در تمنای دموكراسی هنری | اعتماد


كتاب «تئاتر و جامعه» به كوشش رضا كوچك‌زاده پدید آمده و در موسسه نشر نو به سال ۱۳۹۸ خورشیدی انتشار یافته است. اهتمام مولف بر این بوده كه مجموعه مقاله سودمندی به دست دهد تا به نقش دوسویه «جامعه» و «تئاتر » بپردازد. با این مجموعه گرد آمده می‌توان دریافت كه گستره مطالب، حول یك بررسی میان رشته‌ای است كه می‌خواهد به یك محرك یا سازه آموزشی برسد كه با كنار هم نهادن رشته‌های هنری و دانش‌های گوناگون می‌توان به آن راه‌حل اجتماعی رسید و به یك اندوخته علمی و كاربردی دست یافت. به‌طوری كه با كاربست آن بشود ظرفیت‌های پنهان رشته‌ای به نام تئاتر را آزاد كرد تا این هنر پویا هر چه بیشتر در خدمت جامعه خود قرار گیرد. در صفحه آغازین كتاب چند سطر راهگشا از یك گفت‌وگوی قدیمی با بهرام بیضایی آورده شده كه به ضرورت این مجموعه تاكید می‌كند؛ چنانكه این نویسنده و كارگردان هنر نمایش می‌گوید: « تئاتر، نوعی نبوغ یا پیامبری نیست، نوعی داد و ستد است. هنرمند چیزهایی از جامعه می‌گیرد و چیزهایی به جامعه می‌دهد. او همیشه نمی‌تواند چیزهای نازل از جامعه بگیرد و آثاری ارزشمند بدان تحویل دهد.»

تئاتر و جامعه رضا كوچك‌زاده

با مروری بر فهرست مقالات می‌توان پی برد كه گزینش مطالب بر این اساس بوده كه از میان نظرات صاحب‌نظران و اهل فن چیزی برگرفته شود كه بر تنوع راه‌های ارتباط دو سویه تاكید شده باشد. ارتباط موثری كه میان نهادهای جامعه و تئاتر ‌باید بنا شود.
فهرست در سه بخش تنظیم شده است؛ «بررسی‌های ما» كه به مقالات بومی اشاره دارد. «نگرش‌های دیگران » كه خواننده را از نظرات كارشناسان خارجی بهره مند می‌كند و سرانجام بخش «گفت‌وگو» كه سه گفت‌وگوی هنری و اجتماعی با اهل نظر را در بر می‌گیرد.
عنوان برخی مقالات و گفت‌وگوهای كتاب از این قرار است؛ تئاترستیزی افلاطون، پیوستگی دوسویه نمایش‌های سنتی ایران با جامعه ایرانی، در تماشاخانه چه می‌گذرد، درآمدی بر تحلیل موج نو تئاتر ایران در دو دهه سی و چهل خورشیدی، دموكراتیزاسیون یا دموكراسی فرهنگی، خاستگاه انسان‌شناسی تئاتر، اندیشه‌های اجتماعی برشت، تئاتر آكواریوم یا تئاتر متعهد دانشگاهی، چرا تئاتر اجتماعی؟، تئاتر به مثابه یك فضای زیستن و در نهایت، تئاتر و حل مشكلات آسیب‌دیدگان اجتماعی.

در پیش‌گفتار كتاب از زبان مولف آمده: «...بسی شگفت‌زده شدم كه این كتاب خرد توانسته علاقه‌مندانی برای چنین خوانشی بیابد. به زودی دریافتم كه دو تن از استادان نامدار جامعه‌شناسی فرهنگی - دكتر نعمت‌الله فاضلی و دكتر سارا شریعتی - این كتاب را به عنوان یكی از منابع درسی خویش به دانشجویان پیشنهاد داده‌اند و بر خلاف پیش‌بینی من، بسیاری از خوانندگان آن را اهالی جامعه‌شناسی فرهنگی، مطالعات فرهنگی و ارتباطات شكل داده‌اند؛ نه خانواده تئاتر». و در اینجا افزوده می‌شود كه چقدر خوب می‌شد اگر خانواده تئاتر هم روی صمیمانه‌ای به كتاب نشان می‌دادند چون این مجموعه نوشتار، تا حدی اقناعی می‌تواند ساختار به صحنه بردن یك نمایش را در درجه نخست، به تماشاگر و رنج‌هایش نزدیك كند. دكتر علی قلی‌پور، مدرس دانشگاه در مقاله خود چنین می‌گوید؛ تئاترستیزی افلاطون در نظام سیاسی كمال‌گرایی _ كه در اختیار فیلسوفان است _ به خودی خود پیچیدگی‌ها و ناسازگاری‌های بسیار دارد. حال اگر تئاترستیزی او را در متن تئاترسالاری (theatrocracy) آتنی قرار دهیم، موضوع بحث دشوارتر از این خواهد شد؛ زیرا اجرای تئاتر در جشنواره‌های دیونیسوسی شهر (City Dionysia) با تعریفی كه از هنر تئاتر در جوامع دیگر خوانده‌ایم، تفاوت بسیار دارد. این جشن -كه تئاتر ركن اصلی آن بود - همواره با ایدئولوژی سیاسی حاكم و نسبت آن با دموكراسی آتنی فهمیده می‌شود.

نكته‌ای كه قلی‌پور تاكید می‌كند وجود عنصر دموكراسی‌خواهی در بخشی از سرزمین است كه می‌تواند بالندگی، درمان و نشاط اجتماعی را در تمام كشور سبب شود و خطر تمامیت‌خواهی حاكمیت یونانی را بشكند.
خود مولف هم در یادداشت دیگری از كتاب، نكته زیبایی به نام «بازتاب» را یادآور می‌شود؛ رضا كوچك‌زاده می‌نویسد كه نمایش در بسیاری از كشورهای شرقی به ویژه ایران، تنها با هدف سرگرمی یا نیایش شكل نگرفته است كه پس از پیدایش نتواند دگرگونی بپذیرد، بلكه این نمایش‌ها به ضرورت‌های اجتماعی و در رابطه تنگاتنگ با تماشاگران از میان طبقات گوناگون جامعه پدید آمده و زندگی خود را تنها با بازتاب اكنون جامعه‌اش می‌تواند بازیابد. نظریه «بازتاب» در بررسی نمایش‌های سنتی ایران، ما را به این نتیجه می‌رساند كه تنها هنگامی این‌گونه‌های نمایشی زنده و پویا بوده‌اند كه بخشی از بازتاب جامعه را به نمایش درآورند و البته از این راه به «شكل‌دهی» جامعه نوین نیز بپردازند و این امر در جامعه ایرانی شدنی است. این نكته امیدبخشی است كه گردآورنده كتاب به آن پرداخته و به خوبی هم مراد خویش را باز گفته، اما شاید در تقابل با این دیدگاه، مقاله‌ای دیگر است كه در كتاب به چشم می‌خورد و با عنوان «ناممكن بودن تئاتر خیابانی در ایران» ظاهرا حرفی از جنس دیگر زده است؛ رضا سرور بر این باور است كه موانعی تاریخی و خصلتی بر سر راه تئاتر بومی وجود دارد كه نمی‌گذارد آن كنش و واكنش مطلوب، میان تئاتر و جامعه اتفاق افتد. نویسنده با نقل سفر یك استاد تئاتر فرنگی به ایران در سال ۱۳۸۳ خورشیدی می‌خواهد یك آسیب‌شناسی تاریخی را بازنمایی كند. او به یك خصلت همگانی در رفتار ایرانیان اشاره پر رنگی می‌كند كه بر اساس آن رفتار عمومی، توده مردم، تمایل چندانی به كنش در صحنه هنری نشان نمی‌دهند و دوست ندارند از لاك سكون خویش بیرون آیند. این پژوهشگر و مترجم آثار نمایشی با نمونه آوردن نمایش‌های خیابانی در ایران، مشكلات بر سر راه بالندگی آن را از نظر ساختار فرهنگی بررسی می‌كند. این نویسنده نگاه كردن صرف از پنجره یا كنار جدول خیابان و به تماشا نشستن به جای میل به درگیری و مشاركت تماشاچی تئاتر را به میدان‌های اجتماعی و سیاسی و كف خیابان تعمیم می‌دهد تا استدلال خود را تمام كند كه چرا خواسته‌های اجتماعی با وجود این آسیب درونی در بدنه اجتماع به فرجامی نرسد. البته وجود مقالاتی با دیدگاه‌های ناهمسو در كتاب، نشانه تنوع فكر و سلیقه وسیع آن است و سبب نشاط خوانندگان كتاب می‌شود و شاید به تعبیری روشن باید گفت، مولف تلاش كرده تا از طیف‌های گوناگون فكری و سلیقه هنری برای بازگویی و تبیین موضوعش بهره ببرد.

در میان مقالات، نوشته‌ای علمی و نموداری هم به چشم می‌خورد كه از تئاتر نوین ایران و علل پیدایی آن سخن گفته است. این نوشته از آن دكتر سعید اسدی است كه مطالعات دانشگاهی پرمایه‌ای درباره هنر نمایش دارد. دكتر اسدی ابتدا به بیان مساله می‌پردازد كه چه موانعی سبب می‌شود تا تئاتر موج نو از نظر تاریخی نتواند به آن بالندگی مطلوب خودش برسد. این پژوهشگر برای باز كردن موضوع خویش دو دهه سی و چهل خورشیدی را برای تحقیق خویش انتخاب كرده است. همچنین به نهادهای تاثیرگذاری چون كارگاه نمایش اشاره می‌كند و با نمونه آوردن از سخنان صاحب‌نظران جهانی همچون «پیر بوردیو» (Pierre Bourdieu) چارچوب نظری خود را پایه‌ریزی می‌كند تا نظریه كنش را طرح كند و از این طریق برای ایجاد رابطه دوسویه میان توده و تئاتر، پژوهشی مستدل به خوانندگان كتاب ارایه دهد. تفصیل این كار آكادمیك از حوصله این نوشته بیرون است و لازم است از خود كتاب آن را دنبال كرد تا حق مطلب ادا شود. به‌طور قطع این مقاله مبسوط و سودمند توانسته بر اعتبار علمی كتاب بیفزاید. حیف است كه به نوشته تاثیرگذار دكتر سارا شریعتی اشاره‌ای نشود، خوشبختانه این اندیشمند توانسته از دریچه علم جامعه‌شناسی به هنر تئاتر نگاهی ژرف داشته باشد. شریعتی اصطلاحی به كار می‌برد كه می‌تواند به مثابه درمانگری برای رنج‌های لایه‌های اجتماعی باشد.

او می‌نویسد «با دموكراتیزاسیون فرهنگی می‌توان پیشرو بود، این اصطلاح به معنی مردمی كردن و عمومی شدن است و خود می‌تواند یك رویكرد فرهنگی باشد، زیرا بر دسترسی كنش‌های فرهنگی برای همه قشرهای جامعه پافشاری دارد. هدف این سیاست از میان بردن بازدارنده‌ها و كاهش نابرابری‌ها و دسترسی مردم به فرهنگ والایی است كه در حبس مانده‌اند و با هنر تئاتر می‌توان آنها را آزاد كرد. او با مثال‌هایی مرتبط به ویژه از آندره مالرو (Andre’ Malraux) متفكر مغرب زمین به نتایج مطلوبی می‌رسد و در نهایت سارا شریعتی می‌گوید كه میان سرمایه فرهنگی و تماشای تئاتر رابطه‌ای هست؛ بر اساس آمار به دست آمده، افراد طبقه متوسط بیش از دیگر طبقه‌ها به تماشای تئاتر می‌روند و بنا بر داده‌ها، افراد این طبقه، دارای سرمایه فرهنگی بالاتری نسبت به دو طبقه دیگر هستند. همان‌طور كه گفته شد چند گفت‌وگوی خوب و سودمند هم در كتاب گنجانده شده است كه با صاحب‌نظران ایرانی و فرنگی انجام شده و می‌تواند برای ارتقای دانش تئاتری خوانندگان تاثیرگذار باشد. از میان آنها به واپسین گفت‌وگو بسنده می‌شود تا شاید بررسی موضوع كنش اجتماعی در قبال هنر نمایش از یك ضلع تازه‌ای به چالش گرفته شود. این مطلب پایانی از داگلاس ال. پترسون (Douglas L. Peterson) و مارك وین برگ (Mark Weinberg) هست كه با برگردان حسین شاكری توانسته است تجربیات هنری آگوستو بوآل (Augusto Boal) كارگردان شهیر برزیلی را به خوانندگان كتاب پیشكش كند.

شاید لازم باشد كه برای شناخت بیشتر این كارگردان پیشكسوت نكته‌هایی ذكر شود. آگوستو بوآل اهل برزیل بود و پروژه تئاتر رنج‌دیدگان را در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی گسترش داد. او در تلاش برای تبدیل تك‌گویی‌های اجرای سنتی به گفت‌وگوی میان تماشاگران و بازیگران، انواع تئاترهای تعاملی را آزمود. شاكری مترجم این گفت‌وگو به ضرورتی كه احساس می‌شده اصطلاحاتی را برای آسان شدن روند خوانش برای خوانندگان آورده است همچون نیروبخشی، تئاتر میدانی، رنگین‌كمان آرزو و تئاتر نامرئی كه این آخری به‌طور نمونه به نمایشی اطلاق می‌شود كه ممكن است در یك مكان عمومی و عادی همچون رستوران، تئاتری برنامه‌ریزی و اجرا شود تا كنش و واكنش مردم نسبت به نمایش نمودار و تعامل شود. فضای یك مكان عمومی می‌تواند مردم آسیب‌دیده روانی را برای مشاركت با بازیگران تشویق كند و آنها را از حالت منفعلانه و ساكن خارج كند. بدین طریق به گفته آگوستو بوآل، می‌توان در صحنه نمایش كاری كرد كه آسیب‌دیدگان اجتماعی به درمان رنج‌های خود برسند. او در پاسخ به پرسشی می‌گوید كه تئاتر ستمدیدگان، زبان تئاتر است و نه الزاما نمایشی كامل و آماده... و بهره‌گیری از شكل دیگر اجرای تئاتر، زندگی را تحمل‌پذیرتر می‌كند. برای مثال گاهی زندگی مانند این روزها در برزیل، تحمل‌ناپذیر می‌شود اینكه بفهمید سرایدار ساختمان شما بیرون رفته و با گلوله كشته شده و سپس شخص تیرانداز خود را تبرئه می‌كند: «آخ، ببخشید! نمی‌خواستم او را بكشم! می‌خواستم یكی دیگر را بكشم.» كاملا هم پذیرفتنی است؛ چون آن دیگری، مردی فقیر است كه جلوی مغازه‌ای دراز كشیده است. در چنین شهری زندگی كردن سخت است... خشونت ناگزیر است و آن را می‌توان با تئاتر درمان كرد. باید امید داشته باشیم. چه آرزویی بهتر از اینكه آرزوی تغییر جامعه را داشته باشیم.

به هر روی خواندن كتاب تئاتر و جامعه می‌تواند راه‌های كاربردی و آسانی، پیش پای كارگردانان و نهادهای مربوط به آن بگذارد تا یك ارتباط دوسویه بین تماشاگر و صحنه رقم بخورد و نوید آن را دهد كه در فضایی حاكی از دموكراسی هنری، حرف‌های در سینه مانده اجتماع، به مرحله بیان و درمان برسد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...