تابلویی تمام‌نما از روابط ناب انسانی | الف


ماجراهای آثار جورج الیوت [George Eliot]، نویسنده‌ی برجسته‌ی دوران ویکتوریایی انگلستان، معمولاً در محیطی شهرستانی و در مناطقی که نزدیکی عاطفی و همبستگی فرهنگی بیش‌تری نسبت به شهرهای بزرگ دارند، رخ می‌دهد. او همچون چارلز دیکنز و توماس هاردی، در انتخاب چنین لوکیشن‌هایی برای تعریف قصه‌هایش تعمد دارد. هدف او از چنین گزینشی ارائه‌ی نوع شفاف‌تری از رئالیسم، بینش روانشناختی و حس نزدیکی با طبیعت است و همچو محیطی مجال تحلیل روابط انسانی را با صراحت بیش‌تری برای نویسنده‌ی دوره‌ی ویکتوریایی فراهم می‌آورد. دغدغه‌های اقتصادی و درگیری انسان‌ها در صنایع که ویژگی زندگی کلانشهری در این دوره‌ی تاریخی است، در حومه و شهرستان معمولاً دیده نمی‌شود. اهالی شهرهای کوچک به همان اندازه‌ و کیفیت اسلاف خود به عواطف انسانی ارزش می‌گذارند و آن را در اولویت بالای زندگی خود قرار می‌دهند، به‌گونه‌ای که حاضرند تمام سرمایه و عمر خود را وقف آن کنند. رمان «آسیاب کرانه فلاس» [The Mill on the Floss] که از محبوب‌ترین آثار جورج الیوت به شمار می‌آید از چنین ویژگی درخور تأملی برخوردار است.

جورج الیوت [George Eliot] آسیاب کرانه فلاس [The Mill on the Floss]

داستان روایت‌گر دوره‌ای 15 ساله از زندگی خواهر و برادری به نام‌های مگی و تام تولیور، در محلی به نام دورل کت میل از توابع لینکلن‌شایر انگستان است. نویسنده فصلی از کتاب را به توصیف این جلگه‌ی زیبا می‌پردازد. جلگه‌ای وسیع که در کرانه‌ی رودخانه‌ی فِلاس قرار دارد. سرسبزی و اعتدال آب‌وهوای آن لطافتی بهشتی را به ساکنان‌اش بخشیده است. جورج الیوت گویی دوربینی را برای ثبت زیبایی‌های طبیعت دورل کت میل با خود همراه دارد و به هر زیبایی تأمل‌برانگیزی که می‌رسد لنزش را متمرکز بر تصویر می‌کند تا خواننده را به تصور چنین مناظر بدیعی وادارد.

رمان در اواخر دهه‌ی 1820 و اوایل 1830 آغاز می‌شود. زمانی که جنگ‌های ناپلئونی به پایان رسیده و انگلستان در آستانه‌ی اصلاحات اساسی 1832 قرار دارد. مگی تولیور، شخصیت اصلی داستان، در این زمان 9 ساله است. او با برادر بزرگ‌ترش تام وقایعی احساسی را از سر می‌گذرانند که طی آن مگی به پسری به نام فیلیپ واکم دل می‌بندد. برادرش تام همواره و در فراز و نشیب‌های بسیار این روابط عاطفی خواهرش را همراهی می‌کند. برای او هم ارتباط دوستانه با خواهرش اهمیت دارد و هم هرآن‌چه که در زندگی خواهرش واجد ارزش است، از جمله همین صمیمیت خالصانه‌ای که با فیلیپ دارد.

رابطه‌ی بسیار نزدیک خواهر و برادر با بحران‌هایی از جمله ورشکستگی پدر، اختلافات جدی‌اش با پدر فیلیپ واکم، مرگ زودهنگام‌اش و وابستگی شدید مگی به فیلیپ دستخوش تلاطمات بسیاری می‌شود. تام پسر مستعد و درسخوانی است و مگی دنبال ماجراجویی‌های احساسی است. او برای فرار از تنهایی دست به برقراری ارتباط با بسیاری از اهالی منطقه‌ی خود می‌زند. حتی تصمیم می‌گیرد مدتی پیش یکی از دوستان خانوادگی‌شان زندگی کند، چیزی که به نظر می‌رسد به مذاق تام و فیلیپ خوش نمی‌آید. در همین اثناست که آنها در آستانه‌ی ورشکستگی و از دست دادن آسیاب کرانه فِلاس می‌شوند که یکی از بزرگ‌ترین دارایی‌های او و برادرش است. بی‌مبالاتی‌های مگی منجر به از دست دادن روابط صمیمانه‌اش با تام و فیلیپ می‌شود. او تلاش می‌کند دلبستگی‌اش را در آدم‌های دیگری ببیند و آینده‌اش را با تکیه به وعده‌های آنها بسازد. این مسأله او را دام چالش‌های بزرگ احساسی و خانوادگی گرفتار می‌کند. فرار او با یکی از همین آدم‌های غیرقابل اتکا به هلند او را گرفتار بی‌پناهی و تنهایی بیش‌تری می‌کند. وقایعی که در طی این فرار بر سر او می‌آیند، بینش‌اش را به روابط انسانی تغییر می‌دهد. او پا به شهرهای بزرگ‌تری می‌گذارد، جاهایی که منجر به اندوختن تجارب متفاوت‌تری در عرصه‌ی روابط انسانی می‌شود. در این‌گونه مکان‌ها اخلاقیات تعاریفی دگرگونه دارند. بسیاری از معماها درباره‌ی روابط عاطفی در چنین محیطهایی به هیچ‌وجه برای مگی پذیرفتنی و قابل‌حل نیست. او نمی‌تواند همچو جاهایی را به راحتی تحمل کند. بنابراین باز به آغوش گرم تنها عضور باقی‌مانده از خانواده‌اش یعنی تام برمی‌گردد و از او طلب بخشایش می‌کند. فیلیپ هم مانند او اشتباهات بسیاری مرتکب شده و حالا با اندوخته‌ای غنی از تجارب به زندگی قبلی‌اش بازمی‌گردد. به جایی که مگی پذیرایش بود و حاضر بود هرگونه فداکاری برای تداوم دوستی‌شان را به جان بخرد.

جورج الیوت در رمان «آسیاب کرانه فِلاس» تلاش می‌کند تابلویی تمام‌نما از روابط ناب انسانی را در معرض دید مخاطبان‌اش بگذارد. زمانه‌ی او آبستن چالش‌های بزرگی در عرصه‌ی سیاست و روابط اجتماعی است و او از همین مایه‌های قصه‌ساز برای ترسیم طرح کلی جامعه‌اش، یعین انگلستان دوره‌ی ویکتوریایی بهره می‌جوید. به همین‌خاطر است که او یک داستان رمانتیک صرف تعریف نمی‌کند. رمان‌های او حاوی تحلیل‌های پرپیچ و خمی از ارتباطات انسانی و تحولاتی تاریخی با نگاهی موشکافانه از منظر روانشناسی و فلسفه است. او با ذره‌بینی که به دست می‌گیرد، درون انسان عصر جدید را می‌کاود و شگفتی‌های وجودی او را به رخ می‌کشد. انسانی که به راحتی دوره‌های قبلی تاریخی مرعوب ایدئولوژی‌ها و افسانه‌ها نیست. او برای انتخاب بهترین‌های زندگی‌اش تن به خطر می‌دهد و به دل توفان می‌زند. روحیه‌ی مبارز و ماجراجوی شخصیت‌های داستانی الیوت از این‌رو جذابیتی متفاوت برای مخاطب می‌آفریند: «دیگر نمی‌گویم در آن چند روز بر من چه گذشت، ولی در همان پریشانی و آشفتگی تنها چیزی که باعث شد دست به خودکشی نزنم عشق تو بود. با وجود تمام خودخواهی‌ام طاقت نداشتم دنیایی را که تو هنوز در آن زندگی می‌کردی ترک کنم. شاید روزی به من نیاز پیدا می‌کردی و من عهد بسته بودم همیشه کمکت کنم. عهد بسته بودم صبر کنم و طاقت بیاورم. دوست دارم بدانی همه رنجی که به خاطر تو تحمل کردم در برابر زندگی جدیدی که از عشق تو یافته‌ام هیچ است، هیچ.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...