رمان «حالا می‌بینید چه سرعتی داریم!»  [You Shall Know Our Velocity‬] نوشته دِیو اِگِرز [Dave Eggers] با ترجمه پژمان طهرانیان توسط نشر برج منتشر و راهی بازار نشر شد.

حالا می‌بینید چه سرعتی داریم!»  [You Shall Know Our Velocity‬] نوشته دِیو اِگِرزDave Eggers

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب با خرید حق کپی‌رایت در ایران ترجمه و چاپ شده است.

دیو اگرز نویسنده آمریکایی و متولد سال ۱۹۷۰ است. او علاوه بر نوشتن رمان به نمایشنامه‌نویسی و فیلم‌نامه‌نویسی هم اشتغال دارد. اگرز تاسیس و سردبیری مجله ادبی «مک سوئینیز» را هم در کارنامه دارد. جایزه مدیسی، ایمپک دابلین و کتاب سال آمریکا از جمله جوایزی هستند که این‌نویسنده دریافت کرده است. «دایره» و «هولوگرامی برای شاه» دو کتاب این‌نویسنده هستند که اقتباس سینمایی هر دو با بازی تام هنکس ساخته و اکران شده‌اند. رمان‌های «زیتون»، «زبانه‌های خشم» و مجموعه‌داستان «چطور گرسنه بودیم» از دیگر آثار این‌نویسنده هستند که در کنار «هولوگرامی برای شاه» و دایره» به فارسی ترجمه شده‌اند.

«حالا می‌بینید چه سرعتی داریم!» اولین رمان دیو اگرز است. بخش‌هایی از این‌رمان ابتدا در مجله نیویورکر چاپ شدند. نسخه اصلی کتاب هم برای اولین‌بار سال ۲۰۰۲ به چاپ رسید. این‌رمان یک داستان جاده‌ای است و در قالب سفرنامه نوشته شده است. توصیف‌های موجز و روایت سیال از دیگر ویژگی‌های داستان این‌رمان هستند. امتیاز ساخت این‌رمان برای ساخت یک فیلم سینمایی به کمپانی پراسس پرُداکشنز فروخته شد و قرار بود میگوئل آرتتا فیلمساز پورتوریکویی آن را بسازد که هنوز این اتفاق نیافتاده است.

در داستان کتاب پیش‌رو، دو دوست نزدیک عاصی جوان می‌خواهد سفری دور دنیا داشته باشند. این‌سفر مثل فراز از واقعیت است. دو دوست این‌داستان می‌خواهند از شر دارایی‌شان هم خلاص شوند. این دو، قهرمانان جوانی هستند که از داغ مرگ دوست دیگرشان عزادارند و با قصد و نیتی که شبیه نذر است، از آمریکا خارج می‌شوند.

در قسمتی از این‌رمان می‌خوانیم:

نایجل، چند قدم جلوتر در راهرو منتظرمان بود؛ برای اینکه احترام صحبت ما را نگه دارد، سرش را کمی به پایین خم کرده بود. وقتی شنید می‌خواهیم نزدیک‌تر شویم چانه‌اش را بالا داد، با لب‌های بسته لبخندی زد و سر تکان داد. دنبالش رفتیم. پاهایم خواب رفته بودند. حس می‌کردم خیلی سبک شده‌اند. تویشان خالی بود و انگار کسی دیگر داشت حرکتشان می‌داد.

ده قدم که جلوتر رفتیم، دیگر معلوم شد. داغانش کرده بودند. خدایا. خاکستری شده بود. صورتش بزرگ و پهن شده بود. چند سانت گوشت به صورتش اضافه کرده بودند. گوشت صورتش خیلی زیاد شده بود. مثل پرده‌ای از دماغش پایین آمده بود. پوستش هیچ‌رنگی نداشت؛ ته‌رنگِ خفه و گرفته‌ای بود، مثل رنگی که به خانه می‌زنند و چاله‌های روی گونه‌هایش هم قرمز شده بود، انگار که دخترهایی جوان با قلم‌مو رنگش کرده باشند. انگار پنجاه سالش بود. فرق موهایش باز شده بود، ولی در جهت اشتباه.

این‌کتاب با ۴۴۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۶۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...