حمیدرضا شاه آبادی در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران جوان؛ در خصوص رمان سه گانه «دروازه مردگان» گفت: می‌خواستم با نوشتن رمانی جذاب برای نوجوانان برخی مفاهیم فلسفی و از همه مهم‌تر بحث آگاهی و آموزش را مطرح کنم.

قبرستان عمودی «دروازه مردگان» نوشته‌ی حمیدرضا شاه‌آبادی

وی بابیان اینکه طرح قصه از مدت‌ها قبل در ذهن من بوده است، گفت:چند سال پیش پژوهشی درباره وضعیت کودکان ایرانی در دوره قاجار داشتم. در حین این پژوهش گزارش‌های نظمیه در دوران ناصرالدین شاه را می‌خواندم که  به غرق و خفه شدن کودکان در حوض خانه‌ها اشاره کرده بود. هفته‌ای نبود که در تهران کودکی در حوضی غرق و خفه نشود؛ این موضوع  برای من جذاب شد و همین موضوع ایده‌ای برای نوشتن داستانی درباره کودکان خفه شده در حوض‌ها شد.

شاه آبادی با بیان اینکه گویی هر یک از حوض‌ها دریچه‌ای هستند به جهانی دیگر، گفت: من به موضوع  داستانی فکر می‌کردم که چند کودک در چند حوض غرق و از جای دیگر سر در می‌آورند، اما داستان به مرور تغییر و تبدیل به کتاب «دروازه مردگان» شد.

این نویسنده با اشاره به این که نگارش رمان «دروازه مردگان» نزدیک به یک سال طول کشید، بیان کرد: پژوهش در زمینه کودکان در زمان قاجار چندین ماه و به صورت پراکنده انجام شد و گزارش‌های زمان قاجار و وضعیت کودکان و اتفاقات تهران در آن زمان ایده اصلی برای نوشتن را به من داد.

نویسنده رمان «دروازه مردگان» با اشاره به استقبال خوب مخاطبان از کتاب گفت: اصلی‌ترین ویژگی این رمان، قصه و داستانی بودن آن است. معمولا در کار‌های ایرانی به قصه پردازی پرداخته نمی‌شود و قصه‌ها قابل حدس  و دارای خطوط ساده هستند. در این رمان تلاش کردم داستانی را که می‌نویسم  پر فراز و فرود و غیرقابل حدس باشد و به نوعی بتواند خواننده امروزی را که امکان مراجعه به کتاب‌ها و آثار خارجی را دارد، جذب کند. استقبال  خوب مخاطبان از رمان «دروازه مردگان» من را تشویق کرد که می‌توان با یک سری پیش فرض‌ها کار را به انتها رساند.

شاه آبادی ادامه داد: درحال حاضر در حال نگارش جلد سوم رمان سه گانه «دروازه مردگان» هستم. جلد دوم کتاب تا آخر سال ۹۷ و جلد سوم آن برای نمایشگاه کتاب آماده می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«تماشای تهران حیرت انگیز بود. به عمرم هیچ‌وقت آن‌قدر آدم با لباس‌های رنگارنگ یک جا ندیده بودم. ردیف دکان‌های میوه‌فروشی، خواروبارفروشی و هزار صنف دیگر، در کنار آن‌ها که روی الاغ جنس می‌فروختند و یا مَجمَعه روی سر گذاشته اجناس خود را داد می‌زدند، جادویم می‌کرد. سکوت کرده بودم و همه‌چیز از یادم رفته بود. صدای داد زدن کسبه از هر طرف به گوش می‌رسید و مردم از زن و مرد و پیر و جوان در کنار مغازه‌ها به رفت و آمد و خرید مشغول بودند. زن‌ها چادر‌های آهار زده سیاه با روبنده سفید به تن داشتند و مردان پیراهن بلند و قبا‌های رنگی پوشیده بودند و شال‌های سفید و سیاه به کمر بسته بودند. کلاه‌هایشان قهوه‌ای وسفید و سیاه بود و سفیدی گیوه‌هایی که پا کرده بودند چشم را می‌گرفت.

گاری ما که از دروازه باغشاه وارد شده بود ما را تا نزدیک بازار برد. آنجا بود که گاری ایستاد و فرخ آرام پیاده شد و به من هم گفت که پیاده شوم. من بهت زده انگار که در خواب باشم آمدم جلوی گاری و او دستش را زیر کتف‌هایم گذاشت و کمک کرد پیاده شوم. پایین که آمدم فرخ با صدای زنانه‌اش گفت: «می‌بینی تهران چقدر قشنگه؟ خوشحال باش که از این به بعد اینجا زندگی می‌کنی، اینجا کجا و اون جهنم‌درّه‌ای که زندگی می‌کردی کجا، حالا بیا بریم واگُن اسبی سوار بشیم تا بفهمی که تهران یعنی کجا»

حمیدرضا شاه آبادی پژوهشگر تاریخ، داستان نویس و نمایش نامه نویس معاصر و از جمله قصه گویان  ادبیات نوجوانان است. از جمله آثار شاه آبادی می‌توان به «لالایی برای دختر مرده»،  «دیلماج»، «کافه خیابان گوته»  اشاره کرد. رمان سه گانه دروازه مردگان به تازگی جلد نخست آن با نام قبرستان عمودی از سوی نشر افق منتشر شده است.

[رمان ایرانی «قبرستان عمودی» از مجموعه «دروازه مردگان» نوشته‌ی حمیدرضا شاه‌آبادی، برگزیده کتاب سال امسال در حوزه کودک و نوجان شد.]

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...