در نوجوانی از درس بیزار می‌شود و به زور پایه‌ی ششم ابتدایی را تمام می‌کند. بعد به سبب گوشه‌گیری و سر به‌راهی سر از قهوه‌خانه در می‌آورد. چند سالی را به بیکاری و بطالت سپری می‌کند تا اینکه به مدد یک قاچاقچی! به استخدام بانک شاهی درمی‌آید... به مسجد کشیده می‌شود و به کتابخانه‌داری و بعد از آن به مدیری قرض‌الحسنه می‌رسد... خود را هم از خدمت در بانک شاهنشاهی محروم می‌کند و هم از مهر دختری که معشوقه‌اش شده است

مهدی نوری

اسماعیل | امیرحسین فردی
اسماعیل .
امیرحسین فردی . چاپ اول سوره مهر 1386

اسماعیل تهرانی است و بچه‌ی جنوب شهر؛  کمی شر و شور و اندکی متفاوت با دیگر هم‌سالانش. پدر رفتگرش را در کودکی از دست می‌دهد و مادر با داشتن خواستگاران متعدد تن به ازدواج نمی‌دهد تا با همه‌ی بضاعتش، پدرانه به جا ‌آورد آداب مادری را!

اسماعیل در نوجوانی از درس بیزار می‌شود و به زور پایه‌ی ششم ابتدایی را تمام می‌کند. بعد به سبب گوشه‌گیری و سر به‌راهی سر از قهوه‌خانه در می‌آورد. چند سالی را به بیکاری و بطالت سپری می‌کند تا اینکه به مدد یک قاچاقچی! به استخدام بانک شاهی درمی‌آید. وضع خانواده را سامان می‌بخشد و به دختری از محله‌های مصفای جنوب شهر دل می‌بندد. عشقی که جنبه‌ی اثیری‌اش تا لحظات پایانی همراه مخاطب خواهد ماند. بعد از چند سالی که اسماعیل به عنوان کارمندی جزء، در نظام اداری مالی رژیم شاه خدمت می‌کند و درست در جایی که خواننده فکر می‌کند زندگی شیرین می‌شود، همه چیز به هم می‌ریزد. او با کششی که در خود به سوی معنویات حس کرده و روند اتفاقات ریز و درشتی که برایش می‌افتد، خود را هم از خدمت در بانک شاهنشاهی محروم می‌کند و هم از مهر دختری که معشوقه‌اش شده است. 

سیب سرخ زندگی اسماعیل صنوبری در چرخ دوّار خود به مسجد کشیده می‌شود و به کتابخانه‌داری و بعد از آن به مدیری قرض‌الحسنه می‌رسد و در مسیر انقلاب بر خلاف منش‌های غالب روزگار خود، به روحانیت متمایل می‌شود. داستان با رسیدن به سالهای 55 و 56 به پایان نزدیک شده ولی به اتمام نمی‌رسد.

رمان یک روایت خطی با فرمی ساده و روان است. شخصیت‌ها ملموس‌اند و معمولی و بدون اغراق. حتی آدم بدهای "اسماعیل" مشمئزکننده و آزاردهنده نمی‌نمایند. فردی در این تلاش صادقانه‌، کوشیده است رمانی با پسوند "انقلاب اسلامی" بیافریند و دراین اولین گام، محکم و استوار نشان داده است. وقایع و حوادث داستان در چند جا نفس‌گیرند و در بقیه‌ با حفظ قوانین علّی و معلولی، راحت‌الفهم.

پایان‌بندی خوب داستان هم نوید مجلد دیگری را در خود دارد. گو اینکه رها کردن شخصیت تیپ‌مانند و تقریبا کاملی چون اسماعیل ــ که خواننده داستان کودکی تا نهایت سال‌های جوانی‌اش را خوانده است ـــ در میانه‌ی راه، دور از ذهن به نظر می‌رسد.

درد و رنج مردم پایین شهرنشین، دغدغه‌های خلاف آمد و عادت جوانان دهه‌ی چهل و پنجاه، تشریح برخی حرکت‌های انقلابی راست و چپ و توصیف لحظه‌های دلدادگی جوانی محجوب به نام "اسماعیل" همه در خلق اثری خواندنی، تاثیری شگرف گذاشته‌اند. به گمانم مراسم "ذبح" اسماعیل  امیر‌خان فردی در جلد دوم جزء تصاویر ماندگار رمان انقلاب اسلامی ایران خواهد شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...