تفسیر توسعه‌نیافتگی روستاهای ایران قبل از سرمایه‌داری با نقد نظریه‌های فئودالیسم، شیوه تولید آسیایی و بهره‌وری پایین در کشاورزی و ارائه نظریه جدید در این زمینه تحت عنوان «نظام ارباب غایب» ... فئودالیسم دوره‌ای طولانی از دولت‌های هخامنشی گرفته تا سپیده‌دم اصلاحات ارضی را توضیح می‌دهد. در صورتی که نظام ارباب غایب دو قرن نوزدهم و بیستم را که معجونی از شیوه‌های تولید است، در یک قالب کلی پیشاسرمایه‌داری می‌کاود


آدرس غلط در شناخت عامل توسعه شهرها | شرق


کتاب «نظام ارباب غایب در ایران» نوشته حمید عبداللهیان با ترجمه غلامرضا جمشیدی‌ها و علیرضا صادقی در سال 92 از سوی انتشارات جامعه‌شناسان منتشر شد. کتاب، پایان‌نامه نویسنده در دانشگاه کارلتون کانادا [Conceptualization of Reality in Historical Sociology: Narrating Absentee Landlordism in Iran] بوده است. نوشتن کتابی در باب توسعه‌نیافتگی ایران دغدغه بحق بسیاری از پژوهشگران و ایران‌دوستان است و این کتاب نیز تلاشی برای پاسخ‌گویی به یکی از حساس‌ترین بخش‌های تاریخ ایران یعنی دوره قبل از سرمایه‌داری است و از این حیث قابل‌تقدیر و ستودنی است.

نظام ارباب غایب در ایران حمید عبداللهیان

کتاب، به دلیل بررسی توسعه‌نیافتگی ایران در رابطه با ساخت روستاها و بخش کشاورزی و تفسیر توسعه‌نیافتگی ایران با مطالعه ساختارهای تولید کشاورزی نیز تقدیربرانگیز است. درعین‌حال این کتاب، پرمحتوا و دارای ارجاعات اقناع‌کننده‌ای است. نویسنده وفادار به منابع بوده و حداکثر تلاش خود را در ارائه اطلاعات و آمار به خواننده انجام داده است. به دلیل دسترسی و همکاری مستمر و نزدیک مترجمان با نویسنده می‌توان به ترجمه کتاب نیز اطمینان داشت. در ارتباط با ارباب غایب و جایگاه آن در اقتصاد سیاسی دوره‌های گذشته ایران نوشته‌های زیادی وجود دارد. اما عمدتا پراکنده و نامنسجم‌اند. این کتاب، مطابق با عنوانش، اطلاعات کاملی در ارتباط با ویژگی‌های ساختارهای پیشاسرمایه‌داری مبتنی بر ارباب غایب به دست خواننده می‌دهد.

به طور خلاصه، هدف کتاب تفسیر توسعه‌نیافتگی روستاهای ایران قبل از سرمایه‌داری با نقد نظریه‌های فئودالیسم، شیوه تولید آسیایی و بهره‌وری پایین در کشاورزی و ارائه نظریه جدید در این زمینه تحت عنوان «نظام ارباب غایب» است. مسئله مرکزی و کانون اصلی کتاب عبارت است از: 1- تشریح نحوه اخذ مازاد تولید کشاورزی توسط ارباب (تجار ارباب‌شده و درعین‌حال غایب از روستا و شهرنشین) 2- بررسی آثار انتقال مازاد بر توسعه‌نیافتگی روستاهای ایران. صرف‌نظر از مسائل جزئی، به نظر نگارنده، کتاب از سه جنبه 1- نقد شیوه تولید آسیایی 2- نقد فئودالیسم 3- تعریف مازاد و شیوه محاسبه آن، دارای ابهامات جدی است. در دنباله این نوشته هریک از موارد گفته‌شده را توضیح خواهم داد.

1- ابهام در نقد شیوه تولید آسیایی
نویسنده شیوه تولید آسیایی را بر مبنای فقدان دولت مقتدر و خودکامه و همچنین موجودیت طبقات به نقد می‌کشد. در کتاب آمده: دولت در دوره قبل از سرمایه‌داری نه به معنای شیوه آسیایی «مقتدر» بلکه حتی ضعیف‌تر از طبقه تجار ارباب‌شده بود. همچنین برخلاف نظر شیوه تولید آسیایی که دوره قبل از سرمایه‌داری را عاری از طبقات می‌داند، طبقات اجتماعی در عرصه اقتصاد موجود و فعال بودند. از این‌رو، این طبقات بودند که مازاد کشاورزی را از روستاییان اخذ می‌کردند نه دولت. اگر نویسنده به‌ جای دولت خودکامه مسئله اخذ مازاد تولید نظریه شیوه تولید آسیایی را به چالش می‌کشید، نمی‌توانست مسئله دولت را نادیده انگارد. خودکامگی دولت ارتباطی به اخذ مازاد نداشته است. در ایران یکی از مراجع اخذ مازاد از روستاییان دولت بوده. چه دولت مقتدر دوران هخامنشیان و چه دولت ضعیف و نامقتدر قرن نوزدهم و بیستم. نادیده‌گرفتن رد پای سنگین دولت در این مسئله دشواری‌هایی به‌وجود می‌آورد. از هرودوت و پلوتارک گرفته تا منتسکیو، مارکس، انگلس، وبر، ویتفوگل، کاتوزیان، فشاهی، اشرف، فوران، آبراهامیان و دیگران با اندک تفاوت‌هایی جملگی بر این مسئله صحه گذاشته‌اند.

در دوره موردمطالعه کتاب (قرن نوزده و بیست) شیوه‌های تولید گوناگونی در ایران وجود داشت. مهم‌ترین آنها عبارت بود از شیوه تولید سرمایه‌داری، شیوه تولید سهم‌بری و شیوه تولید دهقانی. فعالیت تجار ارباب‌شده در کشاورزی به‌طور عمده در قالب شیوه تولید سرمایه‌داری بوده است. خود کتاب معتقد است ارباب‌ها کشت محصول نقدی را در سطح ملی ترویج کردند. تولید محصول نقدی با سهم‌بری جمع‌ناشدنی است. طبقه تجار تنها در پرتو شیوه تولید سرمایه‌داری می‌توانستند سفارش محصول نقدی دهند. کشت تریاک چطور می‌توانست مبتنی بر سهم‌بری باشد؟ همچنین پنبه؟ چون نویسنده به آمیختگی شیوه‌های تولید به مفهوم «جان فوران» اعتقادی نداشته و از این‌رو، تمامی ساخت اجتماعی تولید قبل از اصلاحات ارضی را پیشاسرمایه‌داری و قالب موجود آن را «سهم‌بری» فرض کرده است. این فرض نادرست کلی در جای‌جای کتاب - از عدم تفکیک طبقات از دولت در اخذ مازاد تا شیوه محاسبه مازاد - خلل ایجاد کرده است.

در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان در آن دوره محصولات نقدی از جمله تریاک را جزء شیوه تولید سرمایه‌داری ناشی از مالکیت خصوصی تجار ارباب‌شده دانست. بقیه محصولات کشاورزی در قالب دو شیوه سهم‌بری و دهقانی حاصل می‌شد. سهم‌بری تحت مالکیت دولت انجام می‌شد. ازاین‌رو، مازاد آن را نیز دولت اخذ می‌کرد. در واحدهای دهقانی که در آستانه اصلاحات ارضی (بر اساس گزارش لمبتون، مؤمنی و دیگران) حدود 15 درصد روستاییان را شامل می‌شد، کشاورزی بر ملک خصوصی بدون پرداخت مازاد انجام می‌شد. نادیده‌گرفتن آمیختگی شیوه‌های تولید، مؤلف را ناگزیر کرده با مصادیق سرمایه‌داری، دوره پیشاسرمایه‌داری را تحلیل کند.
به نظر نگارنده عناصر نظریه شیوه تولید آسیایی (مالکیت دولتی اراضی کشاورزی، ضعف طبقات اجتماعی و کمبود مازاد تولید) بر خود نظریه شیوه تولید آسیایی ارجحیت دارد. چراکه خود شیوه تولید آسیایی درنهایت به توضیحی برای شکلی از فئودالیسم در شرق و از جمله ایران بدل شده است. زیان ناشی از نقد ناکافی شیوه تولید آسیایی تنها به مسئله شیوه تولید آسیایی محدود نمی‌شود. بلکه تفسیر بخشی از تاریخ ایران برای توضیح ساختارهای تولیدی ماقبل سرمایه‌داری که مبتنی بر عناصر شیوه تولید آسیایی است سخت مغشوش شده است.

2- ابهام در نقد فئودالیسم
نقد نویسنده به نظریه فئودالیسم این بوده که طرفداران فئودالیسم، بدون توجه به وی‍ژگی‌های آن، فئودالیسم اروپایی را در ایران شبیه‌سازی کرده‌اند. وی‍ژگی‌های موردنظر نویسنده عبارت است از: 1- گسترش طبقه تجار و فعالیت‌های تجاری 2- توسعه شهرها و تسلط آنها بر روستاها.

الف) مسئله تجار و سرمایه تجاری
در ارتباط با طبقه تجار، نویسنده معتقد است طبقه تجار در این دوره برخلاف نظر طرفداران فئودالیسم، حضوری به‌مراتب قوی‌تر از دولت داشته است. نویسنده فرض کرده که طرفداران فئودالیسم معتقدند طبقه تجار در فئودالیسم نقش و جایگاهی ندارد. بنابراین اضمحلال فئودالیسم بیشتر در گرو تضادهای درونی خود فئودالیسم بوده و نه تحت‌تأثیر سرمایه تجاری و طبقه تجار.

به نظر نویسنده، سرمایه تجاری شهرها راه خود را از طریق مشارکت در تولید محصولات نقدی به روستا باز کرد و کالاهای عمده ملی تولید شد. (ص161) بنابراین سرمایه تجاری موجب تغییر در شیوه تولید و کشت محصولات کشاورزی شد. چیزی که به فکر طرفداران فئودالیسم در ایران تاکنون نرسیده است! تاحدی که از آن به‌عنوان محصولات نقدی یاد می‌کند. برای نگارنده روشن نیست که منشاء بی‌توجهی طرفداران فئودالیسم به طبقه تجار و سرمایه تجاری که نویسنده مدعی شده کجاست؟

تجارت و سرمایه تجاری همواره در فئودالیسم مطرح و یکی از عناصر پایه‌ای در آن نظریه بوده است. بسیاری از نظریه‌پردازان فئودالیسم (پل سوییزی، موریس داب و...) بحث‌های مفصلی در این زمینه داشته‌اند. به‌عنوان‌مثال به‌زعم پل سوییزی فئودالیسم اساسا در مناطقی که سرمایه تجاری به مدد نیروهای مولد می‌رفت زودتر مضمحل می‌شد. در جاهایی که سرمایه تجاری وجود نداشت یا به اندازه نیاز نبود، فئودالیسم یا درجا می‌زد، یا به شیوه‌های قبل رجعت می‌کرد. پل سوییزی در کتاب «گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری» دلیل پدیدآمدن دور دوم ارباب‌رعیتی در سده شانزدهم در اروپای خاوری را ناشی از کمبود فشار لازم از سوی سرمایه تجاری می‌داند.

درخصوص سرمایه تجاری و نقش آن در فروپاشی نظام ارباب‌رعیتی به نظر نگارنده بی‌توجهی یا بدفهمی شده است. ریشه این بی‌توجهی تا حدودی به نگاه دوگانه مارکس به سرمایه تجاری و نقش آن در فروپاشی فئودالیسم و دیگر نظام‌های پیش از سرمایه‌داری برمی‌گردد. آیا ممکن است نویسنده کتاب «ارباب غایب» نیز گرفتار چنین هجمه‌ای شده باشد؟

برداشت عمومی از سخن مارکس این است که سرمایه تجاری همواره در دادوستد دور می‌زند و تأثیر مطلوبی بر تولید ندارد. ازاین‌رو، چرخش آن تنها محدود به حوزه گردش کالاست نه عاملی برای دگرگونی و برآمدن شیوه تولید جدید. مارکس در این‌باره می‌نویسد: «تجارت صرفا نه‌فقط به مازاد تولید دست‌اندازی می‌کند بلکه خود تولید را به‌تدریج بلعیده و تمام شعب آن را به‌ خود وابسته می‌سازد». مارکس بعد از بدوبیراه و ناسزاهای دیگر به سرمایه تجاری، در نهایت تماما آن را مضر و بی‌فایده تفسیر نمی‌کند. چندخط بعد، پاراگرافی می‌آورد و از موضوعی صحبت می‌کند که اهمیت آن دست‌کم از سرمایه تجاری کم نبوده: «این مطلب که سرمایه تجاری تا چه حد در انحلال شیوه تولید کهنه مؤثر است، در درجه اول، به ثبات و اعضای داخلی آن شیوه تولید بستگی دارد و اینکه این پروسه به کجا می‌انجامد؛ یعنی هر شیوه تولید جدیدی جایگزین شیوه تولید کهنه می‌گردد، نه به تجارت بلکه به خصلت خود شیوه تولید قدیمی بستگی دارد». (سرمایه، جلد4، صص 6-1991)

این نکته بسیار حائزاهمیت است. کم‌وکیف رخنه سرمایه تجاری در شیوه تولید پیشین به‌ویژه در ارتباط با ایران علی‌رغم ضرورت آن نادیده گرفته شده. نادیده‌گرفتن خصلت درونی تولید فی‌نفسه ممکن است ایجاد اشکال نکند. اما در ارتباط با سرمایه تجاری و عدم توجه به آن و یکسان فرض‌کردن قدرت رخنه سرمایه تجاری در تمامی موارد مقابله با شیوه‌های تولید پیشین، در حکم نادیده‌گرفتنِ یک طرف معادله است.

خصلتی که مطابق با بیان مارکس همواره مورد توجه اندیشمندان بوده، انسجام درونی تولید است. انسجام درونی در غرب پایین اما در شرق بالا بوده است. منظور از انسجام بالا این است که انجام عملیات کشاورزی به مجموعه عوامل به‌هم‌پیوسته (عمدتا عوامل اجتماعی، غیرفردی و غیرخانوادگی) وابسته است. منشأ این وابستگی منابع آبی واحد، قنوات، چشمه‌ها، رودخانه‌ها و چاه‌ها، یکپارچگی اراضی (استقرار جمعی مزرعه) و وضعیت زیستگاه‌ها (جمعی) است. برعکس در غرب، انجام فعالیت کشاورزی تابع عوامل محدود (فقط در چارچوب امکانات و تصمیم فرد و خانوار) است. علت قوی‌بودن مالکیت خصوصی در غرب نسبت به شرق در همین مسئله نهفته است.

انسجام درونی موجب مقاومت و سخت‌جانی شیوه تولید و سد راه شیوه‌های مترقی خواهد بود. سرمایه تجاری در ایران برعکس مناطق اروپایی نمی‌توانسته به‌عنوان محلل عمل کند. ازاین‌رو، اینجا در روی پاشنه منفی مورد اشاره مارکس می‌چرخیده. بنابراین برعکس نقش محلل‌بودن در ایران پیشاسرمایه‌داری نقش آن فقط محدود به اخذ مازاد (گردش کالا) بوده و در تغییر شیوه تولید تأثیر قابل‌توجهی نداشته است.

ب) مسئله توسعه شهرها
به‌زعم نویسنده در این دوره برخلاف ادعای فئودالیسم (وابستگی شهرها به روستاها) روستاها به شهرها وابسته بودند. نویسنده، توسعه شهرها در دوره قبل از سرمایه‌داری در ایران را ویژگی مهمی می‌داند که طرفداران فئودالیسم بدان بی‌توجه بودند. به‌زعم نویسنده در دوره فئودالیسم شهر به روستا وابسته است. در صورتی که در ایران قبل از سرمایه‌داری روستاها به شهرها وابسته بودند.

نظام ارباب غایب در ایران» نوشته حمید عبداللهیان

در نظام پیشاسرمایه‌داری اساسا شهر وابسته به روستاست. وابستگی روستا به شهر تنها در پرتو شیوه تولید سرمایه‌داری است، آن‌طور که مارکس در «مانیفست» و ماکس وبر در «مفهوم شهر» اشاره دارد. ادعای کتاب مبنی‌بر وابستگی روستاها به شهر در دوره پیشاسرمایه‌داری مورد تردید جدی است. همان آماری که کتاب ارائه می‌دهد (انتقال70-80درصد مازاد به شهرها) در تأیید وابستگی شهرها به روستاست. درواقع شهر به روستا وابسته بوده نه برعکس. وابستگی روستا به شهر یا تسلط شهر زمانی معنادار است که شهر به دلایلی در جهت تغییر شیوه تولید روستا عمل کند. این فرایند تنها در شیوه تولید سرمایه‌داری ممکن است.

از شهر با مختصاتی که مارکس در فرماسیون‌های اقتصادی ماقبل سرمایه‌داری در نقد اقتصاد سیاسی، به‌عنوان مرکز نظامیان و وابستگان دولتی مطرح می‌کند، نمی‌توانیم انتظار شهری را داشته باشیم که به مفهوم ماکس وبری مرکز تجمیع صنایع و مشاغلی بوده که بتواند کشاورزی را تحت تسلط درآورده و جهت دهد. علت اینکه نویسنده روستاها را وابسته به شهر دانسته ناشی از همان مشکل مداوم نویسنده در طول کتاب است: تحلیل دوره ماقبل سرمایه‌داری با مصادیق سرمایه‌داری. روستاها در این دوره فقط در مناطقی وابسته به شهرها بودند که شیوه تولید سرمایه‌داری و کشت‌و‌کار به روش نقدی رایج بوده است. در مناطقی که سهم‌بری حاکم بوده، به دلیل تولید محصولات استراتژیک از جمله غلات، همواره شهرها به روستاها وابسته بودند.

کتاب با نقد عناصر شیوه تولید آسیایی (متضاد با فئودالیسم) و نقد ناکافی فئودالیسم، خواسته یا نخواسته به‌تدریج موجب تقویت، نزدیکی و درنهایت منطبق بر نظریه فئودالیسم شده است. زمانی ‌که صحبت از فئودالیسم در ایران می‌کنیم منظور فئودالیسم تمام‌عیار اروپایی نیست. بلکه نظام‌هایی‌اند که در مناطق مختلف شکل موجود فئودالیسم را عرضه می‌کنند. «ارباب-رعیتی» به‌عنوان شکل واقعا موجود کار در وجه تولید فئودالیسم ایران است. بنابراین نظریه ارباب غایب هم می‌تواند شکل موجود کار در فئودالیسم ایران باشد. از این طریق قدرت توضیحی بیشتری پیدا می‌کند و ابعاد نظری و عملی فراگیری خواهد یافت. اگر عنوان کتاب«ارباب غایب» شکل کار در فئودالیسم ایران می‌شد، از خیلی از دردسرهای فراروی رد فئودالیسم به دور می‌ماند. لنین در کتاب توسعه سرمایه‌داری در روسیه قبل از انقلاب 1905 و 1917 گونه‌های متعددی از شیوه‌های تولید را با اسامی مختلف (کوروه، بارش چینا، خرید خدمتی و...) توصیف می‌کند بدون اینکه آنها را از فئودالیسم متمایز سازد.

برآمدن فئودالیسم و اشکال فروپاشی آن موضوع مهمی است که نظریه‌پردازان فئودالیسم علی‌رغم شفافیت‌ها سر آن چالش‌های جدی دارند. هیچ اشاره‌ای در کتاب به برآمدن نظام ارباب غایب و نحوه فروپاشی آن نشده است. معلوم نیست نظام ارباب غایب چه دوره‌ای از ایران را شامل می‌شود. فئودالیسم دوره‌ای طولانی از دولت‌های هخامنشی گرفته تا سپیده‌دم اصلاحات ارضی را توضیح می‌دهد. در صورتی که نظام ارباب غایب دو قرن نوزدهم و بیستم را که معجونی از شیوه‌های تولید است، در یک قالب کلی پیشاسرمایه‌داری می‌کاود. بنابراین از تعمیم‌پذیری کمتری برخوردار است. به طور خلاصه، اگر کسی در راستای گسترش کار کتاب ارباب غایب بخواهد کاری انجام دهد ناگزیر مؤلفه‌های فئودالیسم را مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد داد نه نظام ارباب غایب را.

3- ابهام در تعریف مازاد و شیوه محاسبه آن
نویسنده در کتاب دو تعریف از مازاد ارائه می‌دهد: 1- مازاد سرمایه‌داری 2- مازاد پیشاسرمایه‌داری. به دلیل عدم تفکیک شیوه‌های تولید، تعریف مازاد در تولید سرمایه‌داری برکل ساخت جامعه (پیشاسرمایه‌داری) تعمیم داده شده است. مثالی که در این خصوص آورده می‌شود، کشت تریاک است. در صورتی که کشت تریاک براساس شیوه سهم‌بری نبوده بلکه مبتنی‌بر شیوه تولید سرمایه‌داری بوده است. در اینجا نویسنده نمونه‌ها را گواه گرفته اما قالب‌ها را نادیده انگاشته است. در آن‌موقع، قالب تولید محصولات غیرتجاری (غلات) بود و نه چیز دیگر. جامعه کشاورزی ایران در آن‌موقع در وضعیت به‌کارگیری ابزارهای تولید در راستای تحقق مازاد نبود. چراکه سرمایه‌داری نبود.

نویسنده، مازاد را برمبنای تفاضل تولید سرانه و توزیع سرانه محاسبه کرده و با تقسیم تولید کل بر [فقط] سهم‌بر‌ها (حدود 8/7 میلیون‌نفر) به‌جای تقسیم تولید کل بر کل جمعیت روستایی (حدود 12 میلیون‌نفر) با فرض اخذ 80-70 درصد محصول توسط طبقه ارباب به رقم مازاد سرانه عجیبی دست پیدا کرده است. چراکه در مخرج کسر به اشتباه! به‌جای 12 میلیون، 8/7 میلیون آورده شده است. خیلی ساده است: نتیجه کسر (مازاد سرانه) بزرگ‌تر نشان داده شده. تو گویی سیل عظیمی از مازاد (سرانه بین 466 الی 800 کیلو گندم) روانه شهرها بوده است. این‌همه مازاد کجا رفت؟ اگر نصیب ارباب غایب شده بود آنها همان نقشی را ایفا می‌کردند که طبقه اشراف در اروپا ایفا کرد. آیا می‌شود برای توسعه شهرها در تاریخ معاصر ایران منبعی مهم‌تر از درآمدهای نفتی پیدا کرد؟ اگر قاعده کلی در محاسبه مازاد را تفاضل تولید و مصرف سرانه بدانیم آنگاه درمی‌یابیم که چه بر سر مازاد آمده است. تولید سرانه گندم در همان کتاب 250 کیلوگرم و مصرف سرانه نیز حدود200 کیلوگرم بوده است. چه مازادی باقی می‌ماند که منبع انباشت شود؟ 600 الی900 هزارتن برای جمعیتی بالغ بر 7میلیون‌نفر شهرنشین؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...