از دل روزمرگی‌ها | آرمان ملی


در آغاز و با خواندن داستان بلند «جایی که هستم»[Dove mi trovo] اثر جومپا لاهیری [Jhumpa Lahiri] این حس در مخاطب ایجاد می‌شود که رویدادهای روزمره‌ زندگی شخصیت اصلی آن را می‌خواند. درواقع داستان به سبک خاطره‌نگاری نوشته شده و جلو می‌رود. اما این تنها فرم ظاهری داستان است و طی روند پیشرفت آن، بسیاری از جزئیات شخصیتی، بخش‌های مهم گذشته‌ کاراکتر و ارتباطات او با افراد دیگر، داستان را از یکنواختی خارج کرده و به آن عمق و بُعد می‌بخشد.

جایی که هستم»[Dove mi trovo] اثر جومپا لاهیری [Jhumpa Lahiri]

«جایی که هستم» روایت‌گر داستان زندگی زنی میانسال است که در شهر کوچکی در ایتالیا زندگی می‌کند. با خواندن همان صفحات ابتدایی، درخواهیم یافت که قرار نیست با غافلگیری‌های عجیب‌ و غریب یا بحران‌های بزرگی در داستان رو‌به‌رو شویم، بلکه جزییات و بسیاری از توصیفات ریز و عینی‌اند که ساختار و بدنه‌ قصه را می‌سازند و به سیر پیشروی آن کمک می‌کنند. جومپا لاهیری مانند دیگر کتاب‌های خود در «جایی که هستم» نیز کنشگرایی را به درون کاراکتر منتقل می‌کند و درواقع کشمکش‌های درونی کاراکتر با خودش بسیار مهم‌تر از رخدادها و واقعه‌های بیرونی‌اند. زنِ داستانِ او، که نامش را هم تا پایان کتاب نمی‌فهمیم، در آستانه میانسالی در جدالی با خویشتن غوطه‌ور است. درواقع او بخش‌های تلخ و نامطلوبی از گذشته‌اش را با خود حمل می‌کند و این مقاطع تلخ و نامطبوع، گرچه در سال‌های دور و خصوصا کودکی و نوجوانی او رخ داده‌اند، کماکان زندگی او را دستخوش ناملایماتی کرده‌اند که باز هم جنبه‌ درونی دارد. درواقع زن داستان همچنان کشمکش‌های گذشته‌اش را با والدین خود در زندگی فعلی حمل می‌کند و همین مشکلات همچون پیله‌ای به دورش تنیده شده و مانع از رهایی او می‌شوند. در روند پیشرفت قصه، گذر زمان (مشخصا گذر فصل‌ها) با تغییرات درونیِ زن گره می‌خورند. درواقع هرچه زمان رو به جلو می‌رود زن به سمت آن رهایی مطبوع و مطلوبش بیشتر میل می‌کند و تلاش می‌کند خود را از گذشته‌اش و هر آنچه او را آزار می‌دهد جدا ساخته و زندگی تازه‌ای را آغاز کند.

میل زن به سفر، دوری از «او»یی که درواقع یک عشق ممنوعه است، دوری از مادر سالخورده‌ای که هرگز میانه‌ خوبی باهم ندارند و حتی دوری از آن شهر کوچک، بزرگ‌ترین و در عین حال قابل لمس‌ترین دگردیسی‌ای است که می‌تواند برای زن اتفاق بیفتد. نوعی تقابل در داستان لاهیری به شکل متقارن و متقاعدکننده‌ای به چشم می‌خورد که قصه را از سکون خارج می‌کند. به نظر می‌رسد زن مسحور شهر قدیمی‌ای است که در آن زندگی می‌کند. با آنکه مدت‌هاست ساکن آن شهر است، اما هر بخش آن، حتی مجسمه‌ها، آب‌نماها، ساختمان‌ها، مغازه‌ها و ساکنینش برای او تازگی دارند، در عین حال باقی‌ماندن مداوم او در آن شهر حس پویایی و گرمای درون را از وجودش ربوده است و احتمالا او را از پیشرفتی که انتظارش را داشته است، دور کرده. زن در عین راضی به نظررسیدن از موقعیت زندگی فعلی‌اش، آن را از بسیاری جنبه‌های دیگر دوست ندارد. با آنکه او مستقیما صحبتی درباره‌ تنهایی و مجردماندنش نمی‌کند، اما اینطور که به نظر می‌آید ترجیح می‌داده مثل دوستانش خانواده‌ای داشته باشد. او همچنین بی‌پروایی دختر جوان دوستش را در دل تحسین می‌کند؛ خصوصیتی که خودش هیچگاه آن را نداشته است. از این دست تقابل‌ها در داستان به کرات یافت می‌شود و نشان از هوشمندی نویسنده دارند؛ نویسنده‌ای که در ظاهر دست به یک خاطره‌نگاری زده و در عین حال داستانی عمیق با لایه‌های زیرین متعدد را به تصویر کشیده است. بخش عمده‌ای از خوش‌خوان‌بودن و عمق داستان مرهون شخصیت‌پردازی به‌جا و درست آن است. با آنکه قصه عملا شخصیت‌محور است، اما این حضور پررنگ و همیشگی شخصیت اصلی، مخاطب را خسته نمی‌کند و راوی در توصیفات خود آنقدر به جزییات توجه می‌کند که مخاطب مسحور فضایی می‌شود که او قصد روایتش را دارد. از دیگر ویژگی‌های داستان درهم‌بودن اتفاقاتش است. به نظر می‌رسد ترتیب وقوع رخدادهای روزمره‌ زندگی زن به اندازه‌ ماهیت آنها از نظر نویسنده دارای اهمیت نبوده، بنابراین او رخدادها را به ترتیب بروزشان به تصویر کشیده و نه بر اساس میزان اهمیت یا تم مشترک‌شان. کتاب، ترجمه‌ روانی دارد. چنین سبک داستان‌هایی در صورت روان‌نبودن ترجمه می‌توانند کسل‌کننده و تکراری به نظر برسند، اما مترجم کتاب، ترجمه‌ای رونده و دقیق را از کتاب در اختیار مخاطب قرار داده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...