کاتیوشا، که ارباب جوان او را فریفته و سپس رهایش کرده، چون بر اثر مرگ فرزندش نتوانسته است خود را کنترل کند به فحشا تن می­‌دهد. هیئت دادرسان، که از قضا فریب­‌دهنده‌­ی او، نخیلودوف، نیز عضو آن است، وی را به این اتهام ناروا که یکی از مشتریان خود را مسموم ساخته، به زندان با کار محکوم می­‌سازد... تا سیبری به دنبال محکوم می‌­رود، به این نیت که با وی ازدواج کند؛ لیکن، دختر نمی­‌پذیرد.

رستاخیز | لئو تولستوی
رستاخیز
[Voskresenie]. (Resurrection) رمانی از لئو نیکولایویچ تولستوی (1)(1828-1910)، نویسنده‌­ی روس، که در 1899 منتشر شده است. این رمان یکی از مهم­ترین آثار خلاق تولستوی است که در آن، دریافت وی از هنر در خدمت اخلاقیات آشکارا جلوه­‌گر می­‌شود. با این همه، در این اثر جنبه‌­ی هنری بر جنبه­‌ی اخلاقی تفوق دارد و دعوی و جهت­‌گیری نویسنده به تمامی در خلاقیت و آفرینندگی او مستحیل گشته است. عنوان رمان را می‌­توان با دو وجود متضاد، یکی نخلیودوف(2) و دیگری کاتیوشا ماسلووا(3) مربوط دانست. کاتیوشای جوان و پرملاحت، که تسلیم ستایشگری‌های ارباب جوان خود و شیفته و مجذوب او شده است، با دادن کفاره­‌ی گناهی که در واقع از او سر نزده، رستاخیزی معنوی می‌­یابد؛ در نخلیودوف، به برکت شهادت دختری که قربانی او شده، دگرگونی پدید می­‌آید و آن دختر از لحاظ معنوی وی را به راه راست رهنمون می شود.
کاتیوشا، که ارباب جوان او را فریفته و سپس رهایش کرده، چون بر اثر مرگ فرزندش نتوانسته است خود را کنترل کند به فحشا تن می­‌دهد. هیئت دادرسان، که از قضا فریب­‌دهنده‌­ی او، نخیلودوف، نیز عضو آن است، وی را به این اتهام ناروا که یکی از مشتریان خود را مسموم ساخته، به زندان با کار محکوم می­‌سازد. نخلیودوف، در قبال رأی ظالمانه‌­ی دادگاه، که بیهوده می­‌کوشد مانع صدور آن گردد، در کنه ضمیر خویش احساس ندامت می­‌کند و خواهان بازخرید گناه خویش است. دختر، که در گذشته با زیبایی خود او را مجذوب خویش ساخته بود، اکنون با ظاهری مفلوک در برابر او پدیدار می­‌گردد و او فقط خود را مسئول خواری دختر می‌­داند و می‌خواهد گناه خود را جبران کند. از این رو، تا سیبری به دنبال محکوم می‌­رود، به این نیت که با وی ازدواج کند؛ لیکن، دختر نمی­‌پذیرد و وجود خود را وقف مردی دیگر می­‌سازد که مهر و محبت او، به نظر وی، به خلاف مهر و محبت تخلیودوف، با بازخرید گناه توجیه نمی­‌شود. اگر رستاخیز را با دو رمان بزرگ دیگر تولستوی، یعنی جنگ و صلح و
آنا کارنینا بسنجیم، از نظر یکپارچگی و وحدت و کمال تألیف بر آنها برتری دارد.

آلبر روسل (4) (1869-1937)، آهنگساز فرانسوی نیز، در 1903 یک پرلود سمفونیک به نام رستاخیز [Resurrection] ساخته است.

احمد سمیعی (گیلانی) . فرهنگ آثار. سروش

1. Lev Nikolavic Tolstoi  2. Nechliudov 3. Katiusa Maslova
4. Alvert Roussel

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...