احمد کسروی بهعنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادیهای مذموم میپنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزشهای والای اخلاقی دفاع میکنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بودهاند
...
داستان خانواده ششنفره اورخانی... اورهان، فرزند محبوب پدر است چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه شبیه اوست... او نمیتواند عاشق شود و بچه داشته باشد. رابطه مادر با او زیاد خوب نیست و از لطف و محبت مادر بهرهای ندارد. بخش عمده عشق مادر، از کودکی وقف آیدین میشده، باقیمانده آن هم به آیدا (تنها دختر) و یوسف (بزرگترین برادر) میرسیده است. اورهان به ظاهرِ آیدین و اینکه دخترها از او خوششان میآید هم غبطه میخورد، بنابراین سعی میکند از قدرت پدر استفاده کند تا ند
...
آذردخت موفقیت خود را مدیون دو فرد مهم در زندگیاش است: ارسلان صولتی، همسرش و بهادر سوادکوهی، منشیاش در تالار رودکی... ثریا را بدشانس و فرح را خوششانس میدانست. شاه برای رضایت و خشنودی ثریا دستور ساخت تالار رودکی را داده بود اما این فرح بود که تالار را افتتاح میکرد... انقلاب، بسته شدن تالار رودکی و متوقف شدن فعالیت هنرمندها، فشار زیادی به آذردخت میآورد. از طرفی، بهادر در هراس است که ارسلان صولتی به همراه آذردخت از ایران بروند و او را تنها بگذارند...
...
سرنوشت غم انگیز مرا بنگر! عمری را تلخ زیستن و پسانه عمر را به همان تلخی پرداختن... روایت زندگی سه نسل از مردم روستای تلخ آبادِ کُلخچان، جایی حوالی سبزوار... جان کندن سامون به عنوان کارگر فصلی در زمینهای کشاورزی حوالی ورامین؛ به مشهد آمدن او، شاگرد سلمانی شدنش، بیزاری از این کار و تصمیم برای ورود به ارتش و گروهبان شدن (به این امید که بعدها ارتقا پیدا کند و امیر ارتش شود)؛ آشنا شدنش با تئاتر در مشهد، رفتن به تهران، کار در کفاشی و عکاسی و ورود به تئاتر و شروع کردن به نوشتن داستان و نمایشنامه، مرگ
...
نقد تاریخی جدید یکی از مهمترین وظایف خود را برجسته کردن «روایتهای تاریخی سرکوبشده از گروههای در حاشیه مانده» میداند... این رمان به طور مشخص متعلق است به گفتمان بهشت دوردست: غرب خوب است اما روی خوش به نمایندگان آن در کشور ندارد... تقریباً همهی فعالان سیاسی اجتماعی ما در دو برههی مهم شهریور ۲۰ و مرداد ۳۲ را تمسخر میکند. آنان را الکن و بیآینده تصویر کرده است. از طرفداران هیتلر بگیرید تا چپها و مذهبیها و سلطنتطلبها و
...
یک نقد زبانشناسانه... نرگس صلابت و آزرم تهمینه را هرگز نداشت و این سستی و نقصان را در زندگی و رابطه عاشقانهاش و دروغش که باعث ساختن تصویری غلط از شخصیت سالی در ذهن خواننده میشود به ما عرضه میدارد... بود و نبود پدربزرگ کمکی به پیشبرد داستان نمیکند... اطلاعات پیش ذخیره شده در ذهن خواننده ایرانی، مادربزرگ داستان را زنی متصلب مییابد که نگاه مذهبی او سایهای سنگین بر زندگی نرگس افکنده... زبان روایت فصل نخست نشانهای از بچگی به خواننده نمیدهد
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
مشاوران رسانهای با شعار «محصول ما شک است» میکوشند ابهام بسازند تا واقعیتهایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست میبیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفتوگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسشها را با نظاممندی، دقت و منطق پی میگیرد
...
عوامل روانشناختی مانند اطمینان بیشازحد، ترس از شکست، حس عدالتطلبی، توهم پولی و تاثیر داستانها، نقشی کلیدی در شکلگیری تحولات اقتصادی ایفا میکنند. این عوامل، که اغلب در مدلهای سنتی اقتصاد نادیده گرفته میشوند، میتوانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونقهای غیرمنتظره یا رکودهای عمیق میشوند
...
جامعیت علمی همایی در بخشهای مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستانهای مثنوی، او معانی لغات را باز میکند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی میپردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزارههای غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیمبندی سهگانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی میکند
...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدمها –و در بعضی موارد حیوانها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه میکند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمیشود انتظار داشت در زندگیاش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطرهای از آن گذشته باقی نماند
...
از فروپاشی خانوادهای میگوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمیتواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن میشد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آوارهای هم نبود
...