کتاب «لینچ از زبانِ لینچ» نوشته کریس رادلی با ترجمه سامان رضایی منتشر شد.

به گزارش ایسنا، این کتاب در ۵۲۸ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۹۰هزار تومان در انتشارات سرزمین اهورایی در دسترس مخاطبان و علاقه‌مندان سینما قرار گرفته است.

 در بخش‌هایی از مقدمه کتاب  به قلم  مترجم می‌خوانیم: اگر واقعا سینمایی را طلب می‌کنیم که بر پایه تخیل ناب استوار شده باشد بدون شک لیچ، تمام‌قد، در سرلوحه دورازه ورودمان به این سینما است. هنرمند مستقلی که خود آموخت، به‌کار برد و تأثیری ماندگار با خلق یک شیوه بیانی  نو و بدیع گذاشت. هنرمندی که فقط و فقط آن‌چه را بازگفت که دید و آن‌چه را نمایش داد که تاکنون پنهان بود. و برای دستیابی به این مهم تنها و تنها بر یک قاعده جادویی عمل کرد: رها کردن دایره تخیل.

لینچ با فیلم انیمیشن «شش مردی که بیمار می‌شوند» پا به عرصه فیلمسازی می‌گذارد و رفته‌رفته به تعبیر لوبلان «به یکی از غریب‌ترین، مهیج‌ترین و سورئال‌ترین استعدادهایی تبدیل می‌شود که در دهه حاضر سینما حضور دارد.»

 این کتاب روند رشد و تکوین یک آدم معمولی به هنرمندی بزرگ را نقطه‌گذاری کرده است و در آن مقاومتی عجیب از سوی لینچ  در برابر ارائه هرگونه توضیح و رمزگشایی و نیز ارتباط دادن آن‌ها با نظریه‌های روانشناختی به چشم می‌خورد.  تفکر غریب و منحصر به فرد خود را از لابلای کلامی به شدت ساده و محاوره‌ای بیان می‌کند و در هیچ کجای این کتاب با جمله‌ای پیچیده  و با واژه‌ای ثقیل برخورد نخواهید کرد. به همین خاطر در ترجمه آن نیز تغییری در سبک بیان او ایجاد نشده و گفتار او به همان شکل محاوره‌ای برگردان شده است. در عین غرابتی که در عمق وجود وی حس می‌شود، در اوج سادگی کلام از درکی متفاوت از دنیا و محیط اطراف حرف می‌زند. آنچه برای ما در زندگی بسیار پیش‌پا افتاده و معمولی به نظر می‌رسد، لینچ عمیق‌ترین پرسش‌ها را از خلال همان‌ها مطرح می‌کند.

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...