هر نویسنده‌ای، حتی نویسنده رمان‌های بازاری، همواره دو خواننده را مدنظر دارد. اگرچه آن دو ممکن است یک نفر باشند. خواننده‌های گروه اول کسانی هستند که من آنها را خوانندگان «ابتدایی و ساده» می‌نامم، خوانندگانی که کتاب را می‌خوانند تا ببینند در آن چه اتفاقی می‌افتد اما دسته‌ای دیگر از خوانندگان هم هستند که آنها را خواننده «دقیق و موشکاف» می‌نامم؛ خوانندگانی که به عقب بازمی‌گردند یا بازخوانی می‌کنند - حتی اگر عملا این کار را نکنند - تا ببینند چگونه کتاب آنها را به عنوان یک خواننده ساده متقاعد کرده است. هر خواندنی شامل این دو لایه می‌شود و خواندن‌هایی هم هست که دو‌ هزار لایه دارد. کتابی مثل «بیداری فینیگان‌ها» نوشته
جیمز جویس را ممکن است خواننده 10 هزار مرتبه بازخوانی کند و هر بار در آن یک رابطه نو،‌ یک لایه نو، کشف کند.

کتاب‌هایی هستند که این تکثر لایه‌ها را کاهش می‌دهند، مثل یک دفترچه تلفن آن را به حداقل می‌رساند و کتاب‌هایی هم هستند که به ورای تکثر این لایه‌ها گام می‌گذارند. من در نوشتن رمان از آفرینش چنین لایه‌هایی لذت می‌برم. در چنین کتابی کنایه‌های فرابنفش و اشارات و کنایاتی هست که احتمالا‌ فقط خودم درک‌شان می‌کنم.

گاهی اوقات شده است که کسی به من گفته:‌ «آن نکته را کشف کردم.» اما هنوز هیچ‌کس تا به ‌حال کشف نکرده که یکی از آن «فایل‌ها» در کتاب «آونگ فوکو» داستانی است به قلم بنیتو موسولینی چرا که من آن را واژه‌به‌واژه نقل نکرده‌ام بلکه با یک ‌عالم چیز دیگر درهم تنیده‌ام. این کار برایم لذت‌بخش است. «بیلبو» یکی از شخصیت‌های داستان «آونگ فوکو» با خاطرات ادبی بازی می‌کند و از موسولینی نقل قول می‌آورد؛ او در جوانی‌اش رمانی نوشته و در آن از یک راهب اهریمنی که در صومعه‌ای سکنا گزیده، صحبت می‌کند. 50، 60 صفحه اول کتاب «نام گل‌سرخ» خیلی سخت است برای اینکه خواننده تمرین لازم را انجام بدهد.

خواننده باید یاد بگیرد که وقتی می‌خواهد از کوه بالا برود چطور نفس بکشد. من کتاب جدید خودم را با یک نقل قول به زبان عبری آغاز کرده‌ام که هیچ‌کس معنایش را نمی‌‌فهمد. با این‌کار خواسته‌ام بگویم: «خب،‌ می‌خواهی در این بازی شرکت کنی؟ تو دوست من هستی و ما با هم حرکت می‌کنیم. در غیر این صورت برای من و تو خیلی بد خواهد شد.» به گمانم این حرف درست نیست که می‌گویند کتاب‌های من غیرقابل‌فهم‌اند؛ برعکس خودم فکر می‌کنم به‌نوعی یک نویسنده عامه‌پسند هستم. البته یک چیزهای کاملا‌ دشواری در کتاب می‌آورم اما به خواننده‌ام سرنخ‌هایی می‌دهم تا آنها را بفهمد.

تهران امروز

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...