در نوجوانی از درس بیزار میشود و به زور پایهی ششم ابتدایی را تمام میکند. بعد به سبب گوشهگیری و سر بهراهی سر از قهوهخانه در میآورد. چند سالی را به بیکاری و بطالت سپری میکند تا اینکه به مدد یک قاچاقچی! به استخدام بانک شاهی درمیآید... به مسجد کشیده میشود و به کتابخانهداری و بعد از آن به مدیری قرضالحسنه میرسد... خود را هم از خدمت در بانک شاهنشاهی محروم میکند و هم از مهر دختری که معشوقهاش شده است
...
رمان از زمان بازگشت میرزا از تبعید آغاز میشود... دیگر همه میدانند هرجا ظلمی شود، نقاب داران جنگلی خواهند آمد و همین، روسها را که ادارهی رشت را در دست دارند به وحشت انداخته است... در "صنوبر سرا" یک ماجرای عاشقانه در حال وقوع است تا بر جذابیت داستان اضافه شود... اختلاف میان سران نهضت و نفوذ هواداران کمونیست، باعث از هم پاشیدگی نهضت شده و میرزا و یارانش به جنگل پناه میبرند.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
عوامل روانشناختی مانند اطمینان بیشازحد، ترس از شکست، حس عدالتطلبی، توهم پولی و تاثیر داستانها، نقشی کلیدی در شکلگیری تحولات اقتصادی ایفا میکنند. این عوامل، که اغلب در مدلهای سنتی اقتصاد نادیده گرفته میشوند، میتوانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونقهای غیرمنتظره یا رکودهای عمیق میشوند
...
جامعیت علمی همایی در بخشهای مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستانهای مثنوی، او معانی لغات را باز میکند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی میپردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزارههای غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیمبندی سهگانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی میکند
...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدمها –و در بعضی موارد حیوانها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه میکند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمیشود انتظار داشت در زندگیاش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطرهای از آن گذشته باقی نماند
...
از فروپاشی خانوادهای میگوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمیتواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن میشد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آوارهای هم نبود
...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر میگذارد: از یک جوان عاشقپیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل میشود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمیکند... توماس مان در این رمان به زبان بیزبانی میگوید که اگر ناپلئون موفق میشد همه اروپای غربی را بگیرد، یکونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود میآمد و آنوقت، شاید جنگهای اول و دوم جهانی هرگز رخ نمیداد
...