شب "آلبرتو موراویا" نویسنده ایتالیایی عصر شنبه با حضور رضا قیصریه، آنتونیا شرکاء و سفیر ایتالیا در تهران در تالار هنرپژوهی نقش جهان برگزار شد.

در ابتدای نشست "علی دهباشی" سردبیر مجله بخارا زندگینامه ای از این نویسنده ایتالیایی برای حضار قرائت کرد.

سخنرانی بعد روبرتو توسکانو - سفیر ایتالیا در ایران - ضمن تشریح بخش‌هایی از زندگی موراویا، به داستان "بی تفاوت" او پرداخت و گفت: «موراویا در سن 22 سالگی این رمان را نوشت و بسیار مورد توجه قرار گرفت. او در این رمان زندگی اجتماعی خانواده متوسط ایتالیایی را بیان می کند و در آن مادری را به تصویر می کشد که دچار فساد اخلاقی است و به ظواهر بسیار اهمیت می‌دهد.» وی ادامه داد: «بی تفاوتی‌های اخلاقی که در این رمان به آنها پرداخته می‌شود نشان از سرکوفتگی‌های جامعه و شکست‌های مسئولیت پذیری است که در زندگی اجتماعی هر کدام از شخصیت‌ها رو به تزاید است.»

توسکانو اضافه کرد: «موراویا در سن 20 سالگی بعد سیاسی نداشت و شخصیت سیاسی بعدها در او شکل گرفت. حتی در مصاحبه ای که سال 1950 از او منتشر شد آمده بود "من به سیاست نمی پرداختم و هرگز چیزی راجع به فاشیسم نمی دانستم. در آن زمان فقط می خواندم و می نوشتم" اما نباید فراموش کنیم که کتاب اول او نافذترین تاثیرات را در نمایش جامعه تحت سیطره فاشیسم داشت.»

سخنران بعدی "رضا قیصریه" مترجم آثار ایتالیایی بود. او سخنان خود را این گونه آغاز کرد: «بدون شک در ادبیات قرن بیستم کمتر نویسنده ای جایگاه موراویا را در اجتماع ایتالیا پیدا کرده است. ایتالیای قرن 20 نویسندگان بسیار بزرگی دارد اما موراویا یک پویایی اجتماعی داشت که در دیگران به آن اندازه نبود. او ابعاد شخصیتی متفاوتی داشت. همچنین وی را می توان به عنوان یک سفرنامه نویس که به پنج قاره سفر کرده است شناخت. او دو سفر هم به ایران داشت که یک سفر او به همراه دوست و همکارش پیر پائولو پازولینی صورت گرفت. وی همچنین بسیار به آفریقا سفر کرد و به این قاره علاقمند بود و حتی فیلم مستندی از آفریقا ساخت.»

قیصریه ادامه داد: «او در همه زمینه ها صاحب نظر بود و پازولینی دوست و همکار او درباره او گفته است "موراویا فرهیخته ترین و هوشمندترین ایتالیایی قرن بیستم بود."این مترجم با اشاره به زندگی این نویسنده ایتالیایی گفت: او در دوران بیماری اش بسیاری از کلاسیک ها را خواند و با ادبیات جهان و شرق بسیار آشنا بود. وی نقش مهمی در معرفی صادق هدایت بعد از رمان "بوف کور" و نیز معرفی نویسنده ژاپنی "میشیما" داشت.»

وی ادامه داد: «موراویا شیوه کاری خودش را پیرو داستایوفسکی می داند و این یعنی اینکه به درونمایه شخصیت های داستانش می پردازد. وی همچنین نگرش های فلسفی اشتاین بک و مارکس را دنبال می کرد. او داستان را با شیوه روایت گری دوست داشت و در داستان های خودش هم دیالوگ کمتر دیده می شود و داستان هایش بر مبنای روایت شکل می گیرد.»

قیصریه همچنین از بهترین کار او یاد کرد و گفت: «داستان "1934" بهترین داستان اوست، داستانی که در دوران فاشیسم می گذرد. اما موراویا یک نویسنده سیاسی نیست بلکه یک نویسنده جامعه نویس است.وی در پایان به وجه دیگری از شخصیت آلبرتو موراویا یعنی بعد روزنامه نگاری او اشاره کرد و افزود: او یک شخصیت سیاسی نبود اما در مجله خود که همراه پازولینی آن را منتشر می کرد مصاحبه ای با برخی از سران کشورها انجام داد که معروف ترین آنها گفتگو با دبیرکل حزب کمونیست ایتالیا و درباره استالین زدایی در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی است که بنا به درخواست خود دبیرکل (تولیاتی) انجام شد و امروز یک سند مهم تاریخی به شمار می آید.»

پس از رضا قیصریه، "بیتا رهاوی" متنی از نوشته‌های موراویا را برای حضار خواند. "آنتونیا شرکاء" آخرین سخنران این نشست بود که گفته های خود را به رابطه موراویا و سینما و آثار سینمایی که در زمان حیات او و پس از مرگ وی از نوشته هایش اقتباس شده، اختصاص داد.

او درباره موراویا به عنوان یک منتقد سینمایی گفت: «نگاه نقاد و کاوشگر و در عین حال نقدپذیر او، از وی تماشاگری حرفه ای و صاحب نظر ساخت. همکاری او به عنوان یک مننتقد از سال 1945 با روزنامه "لیبه ا استامیا" و مجله هفتگی "لانوئووا ائوروپیا" آغاز می شود و در سه دهه پایان حیات وی ستون ثابتی در معروف ترین مجله هفتگی ایتالیا "اسپرسو" داشت که به نقد و بررسی فیلم های روز ایتالیایی و خارجی می پرداخت.»

شرکا سپس به مهم ترین فیلم هایی که موراویا در نوشتن فیلمنامه آنها همکاری داشت اشاره کرد و از فیلمی چون "وسوسه" ساخته ویسکونتی در سال 1943 به عنوان اولین فیلم مکتب نئورئالیسم ایتالیا نام برد. وی در پایان از موراویا به عنوان نویسنده ای یاد کرد که بیشترین اقتباس های سینمایی از آثار او شده است. شرکاء افزود: محسن مخملباف نیز در دهه 60 یکی از سه اپیزود فیلم "دستفروش" را با عنوان "نوزاد" بر اساس یکی از داستان های رمی این نویسنده ساخته است.

در پایان نشست فیلم کوتاه مستندی از زندگی نویسنده ایتالیایی پخش شد. این برنامه توسط مجله بخارا و انتشارات کتاب خورشید برگزار شد.

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...