رمان «کارآگاه آقای حشمتی» نوشته عباس اشرفی توسط انتشارات آوند دانش منتشر و راهی بازار نشر شد.

کارآگاه آقای حشمتی» عباس اشرفی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «نقطه سر خط» است که دربرگیرنده کتاب داستان‌های ایرانی است و این‌ناشر منتشر می‌کند.

عباس اشرفی نویسنده این‌کتاب متولد سال ۱۳۷۲ و دانش‌آموخته کارشناسی تئاتر از دانشگاه تهران است. او در این‌رمان، شخصیت کارآگاهی به‌نام آقای حشمتی را خلق کرده که در آستانه بازنشستگی و قصد خودکشی دارد. با توجه به این‌که سال‌ها پیش همسر و دخترش ترکش کرده‌اند، بار شکست عاطفی سنگینی را هم به دوش می‌کشد و قصد دارد پیش از خودکشی، برای آخرین‌بار نزد دخترش در آمل برود.

ماجرای این‌رمان در دهه ۱۳۵۰ در شهر آمل می‌گذرد. کاراگاه حشمتی که معتقد است پالتوی کتان و سفید ایتالیایی همسایه‌اش، برایش شانس می‌آورد آن را از همسایه خود قرض کرده و راهی آمل می‌شود تا دخترش را ببیند اما درگیر یک ماجرای معمایی و جنایی می‌شود...

شخصیت کارآگاه حشمتی ویژگی‌های خاص و آشنایی برای علاقه‌مندان ادبیات پلیسی دارد. از جمله این‌که تلویزیون خانه‌اش همیشه خراب است و به رادیو گوش می‌دهد. ساعت کاسیو به دست می‌اندازد و عاشق ماشین‌های کلاسیک دهه‌های ۱۹۷۰ و ۸۰ میلادی است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

امروز که کارآگاه حشمتی در مسیر بازگشت به خانه بود، از میدان گاهی شلوغ چارسوق گذشت و مثل همیشه هیچ‌کس آدم حسابش نکرد، با این‌که یک‌درمیان از رادیوی دکان‌ها اخبار مرگش شنیده می‌شد. حالا از نظر رادیو و تلویزیون ملی کشور او دیگر وجود خارجی نداشت. اگر وجود خارجی به معنی عام کلمه را در نظر بگیریم، وجود آقای حشمتی بدون تردید یک وجود داخلی بود! از اولش هم همین‌ بود؛ موجودیت‌اش چیزی بود که کارکردی داخلی - در رابطه با زندگی خودش - داشت. در واقع او، هیچ‌وقت وجود خارجی نداشت. در نتیجه وضعیت فعلی هم - از نظر وجودی - فرق چندانی با گذشته نداشت. حتی این مرگ دراماتیک هم او را از گمنامی درنیاورد. سپس آقای حشمتی همین وجود داخلی‌اش را - که از هیچ بهتر است - از کوچه و پس‌کوچه به خانه می‌رساند تا احدی اگر او را می‌شناسد، بویی از زنده بودنش نبرد.
حالا توی خانه با این زن غریبه تنهاست. هم معذب است و هم خسته. آن‌قدر خسته که حال ندارد جواب نگاه خیره او را بدهد. نامش ظریفه است. زن غریبه از خودش، فقط این را به کارآگاه گفته بود.
ظریفه که یک‌جورهایی حس می‌کند آبی از این‌آقا گرم نمی‌شود، خودش دست به کار می‌شود.
«شما راستی‌راستی مامور پلیسین؟!»
«اداره پلیس خیلی با مرده‌ها سروکار داره، اما فقط با زنده‌ها کار می‌کنه.»
«شما که ...»
«... فقط زنده‌ها!»

این‌کتاب با ۱۳۱ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...