به گزارش ایبنا کتاب «مرد آبرنگی»[Bluebeard] رمانی است که «کورت ونه‌گات» آن را در سال 1987 منتشر کرد. در این اثر از قول راوی اول شخص، آخرین سال‌های حیات «رابو کارابکیان»، نقاش خیالی سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی روایت می‌شود. اولین بار ونه‌گات این شخصیت را در قالب یک شخصیت جانبی در رمان «صبحانه قهرمانان» مطرح کرده بود. عنوان اصلی آن (ریش‌آبی) هم نشان می‌دهد، قصه‌ «چارلز پراولت» با همین نام را در ذهن خواننده تداعی می‌کند. لفظ «ریش‌آبی» امروز در فرهنگ واژگان دنیای غرب، به تنهایی یک اصطلاح آشناست و داستانش به روایت زندگی نجیب‌زاده‌ای بی‌رحم می‌پردازد که پیاپی ازدواج می‌کند و همسران خود را یکی پس از دیگری به قتل می‌رساند. در رابطه با این رمان و ونه‌گات با علیرضا متین‌نیا مترجم این اثر گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

چه شد که به سراغ ترجمه اثری از ونه‌گات رفتید؟
من به ادبیات داستانی و به‌خصوص داستان‌های عمدتا کلاسیک علاقه دارم. ترجمه‌های قبلی‌ام هم کارهای جیمز جویس بوده. شباهت ونه‌گات به جویس این است که ساده می‌نویسد؛ یعنی در عین سادگی واژگانی که به کار می‌برد، توصیفات زیبایی دارد و از این رو می‌توان او را جزو نویسندگان عامه‌پسند قلمداد کرد و این کتاب به طور خاص، پیشنهاد خود ناشر بود.

چرا عنوان کتاب در فرآیند ترجمه به صورت «مرد آبرنگی» انتشار یافت؟
کتاب در سال 89 به ارشاد رفت و لغو مجوز شد، اما بعد از حدود 8، 9 سال با یک سری اصلاحات جزیی منتشر شد که البته خوشبختانه به بدنه‌ کتاب آسیب نرساند، با عنوانی که ارشاد پیشنهاد داد – مرد آبرنگی – هر چند خودم از این عنوان رضایت ندارم.

اگر خودتان قصد داشتید عنوانی برای ترجمه‌ کتاب در نظر بگیرید، انتخابتان چه می‌بود؟ چون به نظرترجمه‌ تحت‌اللفظی آن (ریش‌‌آبی) برای مخاطب فارسی زبان، به خوبی قابل درک نباشد اینکه چه مفهومی در پشت آن نهفته است.
اتفاقا به زعم من خودِ «ریش‌آبی» هم – که به یک افسانه‌ قدیمی اشاره دارد - قابل فهم می‌بود و به هیچ وجه مایل به تغییر آن نبودم.

ظاهرا عنوان کتاب (ریش‌آبی) به قصه‌ مشهوری از «چارلز پراولت» در انتهای قرن هفدهم ارجاع دارد؛ داستان نجیب‌زاده‌ بی‌رحمی بوده که پیاپی ازدواج می‌کرده و هر بار، همسر خود را به قتل می‌رسانده؟
بله. در این کتاب هم داستان قصه‌ای مشابه این دارد، البته نه به این صورت بی‌رحمانه؛ روایت چیزی‌ست که شخصیت اصلی داستان در انبار پنهان کرده و تا صد و اندی صفحه از کتاب، مخاطب را با خود پیش می‌برد بی‌آنکه صحبتی از محتوایش به میان آورد. و در نهایت، ورود زنی به زندگی‌اش، او را مجاب می‌سازد تا از این راز پرده بردارد و چیزی که پنهان داشته را به این زن نشان دهد. او خود را ریش‌آبی می‌داند چرا که از یک سو دو بار ازدواج کرده و همسرانش فوت کرده‌اند؛ و از یک سو گنجینه‌ای که پنهان داشته و زنان اطراف او در تلاش هستند کنجکاوی خود در این مورد را اقناع کنند.

صاحب نظران در موضع صحبت پیرامون درونمایه‌ کتاب، از یک سو آن را تاکید ونه‌گات روی هنر متعهد و معناگرا می‌دانند و از یک سو صحبت از مشکلی تحت عنوان سندرم «گناه بازمانده» می‌کنند؛ دیدگاه شما پیرامون درونمایه‌ کتاب چیست؟
شخصیت اصلی داستان «رابو کارابکیان» یک ارمنی است که در دوران جدال سرزمین خود با امپراطوری عثمانی، به همراه خانواده‌ خود به ایالات متحده می‌گریزد و طی مشکلاتی که در این مسیر بر سر راه اوست، یک وضعیت «تنها بازمانده بودن» پدید می‌آید. مثل یک یهودی که از هولوکاست یا یک ژاپنی که از جنگ جهانی دوم بازمانده، او هم از نسل‌کشی ارامنه بازمانده است. از منظر پرداختن به هنر معناگرا هم با توجه به اینکه راوی(رابو کارابکیان) خود یک نقاش است، ونه‌گات طی مصاحبه‌ای اظهار داشته که تعجب می‌کند بابت این همه هزینه‌ای که بشر برای هنر صرف می‌کند بی‌آنکه اطلاعی از محتوای آن داشته باشد؛ جماعتی که صرفا کلکسیونر هستند و هنر را به چشم بازار و تجارت می‌نگرند. همچنین با اشاره به سبک نقاشی کارابکیان و همکاران او (اکسپرسیونیسم انتزاعی) می‌گوید این‌ها قصد دارند هنری خلق کنند که هیچ مفهومی ندارد.

به عنوان سوال پایانی، دیدگاه شما درباره‌ قیاس این اثر با آثار شناخته‌شده‌تر از ونه‌گات نظیر «گهواره گربه» و «سلاخ‌خانه‌ شماره 5» چیست؟
آثار ونه‌گات برخلاف بسیاری دیگر از نویسندگان که سبکی واحد را از ابتدا به انتها پیش می‌برند، سلسله مراتبی دارد؛ به عنوان مثال، «رابو کارابکیان» هم نظیر بسیاری دیگر از شخصیت‌های خیالی که ونه‌گات طرح کرده، از یک داستان او (مثلا «صبحانه قهرمانان» در این مورد) وارد می‌شوند و در ادامه‌ سیر داستان‌های او بیشتر طرح می‌شوند. و در نهایت، هر چند که این اثر در قیاس با آثار نامبرده، کمتر شناخته شده است، اما شخصا پختگی قلم ونه‌گات را در آن احساس می‌کنم.

کتاب «مرد آبرنگی»، در 280 صفحه، با تیراژ 400 نسخه به قیمت 42هزارتومان از سوی نشر آمه منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...