تجربه شخصی اوست از 8سال عضویت درحزب کمونیست... یکی از رهبران قدیم به نام روباشوف، که تمام و کمال خود را وقف اهداف کمونیستی روس کرده است، دستگیر و محاکمه و اعدام میشود. روباشوف متهم به خیانت و کجروی است و از سخنان او بر ضد خودش استفاده میکنند... رفیق، حزب هرگز اشتباه نمیکند. تو و من میتوانیم یکدیگر را فریب دهیم. اما نه حزب را... حزب تجسم اندیشه انقلابی در تاریخ است.
...
عزم جزم کرده است تا به امریکا برود و به دختر محبوب خود بپیوندد. اما این سه هفته تنهایی برایش گران تمام میشود. وسوسههای قدیمی دوباره به سراغش میآیند و شعار حزب، که شعار خود او شده است، آمرانهتر از گذشته در ذهنش بیدار میشود: «هرجا که قویتری هست همیشه جانب ضعیفتر را بگیر.»
...
شاید هیتلر را به عنوان شخصی بشناسند که بیشتر به جای خواندن کتابها آنها را میسوزانده است، ولی باید این حقیقت را بعد از سالها منتشر کرد که تنها نیروهای آمریکایی بعد از اشغال آلمان، حدود 3هزار جلد کتاب را از کتابخانهی شخصی هیتلر در مونیخ به کتابخانهی کنگره آمریکا منتقل کردند... هیتلر در جایی گفته است؛ در طول جنگ جهانی دوم هر شب یک کتاب میخوانده و در حقیقت تمام نیازهای خود را از این کتاب ها رفع میکرده است!
...
در میان صدها هزار عنوان کتاب مدیریت و رهبری موجود در بازار کدام یک میتوانند نگرش صحیحی را در ما ایجاد کنند؟ این سوالی است که نه از نویسندگان آن کتابها و نه از خوانندگانشان میتوان پرسید، بلکه فقط مدیران موفق جهان هستند که نمود عینی عمل به مفاهیم این کتابها هستند... این کتاب آنقدر برای خانم وایتمن اهمیت دارد که همه کارمندان خود را مجبور به مطالعه آن کرده است.
...
این سه زن جوان سمبلی از سه چهره مدرن از جامعه معاصرند... تنهایی سختی را در غیبت همسری که عاشقش بوده و اکنون نیز هست، تجربه میکند... با درخواست ویزایش برای رفتن به فرانسه موافقت نمیشود و او مجبور است زندگی دیگری را تجربه کند... تردید شبانه برای تصمیم گرفتن درباره زندگیاش غیرعادی و فلجکننده است... فرد چنان در حاشیهها درجا میزند که آینده به محاق میرود... زندگی اگر که تحقق نیابد رنجآور میشود
...
این سفرنامه در چارچوب ادبیات مهاجرت، یعنی در مقوله ادبیاتی که نویسندگان راندهشده از آلمان هیتلری در غربت و مهاجرت نوشتند، خیلی پرآوازه نیست، چونکه به جزئیات زندگی مردم آلمان در شرایط دشوار و وحشتآلود حکومت نازیها چندان نمیپردازد. از دید ادبیات هجرت رمان «مفیستو»، اثر پسر ارشد توماس مان، یعنی کلائوس مان، همچنین داستانهای کوتاه برتولد برشت با عنوان «ترس و نکبت رایش سوم» شهرهترند... قاضی با انتخاب «دون كیشوت» گامی بسیار دلنشین و پربرکت در راه ترجمه برداشته است، شوخطبعی و طنز ذاتی او موجب
...
جهان در نفس خود زنانه است و زاینده و مایل به مهر... اگر بگویم آن دوره از روزگار ما منفک نیست و نگرش ما به جهان هنوز شبیه آن دوران است و ما هنوز به شیوه آن دوران درجا میزنیم حرف تازهای زدهام؟... مجسم کنید 25 یا 30 نسل قبل از ما، پدرانمان پشت دروازههای ری یا نیشابور یا اصفهان چه روزگار پرهراسی را گذراندهاند، آن زمان که خبر نزدیکشدن سپاه مغول یا تیمور یا آغامحمدخان را شنیدهاند. و قبل از آن...
...