شنل قرمزی امروزی | آرمان ملی


عنوان نخستین رمان جذاب کیت هیمر [Kate Hamer] «دختر پالتو قرمز» [The girl in the red coat] بلافاصله نام کتاب‌ها و فیلم‌های زیادی را به یاد می‌آورد: از «دختری با خال‌کوبی اژدها»ی استیگ لارسون و دنباله‌های آن گرفته تا «دختری در قطار»، «دختر گم‌شده»، «دختر خوب»، «دختر دانمارکی» و «دختری با قلب کوکی».

 کیت هیمر [Kate Hamer] «دختر پالتو قرمز» [The girl in the red coat]

طرح داستان هم چندان تازه نیست: دختر‌بچه‌ای با پالتوی قرمز ناپدید می‌شود و اتفاقات عجیب‌و‌غریبی می‌افتد که فیلم ترسناک «حالا نگاه نکن» نیکولاس روگ را یادآور می‌شود. هم‌چنین تصویرپردازی پالتوی قرمز، دختر‌بچه‌ گم‌‌شده‌ فیلم «فهرست شیندلر» استیون اسپیلبرگ را به یاد می‌آورد. البته پیشینه‌ قدیمی‌تر و اصلی‌تری هم وجود دارد: کارمل هشت‌ساله، همان دختر گم‌شده در رمان خانم هیمر، به‌روزشده‌ شنل قرمزی کوچک است؛ دختری که راهش را گم می‌کند و در جنگل، گرگ بزرگ بدجنسی، او را می‌دزدد و با خود می‌برد.

آنچه «دختر پالتو قرمز» را از این حلقه‌ آشنا بیرون می‌کشد، درک قوی خانم هیمر از دو شخصیت اصلی داستانش است: کارمل و مادر ازپادرآمده‌اش، بث، که این دو شخصیت فصل‌ها را یکی‌درمیان روایت می‌کنند (یادآور همان شیوه‌ا‌ی که در «دختر گم‌شده» و سریال خلاقانه‌ شبکه‌ «شوتایم» با عنوان «رابطه» که بین دیدگاه شخصیت‌ها برقرار است) هردو شخصیت نه‌فقط دلسوزانه، بلکه با موشکافی فراوان عاطفی در داستان به تصویر کشیده می‌شوند. کارمل در شهر انگلیسی کوچکی زندگی می‌کند. کودکی باهوش، خیال‌باف و گاهی هم بدخلق است. از جانب مادرش که به‌تازگی تنها شده، احساس محافظت می‌کند، اما این محافظت بیش از حد و خفه‌کننده‌ او را خشمگین می‌کند. گرچه مادر کارمل و بقیه‌ بزرگسالان او را کودکی «منحصر‌به‌فرد» می‌دانند– که تخیل قوی دارد، بزرگ‌تر از سنش است، دمدمی است و رفتارهای هیجانی دارد (مثل عشق به رنگ قرمز)- کارمل با بزرگسالانی که «بچه‌ها از نظرشان موش‌های مغز فندقی هستند» تحقیرآمیز رفتار می‌کند. بث به ما می‌گوید که از همان روز تولد کودک به دلش برات شده‌ بود که کارمل را از دست می‌دهد و حالا که شوهرش، پل، به خاطر زن دیگری رهایش کرده، مراقبت از دخترش بیشتر از قبل تمام فکروذکرش شده– مراقبتی بیش‌ از اندازه و کلافه‌کننده که فقط باعث می‌شود کارمل بخواهد آزاد باشد یا کارهای یواشکی کند. روزی بث کارمل را به یک نمایشگاه می‌برد، اما ناگهان کارمل در بین انبوه جمعیت غرفه‌ کتاب‌فروشی ناپدید می‌شود. پیرمرد غریبه‌ای به او می‌گوید که پدربزرگ گمشده‌ اوست و چون مادرش تصادف شدیدی کرده، پس قرار است کارمل تا زمان بهبودی مادرش پیش او بماند.

خانم هیمر با رفت‌وبرگشت بین دیدگاه‌ها و تفکرات کارمل و بث، هم داستان را هیجان‌انگیز می‌کند و هم رابطه‌ پیچیده‌ عشق، وابستگی و دلخوری را که مادر و دختر را به‌هم گره می‌زند به تصویر می‌کشد. جدایی آنها نیازشان به همدیگر را تأیید می‌کند، حتی با وجود خاطراتی مبهم از اوقاتی که رابطه‌ پرتنش و آسیب‌پذیری داشتند.

مانند رمان دردناک اما تودرتوی «کودک در زمان» ایان مک‌یووئن، ربودن یک دختر به معنای وقوع همه‌ خطراتی است که می‌تواند در جهان وجود داشته باشد – حوادث وحشتناکی که فقط در جنگل‌های تاریک و ترسناک اتفاق نمی‌افتند، بلکه در زندگی معمولی رخ می‌دهند، درست همان وقتی که مردم دیگر دارند غذا می‌خورند یا پنجره‌ای را باز می‌کنند و یا با بی‌حوصلگی سراغ کارهای روزمره‌شان می‌روند.

بث خودش را مقصر ناپدیدشدن کارمل می‌داند. تقلا می‌کند که او را پیدا کند. تصور می‌کند که با دخترش دارد حرف می‌زند و خودش را مجبور می‌کند که هرروز از جایش بلند شود و خانه را تمیز کند – فقط برای اینکه کمی نظم در جهان برقرار کند. ناامیدی او و همسرش را که از هم جدا شده بودند به‌هم نزدیک می‌کند – نه به‌عنوان زن و شوهر. فقط در جایگاه پدر و مادری که نمی‌توانند با فقدان فرزندشان کنار بیایند.

در طول سال‌ها روایت‌های مختلفی از افسانه‌ «شنل قرمزی» شده؛ بعضی روایت‌ها، که در آن، گرگ بزرگ بدجنس دخترک قهرمان را ‌می‌بلعد، تمثیلی از قربانی‌شدن است. روایت‌های دیگری که در آنها شنل‌قرمزی نجات پیدا می‌کند یا فرار می‌کند، قصه‌ای درباره‌ توانمندسازی زنان تعبیر می‌شود. شنل‌قرمزی به‌خاطر پیروزشدن در برابر گرگ و به‌علت مصیبتی که کشیده، دوباره به‌عنوان زن متولد می‌شود. درمورد «دختر پالتو قرمز» بیشترین دلهره‌ای که خانم هیمر ایجاد می‌کند روان‌شناختی است – مساله فقط پیداشدن یا نجات‌یافتن کارمل نیست، بلکه این است که چطور این دختر باهوش اما آسیب‌پذیر می‌تواند هویت و پیشینه‌ خود را درطول سال‌های اسارت حفظ ‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...