میخائیل بولگاکف

12 فروردین 1385

میخائیل-بولگاکف

پدرش دانشیار آکادمی علوم الهی و مادرش، دبیر دبیرستانی در شهر کیف بود... در اکتبر 1929 شروع به نوشتن نمایشنامه ای درباره زندگی مولیر با نام «زیر یوغ ریاکاران » کرد. سه سال بعد اجازه یافت در سالن تئاتر آکادمی هنر مسکو به اجرا درآید. در همان سال، ازدواج دوم بولگاکف نیز به جدایی انجامید و کمی بعد با «یلنا شیلوفسکی» ازدواج کرد. در سال 1935 با «شوستاکویچ» و «پاسترناک» آشنا شد و این آشنایی به دوستی آنها انجامید.

میخائیل آفاناسویچ بولگاکف (Michail Bulgakov)  در 15می سال 1891 در خانواده‌ای فرهیخته در اوکراین دیده به جهان گشود. پدرش آفاناسی ایوانویچ دانشیار آکادمی علوم الهی و مادرش، واروارا میخاییلونا دبیر دبیرستانی در شهر کیف بود. پس از تولد فرزند اول، یعنی میخاییل، مادر از تدریس دست کشید و بیشتر وقت خود را به تربیت او اختصاص داد. بعد از 6فرزند دیگر به جمع خانواده اضافه شدند و مهم ترین وظیفه ی مادر تربیت و آموزش بچه ها شد. در زمان حیاب پدر، اصول اخلاقی جدی بر خانه حاکم بود. ولی در اثر این شیوه ی تربیت، میخائیل مرد سر به زیر و مقدسی نشد.

در سال 1901 او را به دبیرستان شماره یک شهر کیف "الکساندرفسکی" فرستادند. در آنجا بود که استقلال و خودرایی واپس زده خود را نشان داد. به هیچ گروه یا انجمن سیاسی نپیوست و شخصیت منحصر به فرد و نامتعارفش توجه اطرافیان را به خود جلب کرد. در سال 1907 آفاناسی ایوانویچ در گذشت. و این حادثه برای خانواده ضربه سنگینی بود؛ چرا که افزون بر وابستگی شدید عاطفی افراد خانواده به پدر، مادر قادر به تامین هزینه زندگی آنها نبود. خیلی زود، آکادمی علوم الهی، موفق به دریافت حقوق ماهانه از دولت برای میخائیل شد. مبلغی که بیشتر از حقوق پدر بود.

در سال 1910 میخاییل با " تاتیانا نیکلایونا لاپا" که دوره دبیرستان را می گذراند آشنا شد و این آشنایی در سال 1913 به ازدوجشان انجامید. در بهار 1916، بولگاکف، دانشکده ی پزشکی را به پایان رساند و کمی بعد به خدمت سربازی احضار شد. در پاییز همان سال ارتش، او را به عنوان پزشک به روستای "نیکلسکی" در منطقه اسمالنسک اعزام کرد. خاطرات این دوران در مجموعه ی داستان "یادداشت‌های پزشک جوان روستا" آمده است.

او تا سپتامبر 1917 به فعالیت های پزشکی خود در "نیکلسی" ادامه داد و سپس به بیمارستان "ویازما" منتقل شد. پس از انقلاب اکتبر سال 1917، دیگر نتوانست بیش از این دوری از عزیزانش را تحمل کند. در فوریه سال بعد به کیف بازگشت؛ شهری که در سال‌های انقلاب صحنه حوادث خونین بود. قدرت دائما به دست جناح های مختلف می افتاد و هر کدام مقررات جدیدی برای ارتش وضع می کردند. بولگاکف همه ی کوشش خود را برای ملحق نشدن به ارتش به کار برد. با این همه ناچار شد یکی دو روز درارتش "پتلورا" خدمت کند، اما از آنجا فرار کرد و در پاییز سال 1919 به ارتش "دنکین" پیوست و به "ولادی قفقاز" اعزام شد و در آنجا به مداوای سربازان و افسرانی که در نبرد با ارتش سرخ مجروح می شدند، پرداخت.

شکست ارتش سفید در بهار 1920 برایش فاجعه ای به حساب می آمد و او را به فکر ترک کشور انداخت. اما بیماری سخت او در این روزها سرنوشتش را به کلی عوض کرد. بیماری، فرصتی کافی برای اندیشیدن و تصمیم گیری در اختیارش گذاشت. پس از بهبودی، حرفه پزشکی را کنار گذاشت و به خبرنگاری و فعالیت های فرهنگی روی آورد. او آغاز فعالیت های جدیدش را این گونه توصیف می کند:

«شبی از شبهای سال 1919 در سکوت پاییزی، زیر نور شمع کوچک داخل یک بطری که قبلا در آن نفت سفید ریخته بودند، اولین داستان کوتاهم را نوشتم و در شهری که قطار، مرا با خود به آنجا می کشاند، آن را برای چاپ به دفتر روزنامه بردم. پس از آن، چند مقاله فکاهی انتقادی مرا چاپ کردند. در اوایل سال 1920 ، از فعالیت های پزشکی دست کشیدم و به طور جدی به نوشتن پرداختم.»

بولگاکف در سال 1921 به مسکو رفت و خبر مرگ مادر، آخرین پیوندهای او را با شهر دوران کودکیش،"کیف" قطع کرد و باعث شد که برای همیشه در مسکو بماند. در آنجا، در بخش فرهنگی سیاسی سازمانی که به اختصار "لیتو" خوانده می شد، به کار پرداخت. دیری نگذشت که "لیتو" در اثر مشکلات مالی بسته شد، از آن به بعد، بولگاکف کاملا خود را وقف نوشتن کرد.

از سال 1922 تا سال 1925، مجله ی سرخ برای همه، و روزنامه های "منظره سرخ، بلندگو، سرخ، کارمند پزشکی و بوق" پر از مقالات و داستان های کوتاه بی امضای او یا با اسامی مستعاری چون: م.بول، م.ناشناس،اما_ ب، بودند. اغلب این نوشته ها به علت جمع آوری نکردن روزنامه ها از بین رفته اند.

در سال 1924 نخستین ازدواج بولگاکف به شکست انجامید و با انتشار ابلیس نامه، زندگی اش دگرگون شد. این داستان، توجه مجامع فرهنگی را به خود جلب کرد و نام او را به عنوان یک نویسنده برجسته طنزپرداز بر سر زبان ها انداخت. در همین سال با لوبوف بلوزسکی ازدواج کرد.

سال 1925 برای او سالی پر از تنش بود. رمان مورد علاقه نویسنده یعنی "گارد سفید" اجازه انتشار یافت و "داستان های تخم مرغ های شوم" و "دل سگی" در مجلات مختلف به چاپ رسید. افزون بر این، انتشارات "ندار" اولین مجموعه داستان او را منتشر کد. اما اجازه انتشار قسمت دوم رمان "گارد سفید" و چاپ داستان های "تخم مرغ های شوم" و " دل سگی" به صورت کتاب داده نشد و کتاب "مجموعه داستان ها" هم پس از انتشار، توقیف و تمام نسخه های آن از بین برده شد.

منتقدان و نویسندگان مشهوری چون آنگارسکی، وارونسکی، بولگاکف را یک نابغه ادبی معرفی کردند و در مقابل نیز نیش قلم گروهی دیگر از منتقدان به سمت او نشانه رفت. به هر حال، موفقیت هایی که او آن سال در تئاتر کسب کرد، همه شکست ها را جبران کرد. در اوایل سال 1930، دو بخش رمان "گارد سفید" چاپ شد و نگارش نمایشنامه های "آپارتمان زویکا"، "دو" و "جزیزه ارغوانی" به پایان رسید. پنجم اکتبر سال 1929 بولگاکف شروع به نوشتن نمایشنامه ای درباره زندگی مولیر با نام "زیر یوغ ریاکاران " کرد. این نمایشنامه در اکتبر سال 1931 اجازه یافت به روی صحنه برود و در ژانویه 1932 هم در سالن تئاتر آکادمی هنر مسکو به اجرا درآمد.

در همان سال، ازدواج دوم بولگاکف نیز به جدایی انجامید و کمی بعد با "یلنا شیلوفسکی" ازدواج کرد. در سال 1935 با "شوستاکویچ" و "پاسترناک" آشنا شد و این آشنایی به دوستی آنها انجامید. دو نمایشنامه "ایوان واسیلویچ" و "آخرین روزها" در این سال نوشته شدند. از سال 1936 تا 1937 بولگاکف روی "رمان تئاتری" که نام های دیگر آن "یادداشتهای مرد مرده" و " برف سیاه" بود، کار می کرد. در 1934 اولین نسخه رمان "مرشد و مارگاریتا" نوشته شد. بازنگری و تکمیل این رمان تا واپسین روزهای زندگی بولگاکف ادامه داشت.

در سال 1938 بولگاکف، نشانه های بیماری پدرش را در خود مشاهده کرد. بولگاکف با اطلاعات پزشکی که داشت به خوبی می دانست که سلامت خود را باز نخواهد یافت. با این همه از کار ادبی دست نکشید و نمایشنامه ای با الهام از "دن کیشوت" و به همین نام و سرانجام آخرین نمایشنامه خود به نام "باتوم" را به رشته ی تحریر درآورد. بولگاکف در دهم مارس 1940 درگذشت و پیکر او را در گورستان "نوودویچیه" مسکو به خاک سپردند.

پونه معتمد. تخم مرغهای شوم. مروارید    معرفی کتاب نقد کتاب خرید دانلود زندگی نامه بیوگرافی

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...