رمان «ایالاتِ نیست در جهان» نوشته جواد مجابی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.

ایالات نیست در جهان جواد مجابی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب، صدوچهل‌وپنجمین داستان ایرانی و نودوچهارمین رمانی است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

چهار رمان «باغ گمشده»، «گفتن در عین نگفتن»، «در این‌هوا» و «در این تیمارخانه» و مجموعه‌داستان «روایت عور»، ۵ کتابی هستند که ققنوس پیش از این، از مجابی چاپ کرده است.

«ایالات نیست در جهان» که نگارش آن شهریورماه ۹۸ به پایان رسیده، داستان زندگی در یک جهان نامشخص و متناقض است و درباره افرادی است که کنار هم زندگی می‌کنند و آن‌قدر کوچک هستند که در دنیای احساسات انسان جا ندارند ولی آن‌چنان وسیع هم هستند که نمی‌شود درک‌شان کرد.

زبان و لحن روایت در این‌کتاب، شاعرانه و وام‌گرفته از تجربه‌های روزنامه‌نگاری مجابی است. او پیش از شروع متن داستانش، این شعر را از کاتبْ «بازی دشوار بودن را/ نه تحمل/ که دلپذیرش کردیم.» و این‌بیت را از نظامی گنجوی آورده است: «جهان این است  و این خود در جهان نیست/ وگر هست ای عجب خود یک‌زمان نیست»

راوی داستان «ایالات نیست جهان» در جایی از قصه از تبعیدشدن به دنیای پلانکتون‌ها (موجودات تک‌سلولی) صحبت می‌کند و می‌گوید پلانکتون‌بودن عیب نیست اما پلانکتون‌بودن و این موجودیت اجباری را انکار کردن و خود را نهنگ‌پنداشتن، مصیبت ما بود.

این‌رمان ۶ فصل اصلی دارد که با نام‌های پاره اول تا پنجم و پاره دیگر نامگذاری شده‌اند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

قرار شده بود من در سراچه «سالمندان ادبی محله» سخنرانی توجیهی‌ داشته باشم در باب «معناباختگی و تاثیر در سطوح نمکزار ذهن». عنوان سخنرانی را خود آن‌ها ابلاغ کرده بودند. حوصله‌ام از خانه‌نشینی و یکی به دو کردن با جن دو حرفی و کاکادو تنگ شده بود و فرصت ایراد سخنرانی را، که هیچ از فحوای آن نمی‌دانستم، به فال نیک گرفتم. سراچه ادبیات سالمند یا آن‌طور که اهل محله می‌گفتند «سالمندان بی‌ادب» دو کوچه آن طرف‌تر بود. در ساعت مقرر روانه شدم. سوله‌ای بود که صد نفری در آن جال می‌گرفت و سی‌چهل تا صندلی در چند ردیف گذاشته بودند و یک میز و صندلی روبه‌روی آن‌ها با یک بلندگوی دستی و یک لیوان آب. یک گلدان شمعدانی پرشاخه که سخنران می‌توانست پشت گل‌های صورتی و ارغوانی‌اش از دیدگاه مخاطبان احتمالی یا پرتاب تخم‌مرغ و گوجه گندیده پنهان بماند.
به‌تدریج حدود سی نفر از هنرمندان، ساتورسازان و زنبیل‌بافان و تور درست‌کن‌ها و قیچی‌تیزکن‌ها و خوشنویس‌های مکتبی، آمدند و به این‌ها اضافه شدند، به ده‌دوازده نفر تازیانه‌به‌دست که چرمباف‌های خود را به‌عنوان خوشامد بالای سرشان تکان می‌دادند و دنبال فرصت مناسبی برای فعالیت فوق‌برنامه بودند.
رفتم، به جای آن‌که پشت میز بنشینم، به شیوه جدیدی‌ها گوشه‌ای روی میز نشستم، پاهایم را هم تکان می‌دادم، یعنی خیلی خودمان و راحتم. درست در همین اثنا یکی از پشت سر محکم زد پس گردنم، شترق! برنگشتم ببینم کی بوده. سعی کردم بر خود مسلط باشم و وانمود کنم هیچ اتفاقی نیفتاده. این‌که اتفاقی افتاده باشد و تو تظاهر کنی که هیچ حادثه‌ای رخ نداده مهارتی می‌خواهد که از خفت به دست آمده از یک عمر کارمندی می‌آید.
افراد حاضر در سالن دو به دو یا چند نفری با هم سرگرم گفتگو بودند با چنان حدتی که حتم داشتم...

این‌کتاب با ۳۷۶ صفحه، شمارگان ۶۶۰ نسخه و قیمت ۵۲ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...