دختر درست در روز عروسی­‌اش لئوناردو را بازمی­‌یابد. آنها پیش از این یکدیگر را دوست می‌­داشتند، اما پدر دختر جوان به دلیل بدنامی خانواده لئوناردو، پیوند آنان را گسسته بود... دختر جوان، در همان شب عروسی با لئوناردو می‌­گریزد: نامزد دختر به آن دو می­‌رسد، رقیب را می­‌کشد... نامزدم را دوست می‌­داشتم، او را فریب ندادم، اما بازوان آن یکی مثل خیزاب دریا مرا ربود.

عروسی خون | فدریکو گارسیا لورکا
عروسی خون
[Bodas de sangre]. نمایشنامه‌­ای در سه پرده و هفت تابلو، اثر فدریکو گارسیا لورکا(1) (1898-1936)، شاعر اسپانیایی، که در 1933 به نمایش درآمد. طرح و توطئه این اثر بسیار ساده و بر یک خط پیش می­‌رود: دختری درست در روز عروسی­‌اش لئوناردو(2) را بازمی­‌یابد. آنها پیش از این یکدیگر را دوست می­‌داشتند، اما پدر دختر جوان به دلیل بدنامی خانواده لئوناردو، پیوند آنان را گسسته بود. پس از این ماجرا، لئوناردو ازدواج کرده است. دختر جوان نیز، که یاد این عشق همه فکرش را مشغول داشته بود، آزادی را در ازدواج دیده است. اما عشق کهنه‌­ای که به گمان آنان از میان رفته بود دو دلداده را از خود به در می­‌کند. دختر جوان، در همان شب عروسی با لئوناردو می‌­گریزد: نامزد دختر به آن دو می­‌رسد، رقیب را می­‌کشد و خود بر اثر جراحات از پای درمی­‌آید.
در واقع، اهمیت ماجرا و شخصیتها کمتر از اهمیت قضا و قدری است که در آنها رسوخ کرده است و آنان را به پیش می­‌راند؛ قضا و قدری که هیچ چیز قادر نیست در آن تغییری بدهد و رهایی از آن ممکن نیست. آنان از ابتدای بازی، شکست خود را احساس می‌­کنند و سرنوشتشان از پیش معین است. و اگرچه این وضعیت جنون ­آمیزترین اعمال آنان را توجیه می‌­کند، به خوبی می­‌دانند که عصیانشان بیهوده است. دختر جوان، که پاک و پرشور است، می­‌داند که عملش به قیمت جان دو مردی که دوستش دارند تمام خواهد شد، اما کاری از دستش برنمی‌­آید: «نامزدم را دوست می‌­داشتم، او را فریب ندادم، اما بازوان آن یکی مثل خیزاب دریا مرا ربود.» لئوناردو هم در ربودن دختر جوان تقصیری ندارد: «گناه از خاک است و از جذابیت‌های او». قهرمانان این نمایشنامه، همانگونه که در دیگر نمایشنامه­‌های لورکا، بار میراثی گران از اشک و تمنا و خون را بر دوش می‌­کشند؛ همگی، بدون استثنا در برابر سنت ستمگرانه شرافت، و در برابر قدرت آیینی بدوی، که امروزه دیگر قابل درک نیست اما گویی از ژرفای درون انسان و از اعماق اعصار می­‌جوشد، سر تسلیم فرود می‌­آورند. بدین ترتیب، شخصیت مرکزی نمایشنامه، کسی که چکیده آن را بیان می‌­کند و بدان مفهوم می‌­بخشد، نه عروس است نه لئوناردو، بلکه مادر است: مادری که حس می­‌کند که آخرین پسرش نیز به همان سرنوشت شوم همسر و پسران دیگرش دچار خواهد شد، و برای گریز از آن چاره‌­ای نیست: «برای همین این وحشتناک است که انسان ریخته شدن خود فرزندانش را ببیند. به آنی، آنچه به قیمت سالهای سال تمام شده است از دست می­‌رود. وقتی که به کنار پسرم رسیدم، در میان کوچه از پای درآمده بود. دستهایم را به خون او آغشته کردم و با تمام زبانم آنها را لیسیدم. این خون، خون من هم بود. تو نمی­‌توانی این را بفهمی: من خاکی را که این خون را نوشیده است در ظرفی از زبرجد و بلور خواهم گذارد.»

اما، این خشونت و این خشم زندگی، نومیدی و شادکامی را در بوته‌­ای واحد ذوب می­‌کند: صدای انسانها، به رغم همه چیز، در این اثر گرمایی سرشار از امیدواری دارد. لورکا، با عروسی خون، در گذار طبیعی از تغزل به واقع­گرایی و برعکس موفق شد و خود را هم در مقام شاعر و هم در مقام نمایشنامه­‌نویس تثبیت کرد.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش

1.Federico Garcia Lorca  2.Leonardo

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...