رمان «راهی نیست؟» [no highway] نوشته نویل شوت[Nevil Shute] با ترجمه علی کهربایی توسط نشر نو مجددا منتشر شد.

راهی نیست؟ [no highway] نوشته نویل شوت[Nevil Shute]  علی کهربایی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه ادبیات داستانی معاصر» است که این‌ناشر چاپ می‌کند. نشر نو، پیش‌تر ترجمه رمان «شهری چون آلیس» را از این‌نویسنده چاپ کرده است.

نویل شوت، نویسنده این‌کتاب، رمان‌نویس و مهندس پرواز بوده که در سال ۱۸۹۹ در ایلینگ انگلستان متولد و در سال ۱۹۶۶ در ملبورن درگذشت. او به‌مدت ۳۰ سال فعالیت ادبی داشت و در این‌بازه زمانی ۲۵ رمان نوشت. او که مدیر یک شرکت هواپیماسازی بود، در آثارش از مضامین هوانوردی استفاده زیادی کرده است. رمان‌های نویل شوت به قدرت قصه‌پردازی معروف‌اند و چندعنوان از آن‌ها مانند «راهی نیست؟» یا «شهری چون آلیس» مورد اقتباس‌های سینمایی قرار گرفته‌اند.

نویسنده مورد اشاره در داستان‌هایش، اصل قصه را سرراست و بدون حاشیه تعریف می‌کند. شوت کمتر از خط قصه خارج می‌شود و از لفاظی و فلسفه‌پردازی صریح می‌پرهیزد. به‌گونه‌ای که راسل او را به‌عنوان امیرزاده قصه‌گویان انگلیسی معرفی کرده است. او رمان «راهی نیست؟» را در ۱۲ فصل نوشته است.

قهرمان داستان «راهی نیست؟» مردی به نام هانی است که معتقد است خستگی فلزات و فشارهای وارد بر اجزای هواپیما، باعث می‌شود ساختار این‌ قطعات پس از میزان مشخصی ساعت پرواز، بی‌هیچ اخطار و نشانه پیشین، ناگهان دچار فروپاشی شود و هواپیما سقوط کند. هانی ضمن پرواز در یک سفر تحقیقاتی، متوجه می‌شود به‌دلیل بهره‌برداری زیاد از آن‌هواپیما در چند خط هوایی، قطعاتش دارند به رقم پیش‌بینی‌شده برای بروز فاجعه نزدیک می‌شوند. به‌همین‌دلیل تصمیم می‌گیرد هرطور شده از وقوع فاجعه و سقوط هواپیما جلوگیری کند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

آقای هانی گفت: «فکر می‌کنم به شعاع‌های کیهانی مربوط باشد. کاش اطلاعات بیشتری از آن گیر می‌آوردم.» و بعد چیزی گفت که از زبان او غیرعادی بود. «بسیار زیباست.»
دختر گفت: «وحشی و پر رمز و راز است. زیاد از آن خوشم نمی‌آید.» بعد آقای هانی را به‌طرف کلبه‌های چوبی دوطبقه که در یک ردیف در آن‌سوی جاده ساخته بودند، برد و دری را باز کرد. آقای هانی اتاقی دید کمابیش لخت و خالی، اما چمدانش را برایش باز کرده بودند و برس سر و لوازم اصلاحش با سلیقه روی میز چیده شده بود و لباس خوابش را روی رادیاتور گذاشته بودند تا هنگام پوشیدن گرم باشد، بخشی از لحاف هم به شکل دلپذیری تا زده شده بود. دوشیزه کوردر گفت: «امیدوارم همه‌چیز به‌میلتان باشد، قربان.»
سال‌ها بود کسی به این‌شیوه با او رفتار نکرده بود. گفت: «اوه، متشکرم. همه‌چیز کامل و راحت به نظر می‌آید. همه این‌کارها را به خاطر من کرده‌اید؟»

این‌کتاب با ۳۷۲ صفحه،‌ شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۵۶ هزار تومان منتشر شده است.

[این کتاب پیش از این در 1380 توسط انتشارات دشتستان منتشر شده بود.]

................ هر روز با کتاب ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...