قصه‌ای از نابرابری‌های زندگی | الف



«شاه‌پری» بر خلاف بیشتر داستان‌های عصر کنونی که حاوی روایت‌هایی از زندگی مدرن شهری‌اند، نمونه‌ای از بومی‌نگاری در فضای داستان‌نویسی امروز محسوب می‌شود. مکان داستان مناطق غربی ایران را در برمی‌گیرد. بخشی از داستان در منطقه‌ی ایلام و حواشی آن و بخشی نیز در عراق رخ می‌دهد. بر همین اساس، رمان بر آداب و رسوم و آیین‌ها و هنجارها و عرف همین جوامع استوار است. انقلاب سال 57 ایران را نیز می‌توان مبنای زمانی این داستان به شمار آورد. رویدادهای داستان از پیش از انقلاب آغاز شده و تا زمان جنگ ایران و عراق ادامه دارد.

شاه‌پری زهرا امیدی

نکته‌ی حانز اهمیت دیگر قصه‌ی شاه‌‌پری روایت زندگی از زبان راویان کودک است. نویسنده با انتخاب «محمد» و «شاه‌پری» به عنوان راویان کودک داستانش، این اختیار را داشته که بدون هیچ داوری و تحلیل بزرگسالانه، تفسیر رخدادها را بر عهده‌ی مخاطب بزرگسال بگذارد. راویان داستان زهرا امیدی حوادث را به اندازه‌ی درک خود می‌بینند و برای خواننده توصیف می‌کنند. پدر «محمد» توسط شخصی به نام داودخان کشته شده و همین اتفاق در بخش اول کتاب، آغازگر روایتی است که خرده‌داستان‌های بعدی را به دنبال دارد. اگرچه علت قتل چندان آشکار نیست و به نظر می‌رسد بر اساس همان عُرف رایج در منطقه‌ی وقوع، قتلی معمول و مرسوم است که از آن به عنوان مسائل ناموسی یاد می‌شود. شخصیت محمد در این فصل از منظر پرداختن به بومی‌گراییِ داستانی ابزاری در دست نویسنده بوده تا محل و بستر شکل‌گیری روایت را با جزئیاتی کودکانه در اختیار مخاطب قرار دهد. برخی کلمات و اصطلاحات خاص منطقه نیز در صفحاتی به چشم می خورد که در صورت ضرورت به صورت پانویس برای مخاطب معنی شده است.

در بخش دیگری از داستان این «شاه‌پری» است که وظیفه‌ی ادامه‌ی روایت را به عهده می‌گیرد. این دختر نیز از کودکی دچار درگیری‌هایی شده که وی را از مادرش جدا و به بغداد کشانده است. ادامه‌ی زندگی شاه‌پری در عراق ناشی از فرار دایی او به دلیل کشتن یک مأمور دولت در روستایی از توابع ایلام اتفاق می‌افتد. در واقع شخصیت اصلی رمان همین دایی است که عماد نام دارد و پیش از انقلاب در همان مناطق به کار قاچاق اسلحه مشغول است. بنابراین می‌توان گفت سوداگری افراد و اقدام به ورود و خروج پنهانی ابزاری ممنوعه به عنوان یک موضوع خاص، شالوده‌ی داستان امیدی را تشکیل داده و این موضوعی است که در ادبیات داستانی کمتر به آن پرداخته شده و از تازگی برخوردار است. امر خلافی که منشأ و مبنای سایر خلافکاری‌ها قرار می‌گیرد و به داستان فضایی آمیخته با هیجان می‌دهد. به ویژه اینکه راویان این ماجراها بزرگسال نیز نباشند و تصورات آنان از وقایع، صرفاً بیان‌کننده‌ی پوسته‌ی بیرونی و نه پرداختن به علل و هسته‌ی درونی حوادث باشد. شاید به همین دلیل است که ماجرای قتل اولیه نیز بر خلاف آنچه انتظار می‌رود به گونه‌ی یک اتفاق نه چندان مهم توصیف شده و البته که این خونسردی تقریبی اهالی منطقه‌ی قتل نیز نشان‌دهنده‌ی آداب و سبک زندگی آنان بوده و دستمایه‌ی نویسنده برای نمایش کم‌توجهی به حقوق انسانی افراد به ویژه زنان داستان قرار گرفته است.

یکی از همین زنان «سیاه‌گیس» نام دارد. زنی که بدون رضایت خود به همسری داودخان درآمده است. جایگاه داودخان در قصه یادآور همان ارباب یا خان ستمگر داستان‌ها و فیلم‌های برگرفته از نظام ارباب و رعیتی قدیم است که هم در مقایسه با بقیه از مکنت برخوردار است و به همین دلیل گویی محق است که به دلخواه خود زندگی کند. نویسنده با قراردادن خرده‌داستان‌های متعدد در دل داستان اصلی، تلاش کرده تا چهره‌ی فاقد انصاف و عدالت داودخان را به خواننده بنمایاند و در این مسیر از رقم‌زدن رفتارهای خشونت‌طلبانه‌ی آشکار بهره برده است. چیزی که به چشم محمد چندان قابل قبول نیست و به همین دلیل است که در صدد گرفتن انتقام پدرش از داودخان است.

ترکیب روایت اصلی این قصه بر بستر زندگی مردمان ایلام خواننده را به موضوع فقر و نابرابری رایج در خطّه‌ی مورد نظر از زمان پیش از انقلاب هدایت می‌کند. چرا که موضوع قاچاق به عنوان علت‌العلل وقایع رمان، خود دلیلی بر نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی و زمینه‌ساز انواع ناهمواری‌ها و جرایم در زندگی مردم است: «یک شب مادر خمره‌ی روغن را شکست. من و احمد و ستاره دوان دوان رفتیم طرف کارخانه و کنار ورودی‌اش ایستادیم. جرأت نمی‌کردیم برویم تو. مادر کنار تنور پر از خاکستر نشسته بود و گریه می‌کرد. ستاره دست‌های کوچکش را روی چشم‌هایش گذاشت و پای دیوار نشست. من و احمد هم بغض‌هایمان را قورت می‌دادیم و به روغنی که از خمره بیرون می‌ریخت نگاه می‌کردیم. روز بعد تصمیمم آن قدر جدی بود که سه بار گلوله را پاک کردم و توی کلت گذاشتم...»

جهان قصه‌ی «شاه‌پری» جهانی است که شخصیت‌هایش از وقتی چشم باز می‌کنند، گرفتار واقعیت‌های تلخ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی‌اند. به گونه‌ای که این گرفتاری تعادل زندگی آنان را از اساس بر هم زده و تلخی آن زنجیروار از شخصی به شخص دیگر منتقل می‌شود. رمانی با موضوعی جدید و قابل تأمل در عرصه‌ی داستان‌نویسی امروز.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...