هم‏‌دردیم مهندس کلانی! | هم‌میهن


رویای بسیاری از کودکان ایرانی این است که بتوانند روزی فوتبالیست شوند. اغلب هم با مخالفت خانواده رو‌به‌رو می‌شوند. یکی از همین مخالفت‌ها در ایام کودکی و نوجوانی شامل حال من شد و سال‌هاست که با آن رویا زندگی می‌کنم. خانواده عقیده داشت اگر فوتبالیست شوی شاید به پول و سرمایه «کلانی» برسی اما نه درس می‌خوانی، نه سواد خواهی داشت. زمان گذشت و جدای از بحث پارتی‌بازی و دلالی گسترده‌ای که مانع از پیشرفت بسیاری از سرمایه‌های جوان در این رشته می‌شود، فوتبال را رها کردم و سمت تحصیل، علم و دانش رفتم.

خاطرات شفاهی حسین کلانی: معمار سر طلایی

سال‌ها پیش با مادر و پدر صحبت می‌کردم و از فوتبالیستی برای‌شان گفتم که هر قدمی که برداشته مایه افتخار است. به پدر گفتم خاطرت هست که گفتی اگر فوتبالیست شوی، نمی‌توانی درس بخوانی؟ او هم تایید کرد و همچنان روی حرفش بود. مثال نقضی را برایش توضیح دادم که یک فوتبالیست می‌تواند هم فوتبال بازی کند، هم به عالی‌ترین درجه علمی برسد. صحبت از حسین کلانی است؛ دکتر-مهندسی که در کنار فوتبال و کسب افتخارات متعدد در این رشته، تا مقطع دکتری در رشته معماری تحصیل کرد تا مثال نقضی برای رویای رنگی من باشد که محقق نشد.

حسین کلانی، بازیکن سابق شاهین، دیهیم و پرسپولیس با وجودی که شرایط‌اش را از همان ابتدا در دوران کودکی و نوجوانی داشت که برای تحصیل به خارج از ایران برود، سعی کرد در کنار فوتبال، تحصیل را هم ادامه دهد. او در مدرسه، شاگرد اول بود و فوتبال را نیز مهم می‌دانست. در 19سالگی توسط دکتر اکرامی، مالک باشگاه شاهین به این باشگاه ملحق شد. باشگاهی به‌قدمت تاریخ. شعار شاهینی‌ها این بود: «اخلاق، درس، ورزش». به همین دلیل بود که اکثر شاهینی‌ها در کنار فوتبال درس خواندند و راهی دانشگاه شدند. دقیقا خلاف آنچه عموم تصور می‌کردند که فوتبالی‌ها فقط ورزش می‌کنند و علاقه‌ای به درس ندارند.

کلانی چنان برای پیراهن شاهین احترام قائل بود که در گفت‌و‌گو با خودم اینطور از اشتیاقش می‌گفت: «من شاهینی بودن را یک خوشبختی بزرگ می‌دانستم و برخلاف دیگران که بزرگ‌ترین آرزوی‌شان رفتن به میدان مسابقه بود، تمام شادی من این بود که هرچه زودتر با به تن کردن یکی از آن گرمکن‌های قرمز، روی نیمکت ذخیره‌ها ذره‌ای جا به من بدهند.» کلانی دو سال نیمکت‌نشینی در شاهین را به‌جان خرید تا سرانجام روز بازی او نیز برسد. او همزمان در اردوی تیم‌ملی نیز درخشان ظاهر می‌شد. کلانی یکی از 11بازیکنی بود که در مسابقه تاریخی 29 اردیبهشت‌ماه 1347 بین ایران و اسرائیل در ورزشگاه امجدیه سابق و شهید شیرودی فعلی حضور داشت تا ایران اولین قهرمانی جام‌ملت‌ها را جشن بگیرد.

کلانی در همان دوران از مربی تیم اجازه گرفته بود که در اردوی تیم درس بخواند چون نزدیک ایام امتحانات بود. فوتبال موطلایی ایران، در سال 1354 به پایان رسید. خودش سال‌های پیش از انقلاب را در کتاب «معمار سر طلایی» که تاریخ شفاهی فوتبال ایران است، چنین تعریف می‌کند که در 30سالگی برای او بسیاری از مسائل دیگر هم اهمیت پیدا کرده بود. فعالیت‌های سیاسی در دانشگاه باعث شد تا حسین کلانی به‌سمت گرایش چپ و تفکرات خلیل ملکی برود. در آستانه انقلاب نیز بازیکن وقت پرسپولیس، راهی زندان و با باز شدن در زندان‌ها او بعد از 40روز آزاد شد. در ایامی که مرحوم جعفر کاشانی، مرحوم همایون بهزادی و کلانی در شاهین توپ می‌زدند، به «سه تفنگدار» معروف شده بودند. همین فوتبال بود که رفاقت بین این سه را پررنگ کرد.

بهزادی اوایل انقلاب توسط نیروهای موسوم به کمیته بازداشت و از دانشگاه تهران نیز اخراج شد اما کلانی پیگیر کارهای او شد تا دوباره بتواند به زندگی برگردد و اتهامات واهی به او نیز پاک شود. کلانی بعد از پایان فوتبال‌اش، درس را رها نکرد و در سال 1368 راهی آمریکا شد تا در دانشگاه ucla دکترای معماری بگیرد. تصورش این بود که می‌تواند در بازگشت به ایران استاد دانشگاه شود و از کارهای یدی دست بکشد، اما باز هم ساخت‌وساز را ادامه داد و از تجربیات حضورش در پروژه پارس جنوبی استفاده کرد تا زندگی را پیش ببرد. از تجربیات و دانش کلانی آنطور که باید در فوتبال استفاده نشد. شاید در یک نقطه با حسین کلانی، نقطه اشتراک داشته باشم. من نتوانستم به‌صورت حرفه‌ای فوتبال را ادامه دهم و حسین کلانی هم باتوجه به سنگ‌اندازی‌هایی که رخ داد، نتوانست یک ورزشگاه 70هزار نفری برای پرسپولیس در قلب تهران بسازد. هم‌دردیم مهندس.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...