر کامنزیند» Peter Comenzind (1904) آغاز شد که اقبال بسیار یافت، این رمان که در شیوه رمانتیسم جدید آلمان نوشته شده بود، زندگی جوانی را شرح می‌دهد که دهکده محدود و کوچک خود را ترک می‌کند تا سراسر جهان را زیر پا گذارد، اما او جویای هنر است و به زندگی از خلال زیبایی‌ها می‌نگرد و هسه به وسیله او می‌تواند نظرهای شخصی را درباره هنر و سرنوشت آن بیان کند و در جریان این جهانگردی برتری زندگی طبیعی را بر تمدن شهری نشان دهد و تمدن غرب را سخت به باد انتقاد گیرد. پیتر، قهرمان کتاب، پس از سرخوردگی از سیر و سیاحت به سرگردانی خویش پایان می‌دهد و به دهکده کوچک بازمی‌گردد و کمر اصلاح آن را برمی‌بندد. هسه در این اثر مسائل کودکی و نوجوانی را مطرح کرده و کسانی را وصف می‌کند که در جستجوی شناخت شخصیت خویشند و غالباً عصیان و میلِ گریز، زندگیشان را به خطر می‌اندازد. همین موضوع در رمان دیگر به نام «زیر چرخ» Unterm Rad (1905) دنبال می‌شود. در واقع هسه که سختگیری‌های محیط مذهبی خانواده از کودکی او را به بدبینی و عصیان سوق داده، در این رمانها قیود خانوادگی و قوانین خشک اجتماع را تحمل‌ناپذیر می‌یابد و یگانه راه رهایی قهرمانان خویش را درگریز از این نوع زندگی و روی آوردن به زندگی ساده و در آغوش طبیعت می‌داند.

پس از این موفقیت‌ها با زنی که نه سال از او بزرگتر بود، ازدواج کرد و در نخستین روزهای خوشی که با او گذراند، تعدادی آثار دلپذیر منتشر کرد، اما این دوره دیری نپایید و وی به شکنجه‌ای روحی دچار شد که نتوانست بر آن فایق آید و از استعداد هنری خود چنانکه باید بهره برد، پس برای نجات خویش از تنگنا دوری از محیط خانواده را برگزید. رمان «گرترود»
Gertrud (1910)این بحران روحی را نشان می‌دهد و در واقع سرگذشت نویسنده است و فلسفه عمیق او را عرضه می‌کنند، یعنی مسأله تنهایی. در نظر هسه زندگی تنهایی است، انسان همیشه تنهاست و هنرمند تنهاتر از دیگران. داستان گرترود اعترافات یک موسیقیدان است، همچنانکه «روسهالده» Rosshalde (1914) اعترافات یک نقاش است و این دو اثر را می‌توان مکمل یکدیگر دانست. موسیقیدان به شکست دردناک عشق گرفتار می‌شود و از دختری که دوست دارد، جدا می‌گردد تا دوستیشان به هم نخورد. نقاش به عکس موفق می‌گردد که با دلدار ازدواج کند و از او صاحب فرزند شود، اما او نیز تنهاست و خوشبختیش چیزی ظاهری است. هسه چنین می‌اندیشد که هر روز که می‌گذرد ما را نسبت به آنچه دوست داریم، بیگانه‌تر می‌کند، زن بدون هیچگونه شادی در انتظاری پوچ به سر می‌برد، فرزند نیز که در عالم صفا به بازی سرگرم است، همان تنهایی پدر و مادر را احساس می‌کند.

هرمان هسه، Hesse, Hermann

هسه در 1912 آلمان را ترک کرد، چندی در سوئیس و در شهر برن اقامت گزید و در 1923 به تابعیت این کشور درآمد. سپس به هند که اقوام مادریش آنجا اقامت داشتند و بعدها برای خود او میهنی معنوی به شمار آمد، سفر کرد. در بازگشت به برن اوضاع جنگ جهانی او را به طور عمیقی آشفته کرد، از سوی دیگر ملال و افسردگیش نیز به سبب بیماری فرزند چنان شدت یافت که ناچار در بیمارستان بستری گشت و تحت درمان روانی قرار گرفت. از آن پس تحلیل روانی او را سخت زیر نفوذ خود قرار داد و موضوع تازه‌ای در آثارش گشت. «دمیان»
Demian از این دسته آثار است که در بیمارستان نوشته شد. مسأله اصلی در دمیان خیر و شر است و سرگذشت دانش‌آموزی به نام زینکلر Sinclair که تحت تأثیر دوستی شریر به نام کرامر Kromer، ولگردی لاف‌زن و متظاهر، قرار می‌گیرد و چنان در دام او اسیر می‌شود که به همه نوع گناه و شرارت تن درمی‌دهد. در اینجا هسه شر را در برابر خیر قرار می‌دهد و سومین قهرمان را به داستان وارد می‌کند و آن رفیق دیگری است با وضع و حالی عجیب و با نگاهی که گاهی سرد است و گاهی مرموز، چنانکه گویی در ورای زمان به سر می‌برد یا از گذشته‌ای نامعلوم و بدون تاریخ بیرون آمده است. زینکلر با این شخص ارتباط می‌یابد و رفیق تازه می‌کوشد تا او را از دام کرامر نجات دهد و از وقت‌گذرانی در میخانه‌ها بازش دارد و همین که از نجات او اطمینان حاصل می‌کند، از او جدا می‌شود و به او می‌گوید: «این بار اگر به من احتیاج داشتی مرا صدا نکن، به وجدان خود رجوع کن که صدای مرا از آن خواهی شنید.» کتاب دمیان کتابی غنی و زیباست که هسه در آن همه تضادها را باهم سازش می‌دهد. جستجوی برقراری همین تعادل دشوار در کنه ذات آدمی است که هسه را بر نوشتن داستانی به نام «سیذارتا» Siddhartha؛ (1929) برانگیخت که از مهمترین آثار او به شمار آمد.

این اثر از اساطیر هند الهام گرفته و بیشتر منظومه‌ای هندی است تا رمان. سیذارتا پسر برهمنی است که از پی یافتن حقیقت کلی، خانه و خانواده را ترک می‌کند و با دوستی همسفر می‌شود. در جنگل ابتدا به یکی از پیشوایان دین برمی‌خورد که برای رسیدن به مقصود به او درس ریاضت و زهد می‌دهد، اما سیذارتا تحت تأثیر تعلیم او قرار نمی‌گیرد و احساس آرامش روحی نمی‌کند، پس به راه ادامه می‌دهد تا به کسی برمی‌خورد که چهره درخشانش بلافاصله او را تحت نفوذ خویش قرار می‌دهد و در وجود او که به «بودا»
Boudha معروف است، راهنمای اصلی خویش را می‌یابد. بودا برخلاف انتظار هیچ‌چیز به او نمی‌آموزد و هیچ قانون و آیین مذهبی را به او عرضه نمی‌کند. تنها نکته‌ای که یادآور می‌شود، این است که باید خود را از هر نوع ادراک قبلی که از جهان داشته، رها کند و تنها به تجربه‌هایی که خواهد آموخت دل بندد و این نکته حکیمانه را به خاطر بسپارد که در واقع نباید چیزی را نفی کند، بلکه باید روح خود را به وسعت جهانی توسعه بخشد. سیذارتا راه خود را به سوی جهان گسترده پیش می‌گیرد تا به تجربه‌اندوزی پردازد. پس خود را به همه نوع زندگی حتی از نوع مبتذل و احساسهای پست دنیوی می‌سپارد و سالها را در این راه می‌گذراند تا پیر می‌شود و به مرگ نزدیک می‌گردد، سرانجام بیزاری و نفرت از همه چیز در دلش راه می‌یابد. در اینجاست که عقل والا بر او ظاهر می‌شود، او را به تنهایی می‌کشاند و به کنار رودی که نشانه‌ای از ابدیت است، سوق می‌دهد. در این هنگام است که سیذارتا به رهایی از همه چیز و به آزادی روحی دست می‌یابد. داستان سیذارتا ذوق مردم آلمان پس از جنگ جهانی را به آیین‌های مذهبی آسیا نشان می‌دهد. هسه این شوق را در حل شدن تمدن شرق و غرب در یکدیگر می‌داند، مسأله‌ای که بسیاری از متفکران آلمان نیز درباره آن اندیشیده‌اند.

تحلیل روانی در کتاب دیگر هسه به نام «گرگ بیابان»
Der Steppenwolf (1927) نیز دیده می‌شود. این داستان به صورتی استعاری روح آسیب‌دیده مردم پس از جنگ، مردم شهرنشین و متمدن، را نشان می‌دهد که ناگهان در وجود خود ظهور خوی حیوانی یا مردی گرگ صفت را مشاهده می‌کنند. آیا معنویت و حیوانیت آشتی‌ناپذیرند؟ آیا حیوانیت خود غذایی برای تحرک و فعالیت معنوی و روحی نیست؟ این بحث و مکالمه درونی در کتاب «نرگس و زرین دهان» Narziss und Goldmund (1930) دنبال می‌شود که در آن روح سرکش و عاصی در برابر عشق زندگی در دل طبیعت قرار می‌گیرد. قهرمان این اثر و داستان گرگ بیابان به سفر می‌پردازند تا از رموز زندگی و آنچه از سالها پیش برای آنان مقدر گشته است، آگاه شوند. بدین طریق از نظر هسه همه‌ی سرگردانیها، همه‌ی سفرها، به شرق یا جای دیگر را نمی‌توان ماجراجویی یا ولگردی دانست، بلکه به منظور تحقیقی است درباره هماهنگی عالم خلقت و عالم مطلق و امید به سازش عمیق جسم و روح. هسه به سبب خردمندیی که از اساطیر و ادیان هندی و خاور دور کسب کرده است، پس از چندی از بدبینی شدیدی که در وجودش رخنه کرده بود، دور می‌گردد و در اندیشه‌اش زهد و مذهب پایدار دوره جوانی شکل رؤیایی تکامل یافته و معنوی به خود می‌گیرد و اضطرابی که از خصوصیتهای زندگی پس از جنگ است، به تدریج از آثارش محو می‌شود. رمان بزرگ او در دو جلد با عنوان «بازی تیله‌های شیشه‌ای» Das Glasperlenspiel در 1943 انتشار یافت. حوادث این رمان در قرن بیست و سوم میلادی می‌گذرد و هسه خواننده را با خود به سرزمین کمال مطلوب که به آن نام کاستالی Castalie داده، می‌کشاند- سرزمینی که مشتاقان عالم معنی، دور از غوغای جهان در آن بسر می‌برند؛ سرزمینی که فلسفه غرب و ریاضت شرق، زیبایی با افسون، فرمولهای دقیق علوم و موسیقی با یکدیگر تلفیق می‌یابد. سرگذشت قهرمان کتاب سرگذشتی است که هسه خود آرزوی آن را در سر می‌پروراند. نظر هسه آن است که بشر در هیچ مرحله‌ای از زندگی نباید عقب بماند و پیوسته باید در دایره‌ای جدید نفوذ کند، همچنانکه در بازی تیله‌های شیشه‌ای تیله‌ها باید پیوسته پیش برود، زیرا روح توقف نمی‌شناسد. هسه در این داستان به زندگی ادراک تازه‌ای می‌بخشد و از عالم انسانیت کمال مطلوبی عرضه می‌کند که زندگی مداوم و تولدی از نو است.

"سفر به شرق»
Die Morgenlandfahrt (1932) بنابر گفته خود هسه سفری روحانی است نه سفری جغرافیایی و در واقع زندگینامه نویسنده است و تحولی را در طرز تفکر او نشان می‌دهد که در آن فردپرستی جایش را به اندیشه کلیت و جامعیت می‌دهد. این سفر سفری است در ورای زمان و مکان، اما از نظر ساختمان و ترکیب موضوع بر مبنای سفر جغرافیایی قرار دارد و شهرها و مکانهایی که در آنها نام برده می‌شود، جاهایی است که نویسنده خود در زندگی از آنها عبور کرده است. هسه چند مقاله دارد، از آن جمله: «رستاخیز زردشت» Zarathustras Wiederkehr (1920) و «نگاهی به هرج و مرج"Blick ins Chaos (1920).اشعار هسه در1952 در شش جلد دیوان کامل Gesammelte Dichtungen فراهم آمده است. وی در1946 به دریافت جایزه ادبی نوبل نایل گشت.

آنچه برای هسه که تشنه کشف اسرار عالم هستی است، اهمیت دارد، آن است که تا حد امکان خود را در قوای مختلفی که بر بشر نفوذ دارد شرکت دهد، از این‌روست که بیشتر اشخاص داستانهایش کسانی‌اند که می‌خواهند خود را به صورتی عمیق بشناسند و برای شناخت درون از برابر هیچ تجربه‌ای هرقدر دشوار و وحشتناک باشد، کنار نمی‌روند و پیوسته در حال تحقیق بسر می‌برند. این تحقیق مداوم از انسانیت محض و این اعتلای اندیشه است که هسه را در ردیف نویسندگانی جای می‌دهد که آثارشان در دسترس فهم عامه مردم نیست، اگرچه مبهم و تاریک شمرده نمی‌شود.

زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...