در دنیای قشنگ نو چه نوع شادی ارائه میشود، و چه بهایی را ممکن است برای رسیدن به آن پرداخت کنیم؟... رژیم کمونیستی در روسیه و تصاحب نازیها در آلمان هر دو با دیدگاههای آرمانشهر شروع شدند... واژه «مادر» - که بهطور کامل توسط ویکتوریاییها مورد ستایش قرار گرفته بود، به صورت هولناک و زشتی درآمده است؛ و رابطه بیهدف، که وقاحت تکاندهندهای برای ویکتوریاییها بود، درحال حاضر برایشان بسیار سخت است.
...
راجع به چیزی که میخواهم بنویسم به قدر کافی میدانم؛ اشکال کار این است که چگونه این افکار را نمایان کنم... اعتقادی به وجود مشغله [ذهنی] ایدهآل برای نویسنده ندارم... به «بالزاک» نگاه کنید، گیر افتاده تو اتاقی مخفی در پاریس، پنهان از طلبکاران، در حال کار روی «کمدی انسانی» یا به «پروست» در اتاق چوب پنبهایش فکر کنید... نامها خیلی مهم هستند... سر تا پا در خدمت طنزم. به آن نیاز داریم
...
خداوند به حضرت فورد تبدیل شده و مورد پرستش مردم است... از راه هیپنوتیزم کودکان، خوشبختی مربوط به هر مقامی را در سلسله مراتب شغلها به هر کس میآموزند و همه در خوشبختی غوطه میخورند. اگر در رضایتمندی افراد کاستی به وجود آید، «سوما» در دسترس همه است... برنارد مارکس، به شکلی عجیب غیرطبیعی میشود: او که از وجود افراد پایینتر از خود ناراحت است و تمایلات عاشقانه و شرم غریبی احساس میکند، که نه سوما قادر به حل آنهاست نه لنینای زیبا.
...
«کروم» نام خانهی روستایی هنری ویمبوش ثروتمند است و همان جاست که قهرمان ماجرا، شاعری جوان و خجالتی و عاشق خواهرزادهی صاحبخانه، به عنوان میهمان اقامت میگزیند... آن تنها شخصیتی است که فلسفهاش «لذت بردن از خوشیهای زندگی و فرار از رنجها» است... عشق جسمانی را به او میشناساند و کمکش میکند تا خود را از تربیتی منزهطلبانه نجات دهد.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
تجربهنگاری نخستوزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاورهی بینالمللی را اداره میکند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه میدادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانیها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگیشان است... نباید شرکتهای دولتی به عنوان سرمایهگذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی!
...
هنرمندی خوشتیپ بهنام جد مارتین به موفقیتهای حرفهای غیرمعمولی دست مییابد. عشقِ اُلگا، روزنامهنگاری روسی را به دست میآورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که بهدست آژانسهای مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر میپیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا بهعنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمالگرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشمانداز آن
...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینههای اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قویتر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشهای که از قفقاز میآمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بینیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است
...
وقتی با یک مستبد بیرحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه میخورید، شگفتآور است که چقدر به ندرت احساس میکنید روبهروی یک شیطان نشسته یا ایستادهاید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی میکنند و لبخند میزنند... در شرایط مناسب، هر کسی میتواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستمهای خوب رهبران بهتر را جذب میکنند و سیستمهای بد رهبران فاسد را جذب میکنند... به جای نتیجه، روی تصمیمگیریها تمرکز کنیم
...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیهای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعهی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم
...