«خرد»، نگهبانی از تجربههاست. ما به ویرانسازی تجربهها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامهنگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاطخلوت منتظر میماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!»
...
ما در اساس امر با «دین» مواجه نیستیم و دین، تجسم عینی ندارد بلکه آنچه انسانها درباره امر دینی با آن روبهرو میشوند، معرفت دینی است؛ برداشتهای مختلفی که از دین در طول تاریخ صورت گرفته است... تجربه بیرونی فقط یک احساس فردی خاص نیست، بلکه از درون مقایسه همه تجارب، دیدگاه خاصی قابل استنتاج است که میتوان آن را یکیشدن و اتحاد با کلیت هستی نامید. در این اتحاد صورت دیگری از هستی بر آدمی ظاهر میشود
...
واژهی «حکَم» در قرآن حتی یک بار هم در مفهوم سیاسی حکومت و مشتقات آن به کار نرفته و فقط به معنای قضا و داوری بین مردم در زمان وقوع نزاع و اختلاف آمده است... طرح بازگشت به نظام خلافت به عنوان یک وظیفهی شرعی پذیرفتنی نیست... هیچ مسئولیتی بدون آزادی وجود ندارد و هیچ آزادیای بدون مسئولیت نیست... حکومت به عنوان رکن اساسی جامعه با عدم پایبندی به امانتداری بزرگترین عامل سقوط خود را بنیان مینهد
...
اصلاح انسان، جامعه و دولت در پرتو اخلاق... نگاه صدر به قرآن بهمنزله مهمترین پشتیبان نظری اقداماتش در لبنان است... نگاه مشترک شیعه و سنی به قرآن... رجوع به قرآن میتواند به همبستگی و ارتقای بیشتر اجتماعی این جامعه چندمذهبی یاری برساند... ما براساس «مجموعه اعمالمان» زندگی میکنیم و ممکن است براساس آن سعادتمند یا بدبخت باشیم که این خوشبختی یا بدبختی طی «سالها» اتفاق افتاده... وحدت احساس و اندیشه است که انسان را به اعتدال میرساند
...
با منع تفکر و تدبر در قرآن و روایات، به طور کلی ظاهر حدیث را جانشین عقل و معارض با عقلانیت تلقی کرده و آن را عملاً در جایگاه برتر از قرآن قرار دادند... عقل ستیزان حنبلی در تقابل با عقلانیت اعتزالی... عقل ستیزان اشعری و نقش قدرت سیاسی در گرایش به اشعریت... یک دیدهبان هوشیار در اعماق وجودش بیدار است تا او را همواره به چالش بکشد... صفویه زمینهساز ظهور اخباریگری... برای هزاران حدیث مشهور سندسازی کرد... سفیهان در روایت میکوشند و عالمان در درایت
...
کارگران در فضایی مابین سقف و دیوارهای فوقانی ساختمان مسجد، به شمار زیادی از اوراق پوستی و کاغذی برخوردند... شمار این اوراق قرآنی را از 12 هزار تا 15 هزار برگه گفتهاند... در گونیهای سیبزمینی در زیرزمین موزه ملی یمن نگهداری میکردند... بر اساس آزمایش کربن14 قدمت متن قرآن را به دوران پیش از خلافت عثمانبن عفّان خلیفه سوم میبرد... افسر بازنشسته نیروی دریایی امریکا وثاقت قرآن را زیر سوال برد
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
مشاوران رسانهای با شعار «محصول ما شک است» میکوشند ابهام بسازند تا واقعیتهایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست میبیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفتوگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسشها را با نظاممندی، دقت و منطق پی میگیرد
...
عوامل روانشناختی مانند اطمینان بیشازحد، ترس از شکست، حس عدالتطلبی، توهم پولی و تاثیر داستانها، نقشی کلیدی در شکلگیری تحولات اقتصادی ایفا میکنند. این عوامل، که اغلب در مدلهای سنتی اقتصاد نادیده گرفته میشوند، میتوانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونقهای غیرمنتظره یا رکودهای عمیق میشوند
...
جامعیت علمی همایی در بخشهای مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستانهای مثنوی، او معانی لغات را باز میکند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی میپردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزارههای غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیمبندی سهگانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی میکند
...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدمها –و در بعضی موارد حیوانها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه میکند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمیشود انتظار داشت در زندگیاش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطرهای از آن گذشته باقی نماند
...
از فروپاشی خانوادهای میگوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمیتواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن میشد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آوارهای هم نبود
...