اصلِ موسیقی، آبی است روان در جان آدمی... چند گونه از آیات قرآن به ستایش موسیقی پرداخته‌اند... دوازده روایت در ستایش موسیقی وجود دارد و بیست و پنج روایت در نکوهش آن.... حاکمان اموی و عباسی، نه تنها موسیقی را از روح و هدفش و گوهرش که همانا لطافت بخشیدن به روح و روان است، خالی کردند، بلکه در کنار آن، بساط عیاشی و میگساری و قمار و انواع آلودگی‌ها را گستردند...


مطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد

دو «پیش درآمد»
1. موسیقی در آثار فقهی معمولا با عنوان غنا مطرح شده است. مقصود فقیهان از غنا، موسیقیِ «آوازی» است. مباحث مربوط به موسیقیِ «سازی»،‌ با عنوان مَلاهی یا اوتار و مانند آن در فقه مورد گفتگو قرار گرفته است. اما هر دو یک ملاک دارند. صدای موزون و خوش‌آهنگ، خواه از گلوی انسان برآید و خواه از ساز، دارای یک ملاک است. از نظر بیشتر فقیهان، غنا یعنی صدای امتداد یافته که در گلو غَلت بخورد و موجب طَرَب شود. طرب هم یعنی حالت سبُکی و از خود رهیدگی، چه بر اثر شادی و چه بر اثر غم. با همین تعریف، بیشتر نواهای رایج در مجالس دینی و منابر و روضه‌ها و مولودی‌خوانی‌ها، و حتی بسیاری از قرائت‌های قرآن و اذان‌ها و دعاخوانی‌ها و زیارتنامه‌خوانی‌ها غنا هستند. منظورم این است که غنای اصطلاحی که اکثر فقها حرام می‌دانند، با واقعیت زندگی و تمدن مسلمانان، بسیار فاصله دارد.

2. دین یعنی نقشه راه زندگی. انسان دیندار انتظارش از دین این است که برای تأمین نیازهای اساسی زندگی او راهکار داشته باشد. این راهکار باید بر هر سه بنیاد وجود او استوار باشد؛ یعنی:
1.حکمت، 2.فطرت، و 3.طبیعت. حکمت، عقل خالص و بدون آلایش است. فطرت، گرایش‌های اصیلی است که خداوند با دمیدن روحش در گل ما، قرار داده است. طبیعت، گرایش‌های غریزی انسان است. فقیه اگر با در نظر گرفتن این هر سه بنیاد، به نیازهای اصلی انسان جواب ندهد، از اصل دین فاصله گرفته است.

موسیقی از نگاه فقیهانه | سید ابوالقاسم حسینی ژرفا

از همین جا برویم سراغ «چهارمضراب» این گفتار:
هنر در حقیقت، پاسخی است به نیازهای طبیعی و ضروری انسان و استوار بر هر سه بنیاد حکمت، فطرت، و طبیعت. هنر تراوش روح انسان است. وقتی هنرمندی اثر هنری خلق میکند، در حقیقت بخشی از روح خود را میتراشد و در آن اثر به یادگار می‌گذارد. هنر چون براده روح انسان و برآمده از اوج و فرودها و کرشمه‌های جان است، میتواند روح مخاطبان را درمان کند. حضرت مصطفی فرمود: روّحوا قلوبکم ساعة و ساعة: دل و روح خود را گهگاهی ترویح و نشاط و جلا ببخشید. (مسند الشهاب، ص672) روح که از جنس لطیف است، هنگام ملاقات با ماده، به قول حکیمان، دچار کثافت یعنی زمختی و سختی میشود. هنر در این جا به کمک روح می‌آید و به آن لطافت و طراوت می‌بخشد.

به این ترتیب، می‌رسیم به «روح الارواح» کلام که پاسخ یکی از دو ایراد اصلی شماری از فقیهان است. آنان می‌گویند:
یک. موسیقی وقتی می‌خواهد جلوه‌گری کند و مجلسی را بیاراید، با آلودگی و گناه همراه می‌شود.
دو. موسیقی خودش خراش روح است؛ پس به زوال یا ضعف عقل و رأی و همت می‌انجامد و حتی موجب تخدیر روح و عقل می‌شود.
پاسخ ایراد اول، این است: موسیقی می‌تواند تجلی کند و هیچ آلودگی هم نداشته باشد. فضای بسیاری از محافل موسیقی سنتی و اصیل ایرانی یا موسیقی سمفونیک و کلاسیک غرب، آن قدر پاک و معنوی است که خواسته یا ناخواسته احساس می‌کنی در معبد قرار داری. بعضی از بزرگان موسیقی ایرانی، مانند بانو پریسا، تصریح کرده‌اند که در لحظه خلق اثر همین حس عبادت را دارند.
و اما پاسخ اشکال دوم: هنرمند بخشی از روح خودش را تقدیم مخاطبانش میکند و برای این که به دل‌ها لطافت و طراوت ببخشد، از روح خودش مایه میگذارد. این که تخدیر نامیده می‌شود، در حقیقت همان تلطیف و تَرویح است.

به‌راستی، مخالفت بیشتر فقیهان با موسیقی در کجا ریشه دارد؟ آنان تحت تأثیر روایات چنین موضعی گرفته‌اند. پس باید دید چرا روایات درباره موسیقی این گونه داوری نموده‌اند. فرض کنید در دامنه کوهی زندگی می‌کنید و آبی گوارا از دل کوه سرازیر میشود که مایه حیات و نشاط شماست. اگر روزی کارگاهی در مسیر این آب تأسیس شود که سموم خطرناکی را وارد آن کند، کدخدای روستا باید چه کند؟ 1. به مردم آگاهی دهد که آب را تصفیه کنند؟ 2. آن کارگاه را تعطیل یا این کارش را اصلاح کند؟ 3. به مردم بگوید به آن آب لب نزنند؟ فرض‌های اول و دوم وقتی ممکن است که قدرت انجام آن موجود باشد. پیشوایان ما ناچار بودند که راه سوم را بروند. حاکمان اموی و عباسی، نه تنها موسیقی را از روح و هدفش و گوهرش که همانا لطافت بخشیدن به روح و روان است، خالی کردند، بلکه در کنار آن، بساط عیاشی و میگساری و قمار و انواع آلودگی‌ها را گستردند. تنها راه ممکن برای پیشوایان ما این بود که به شیعیانشان هشدار دهند که به این آب مسموم لب نزنند و حتی به آن نزدیک نشوند.
حال با این آگاهی‌ها به کوچه‌باغ «طرب‌انگیز» قرآن و روایات راه بسپاریم. در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که موسیقی را نکوهش کند.

البته سه تعبیر در قرآن آمده که امامان بنا بر همان دلیل که گفتم، آن‌ها را به موسیقی تفسیر کرده‌اند: 1.لهو یا بازیچه‌گرایی. 2.لغو یا بیهوده‌گری. 3.زور یا بیراهه‌روی. این هر سه در یک چیز مشترکند: بازداشتن وغافل کردن و دورکردن انسان از حقیقت. در مقابل، چند گونه از آیات قرآن به ستایش موسیقی پرداخته‌اند:
اول: آیاتی که درباره زینت و زیبایی به طور مطلق سخن می‌گویند و با عموم و شمول، صدای خوش و نغمه موزون را هم در بر می‌گیرند. نمونه آن‌ها، آیات 31 تا 33 سوره اعراف است.
دوم: آیه‌ای است که در باره صدای خوش،‌ مورد استناد امام معصوم قرار گرفته است. این آیه عبارت است از آیه نخست سوره فاطر: «سپاس خداى را كه پدیدآورنده آسمان و زمین است [و] فرشتگان را كه داراى بال‌هاى دوگانه و سه‏گانه و چهارگانه‏اند، پیام‏آورنده قرار داده است. در آفرینش، هر چه بخواهد مى‏افزاید، زیرا خدا بر هر چیزى تواناست.» امام علی بن موسی الرضا به واسطه پدرش و او از نیاکانش، از رسول خدا روایت کرده است: «قرآن را با آواز خوش بخوانید؛ زیرا آواز خوش، زیبایی قرآن را افزون می کند.» سپس این آیه را تلاوت کرد. (عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 68) این استناد نشان می‌دهد که موسیقی از زیبایی‌های افزون و خاص در خلقت حق تعالی است.
سوم: آیه‌ای است که به طور خاص در ستایش موسیقی است. در سوره سبأ ایه 10 آمده است: «ما امتیازی ویژه از جانب خودمان به حضرت داود بخشیدیم. ای کوه‌ها و ای پرندگان! با او همراه و همنوا شوید.» و این امتیاز ویژه، صدای خوش حضرت داود بود.

و اما روایات: بخشی از روایات غنا، در نکوهش موسیقی است. طبق یک گزارش که سیدجواد عاملی فقیه بزرگ قرن دوازده و سیزده نقل کرده، دوازده روایت در ستایش موسیقی وجود دارد و بیست و پنج روایت در نکوهش آن. (مفتاح الکرامه، ج12، ص172) اما آن نکوهش‌ها در باره کدام موسیقی است؟ مولی محمدباقر سبزواری (مجموعه فقهی کفایة الاحکام، کتاب تجارت، فصل سوم، مقصد دوم) و فیض کاشانی (تفسیر صافی، ج1، ص62؛ الوافی، ج3، ص35) تصریح دارند که مقصود امامان ما از نهی موسیقی، همان موسیقی درباری آن دوره بوده است. شماری دیگر از فقیهان مخصوصا در صد سال اخیر هم برآنند که فقط موسیقی لهوی یا مناسب مجالس لهو، حرام است. اما چرا رویکرد تحریم موسیقی، همچنان برجسته می‌نماید؟ در پاسخ باید گفت:

1. نه تنها در حوزه علمیه، بلکه در همه نهادهای علمی کلاسیک، مخالفت کردن با نظریاتی که شکل بنیادین پیدا کرده‌اند، بسیار دشوار است. اگر بخواهی با این گونه نظریات مخالفت کنی، گاهی حکم به ارتداد و کفرت می‌شود. مثلا در همین چهار قرن اخیر، بعضی از عالمان تندترین کلمات را در حق همان دو فقیه بزرگ یعنی سبزواری و فیض کاشانی به کار برده‌اند.
2. فقه، علمی ا‌ست نقلی و روایت‌محور. وقتی بیشتر روایات به آن تندی و تیزی درباره موسیقی سخن گفته‌اند، فضای غبارآلودی درباره اصل موسیقی ایجاد شده که انسان‌های متعبد جرأت نمی‌کنند به آن نزدیک شوند. حتی به این ترتیب،‌ روایات ستایش موسیقی هم به محاق فراموشی رفته است.
3. فقیهان ما در طول تاریخ، معمولا مردمی اهل پرهیز و محافظه‌کاری و احتیاط بوده‌اند. ضمنا جز در چند دهه اخیر، انتظار پاسخگویی به مسائل اجتماعی و حکومتی از آن‌ها نمی‌رفته است. لذا معمولا دامن خود را در این گونه مسائل اصلاحا پاک نگه داشته و صلاح دیده‌اند که به این گونه امور که با شأن محافظه‌کارانه یا زاهدانه آن‌ها سازگاری نداشته، وارد نشوند. حتی همان فقیهانی که در رفتار فردی یا جمعی خودشان، به موسیقی روی خوش نشان داده‌اند، باز به همین دلیل که در فضای غبارآلود موسیقی در حوزه، نمی‌توان به راحتی نظر علمی خود را بیان کرد، در کتاب‌ها و فتواهایشان گاهی همان حرف مشهور را تأیید کرده‌اند.

سزاوار است صاحبان دیدگاه غالب، به چند سوال در این زمینه پاسخ دهند:
1. چرا در قرآن کریم حتی یک آیه وجود ندارد که موسیقی را و نه «لهو و لغو و زور» را تحریم کرده باشد؟ لطفا نگویند که قرآن کریم فقط کلیات را بیان کرده است؛ زیرا خودشان می‌دانند که بسیار از جزئیات، مانند حکم سلام کردن به یکدیگر، در قرآن ذکر شده است.
2. چرا خداوند صدای خوش را برای حضرت داود یک هدیه ویژه و امتیاز خاص از جانب خود می‌شمرد و از کوه‌ها و پرندگان می‌خواهد با این صدا همنوا شوند؟
3. چرا دربرخی از روایات، صدای خوش ستوده شده و حتی مؤمنان تشویق گشته‌اند که قرآن را با غنا بخوانند؟ (بخشی از این روایات در اصول کافی، ج4، حدود ص420 آمده است)
4. چرا امامان فرموده‌اند: اگر با موسیقی گناه انجام نشود، هیچ ایرادی ندارد؟ (وسائل الشیعه، ج17، ص122) آیا این سخن تصریح ندارد که گناه و فساد در ذات موسیقی نیست؟
5. چرا امامان فرموده‌اند: اگر موسیقی انسان را به یاد بهشت بیندازد، هیچ ایرادی ندارد؟ (من لایحضره الفقیه، ج4، ص60) آیا این بدان معنا نیست که یکی از نقش‌های موسیقی، یادآوری بهشت به انسان است؟
6. اساسا چرا یک باب تحت عنوان مستثنیات غنا در کتب فقهی باز شده و به پیروی از روایات، برخی از کارکردهای موسیقی مانند محفل عروسی و مرثیه اهل بیت و حداء (یعنی آوازخوانی ساربانان) حلال شمرده شده است؟ اگر اصل موسیقی این قدر بد و ناروا و حرام باشد، پس این استثناها چیست؟

7. چرا فقیهان تیزبین و ریزبینی مانند شیخ انصاری صاحب کتاب مکاسب، جدی‌ترین درسنامه فقهی حوزه‌های علمیه، تصریح کرده‌اند که موسیقی وقتی اشکال دارد که با لهو همراه شود یا مناسب مجالس لهو باشد و تشخیص آن هم با عرف است؟ (مکاسب شیخ انصاری، ص36؛ مصباح الفقاهه، ج1، ص311؛ تحریر الوسیله، ج1، ص49)
8. اساسا آنچه در فرهنگ آیینی و مناسک و مراسم ما در طول قرن‌ها رواج داشته و ستایش حضرت حق و بیان معارف دینی و منبر و مجلس عالمان بزرگ و مجالس مرثیه و تعزیه و مدح شیعیان با آن آمیخته بوده، چیزی جز غنا و موسیقی است؟ کدامیک از این نواها و نغمه‌ها بدون صدق تعریف غنا، قابلیت تحقق دارد؟ آیا عالمان ما با این میراث تمدنی مسلمان مقابله کرده‌اند؟
9. و از همه مهم‌تر: این دین خاتم که ادعا دارد به همه نیازهای اساسی انسان تا آخرین روزِ روزگار جواب می‌دهد، با اصل صدای خوش و لحن و نغمه و ترانه زیبا مخالف است و این هنر عظیم و فواید فراوان آن را نادیده می‌گیرد؟ اگر دین این نعمت بزرگ خداداد را یکسره کنار بگذارد، بخش بزرگی از نیازهای فطری و طبیعی و حتی حِکمی انسان را نادیده نگرفته است؟

و اما «فرود» سخن: آن چه می‌توان از روح دین و تعالیم دینی در این زمینه دریافت، بدین قرار است:
موسیقی دارای حرمت ذاتی نیست. یعنی اصل و ذات موسیقی، عنصری ناروا و زشت و قبیح ندارد. آنچه موسیقی را حرام می‌کند، همان است که خیلی از چیزهای دیگر را هم حرام می‌کند. و آن عبارت است از: غفلت از حقیقت، دورشدن از معنویت، و گرایش به سوی باطل که در تعبیر فقهی «لهو» خوانده می‌شود. از آن جا که در طول تاریخ بویژه در عصر امام باقر تا امام رضا، موسیقی مهم‌ترین یا از مهم‌ترین ابزارهای نبرد با حقیقت بود و درخدمت حاکمان زرمدار و زورمند و تزویرگر قرار گرفت، امامان ما با آن به مقابله سرسختانه برخاستند. هرجا که هنر، از جمله موسیقی، در مسیر غفلت از یاد خدا و حق قرار گیرد، همچنان و همواره حرام است. هرجا در مسیر تذکر و یادآوری حقیقت و معنویت قرار گیرد، همچنان و همواره مباح و بلکه مستحب است. و هر جا که فواید دیگر مثل طراوت جان و روح داشته باشد، از زمینه‌های تقرب انسان به حقیقت و معنویت جهان به شمار میاید و به نیاز طبیعی یا فطری او پاسخ می‌گوید و حلال است.
اصلِ موسیقی، آبی است روان در جان آدمی. و هر آبی می‌تواند با عوامل بیرونی، ناسالم شود. وقتی قدرت داشته باشی که آب سالم را به کام مردمان تشنه برسانی، اگر نرسانی جفاست. و دریغا که این جفا به نام دیانت و فقاهت انجام گیرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...