آخر بازی [Firt de Partie یا Endgame] نمایشنامه‌ای از ساموئل بکت1 (19.6-1989)، نویسنده‌ی ایرلندی، به زبان فرانسه که در 1957 در استودیوی شانزلیزه به کارگردانی روژه بلن2 اجرا شد. آخر بازی زندگی را که به طرز مصیبت‌باری به فقر معنوی نزول کرده است، نسبتاً عمیق‌تر از در انتظار گودو ترسیم می‌کند. صحنه عبارت است از یک اتاق تقریباً خالی با نوری خاکستری و پنجره‌هایی در قسمت بالای دیوار که در پس آنها جز گستره‌ی آسمانی سربی‌رنگ و دریایی بی‌حرکت چیزی نیست. هامِ3 نابینا که روی صندلی راحتی‌اش میخ‌کوب بشده حوصله‌اش سر رفته است، می‌کوشد تا داستان‌هایی برای خود نقل کند، ولی تصور و حتی باور آنچه در ذهنش می‌گذرد رفته‌رفته برایش دشوار می‌شود. تنها راه چاره را در این می‌بیند که مدام کلاو4 را که هنوز از سلامت چشم و پا برخوردار است، ذله کند. صدها و هزارها بار همان چیزهای قبلی را از او مطالبه می‌کند، دستور می‌دهد که صندلی راحتی‌اش را جابه‌جا کند یا نگاهی به بیرون بیندازد: لذتی مسخره‌آمیز، خدمتکار غرولند می‌کند، سرگردان می‌ماند، نارو هم می‌زند. عادت، این پیوند نیرومند و ابلهانه، او را در اینجا پای‌بند کرده است و مجبور است که به خرده‌فرمایش‌های اربابش تن در دهد.

آخر بازی [Firt de Partie یا Endgame] نمایشنامه‌ ساموئل بکت

در فاصله‌ی چندقدمی، دو صندوق زباله قرار دارد که آشیانه‌ی پدر و مادر هام است. به اسامی نگ5 و نل6 صورتک‌هایی با ادا و اصول که تنها در لحظه‌ای به حرکت درمی‌آیند و از شوربا، یا برحسب اتفاق، از گذشته‌ای دم می‌زنند که از اعماق درونشان سر برآوورده است. اگر بکت از به‌کاربستن طنزی موجز و نیش‌دار و گزنده، دقیقاً شبیه طنزی که دست‌مایه‌ی بسیاری از طراحان است، غافل می‌ماند، این نمایشنامه‌ی تقبل تحمل‌ناپذیر می‌شد. از همان ابتدا رفتارهای دقیق کلاو سایه‌روشن‌های کار را آشکار می‌کند وقتی که مصرّ است تا از پنجره نگاه کند، به این نتیجه می‌رسد که باید چهارپایه‌ای تهیه کند تا خودش را به پنجره‌ی سمت چپ برساند و بعد هم برای پنجره‌ی سمت راست عیناً همین‌طور، به‌دنبال چهارپایه می‌گردد، ضمن جستجو، قصدش را فراموش می‌کند، مجدداً به‌دنبال چهارپایه می‌گردد. سرانجام از پنجره نگاه می‌کند. اینکه چه چیز را می‌بیند، ما هنوز نمی‌دانیم. خنده‌ی کوتاه بی‌نشاطی سر می‌دهد. پارچه‌هایی را که صندوق‌های زباله و نیز صندلی راحتی را پوشانده است برمی‌دارد، بعد هم لحظه‌ای در صندوق‌های زباله را بلند می‌کند. در اینجا هم نمی‌دانیم چه چیز را می‌بیند، ولی در هردیداری خنده عجیب و کوتاهی می‌کند و واگشتن‌های غریب و غم‌انگیزش را آشکارتر می‌کند. هیچ کلمه‌ای گفته نمی‌شود، ولی ما در دنیای غم‌گرفته و رقت‌بار و هزل‌آمیزی غرق می‌شویم که پوچی و بیهودگی دنیای ما در برابر آن مسلم‌تر می‌شود و در پایان نمایش، بیننده احساس می‌کند که گویی از طلسم رسته است.

قاسم روبین. فرهنگ آثار. سروش

1. Samuel Beckett 2. Roger Blin 3. Hamm
4. Clov 5. Negg 6. Nell

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...