رمان «بازگشت در غروب» نورا رابرتز با ترجمه لیلا عظیمی توسط انتشارات علمی در دسترس مخاطبان قرار رگفت.

به گزارش مهر، نورا رابرتز در سال ۱۹۵۰ در ایالت مریلند آمریکا به دنیا آمد. خانواده او اهل کتاب بودند، بنابراین کتاب‌ها همیشه در زندگی او نقش زیادی داشتند. برخلاف میل والدینش در سال ۱۹۶۸، به محض فارغ‌التحصیلی از دبیرستان  ازدواج کرد. او دو پسر به نام‌های دن و جیسون به دنیا آورد و خانه‌دار شد. رابرتز بیشتر وقت خود را صرف انجام کاردستی، از جمله سرامیک و خیاطی لباس کودکان خود می‌کرد و سرانجام ازدواج او در سال ۱۹۸۳ با طلاق به پایان رسید، در حالی که او داستان نوشتن را آغاز کرده بود. همسر دوم او صاحب کتابفروشی بزرگی در مریلند است بنابراین فرصت مناسبی برای ادامه داستان‌نویسی او فراهم شد. رابرتز تاکنون بیش از ۲۲۵ رمان به نگارش درآورده است و اکثر آنها در فهرست پرفروش‌های دنیا بوده‌اند.

«بازگشت در غروب» یک داستان عاشقانه و خانوادگی و تاحدودی جنایی است. رابرتز خواننده را به سفری در غرب مانتانا می‌برد. مزرعه و تفرجگاه «بودین» که یک کسب و کار خانوادگی و مکانی ایده‌ال برای عاشقان سوارکاری است، جایی که زوج‌های جوان آن را برای گذراندن تعطیلات انتخاب می‌کنند. اداره تفرجگاه به عهده بودین لانگبو است. او به سختی تلاش می‌کند با کمک برادران و کارکنانش، همه کارها را به بهترین شکل پیش می‌برد. اما در فاصله نه چندان دورتر، کسی هست که هیچ وقت حق انتخاب نداشته است. دختر دیگری از خانواده بودین که در مسیر پر پیچ و خم خود هرگز زندگی را آنطور که دوست داشت تجربه نکرده و هیچ کس خبری از او ندارد. سال‌ها پیش، آلیس دختر هجده ساله سرکشی بود که به دنبال آزادی و ماجراجویی از خانه گریخت... همه چیز با پیدا شدن جسد نیمه منجمد یک زن جوان در زمین‌های تفرجگاه تغییر می‌کند. کالن مورد سوء ظن معاون کلانتر قرار می‌گیرد و...

در بخشی از این رمان می‌خوانیم: «آلیس تمام طول راه بیمارستان تا مزرعه، تا اتاقش را با تختی که بالا و پایین می‌رود، با دری که بدون قفل باز و بسته می‌شود، لرزید. تصاویر مبهمی از خانه‌ای با پنجره‌های خیلی خیلی زیاد به جای یک پنجره در ذهنش پدید می‌آمد و ناپدید می‌شد. از سگی که پارس نمی‌کرد و گاز نمی‌گرفت، از اتاقی با دیوارهای صورتی روشن و پرده‌های سفید...»

نورا رابرتز از نویسندگان پرطرفدار نیویورک‌تایمز است و کارهای او همیشه در بین پرفروش‌ها ثابت است. او جوایزی چون کوئیلد، گلدن مدالین و ریتا که همه از جوایز ادبیات داستانی و رمان هستند را از آن خود کرده است.

انتشارات علمی رمان بازگشت در غروب را با ترجمه لیلا عظیمی در ۶۶۶ صفحه با قیمت ۵۵ هزارتومان منتشر کرده است.

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...