اریش کستنر

04 فروردین 1385

اریش-کستنر

مادرش ایدا کستنر، زنی آرایشگر بود که سخت تصمیم گرفته بود تا امکانات تحصیل فرزندش را فراهم سازد تا او از آینده‌ای بهتر از پدر و مادرش برخوردار باشد... پس از پایان جنگ جهانی اول با هزینه تحصیلی‌ای که دریافت کرد در لایپزیک در رشته‌ ادبیات به تحصیل پرداخت... او و اوئزر که شعر را مصور کرده بود هر دو از روزنامه اخراج شدند... نازی‌ها به قدرت رسیدند و به دنبال آن کتاب "فابین" را نیز‌ همراه با آثار دیگر در ردیف نوشته‌هایی گذاردند که باید نابود شود.

اریش کستنر (Erich Kastner)نویسنده و شاعر آلمانی، در 23 فوریه سال 1899 در درسدن چشم به جهان گشود. مادرش ایدا کستنر، زنی آرایشگر بود که سخت تصمیم گرفته بود تا امکانات تحصیل فرزندش را فراهم سازد تا او از آینده‌ای بهتر از پدر و مادرش برخوردار باشد. کستنر بر آن بود تا پیشه آموزگاری را برگزیند، اما پس از چندی از این فکر منصرف شد. پس از پایان جنگ جهانی اول با هزینه تحصیلی‌ای که دریافت کرد در لایپزیک در رشته‌ ادبیات به تحصیل پرداخت و در ضمن تحصیلات دانشگاهی با نشریه‌ها نیز همکاری می‌کرد. کاری را که حتا پس از پایان تحصیلات و نوشتن رساله‌ دکترا همچنان ادامه داد.

هنگامی که با روزنامه‌ «لایپزیک تسایتونگ» کار می‌کرد با اریش اوئزر آشنا شد که نقاش بود و در سال‌های پس از آن کتاب‌های کستنر را مصور می‌کرد. اریش کستنر در سال 1927 پا به صحنه‌ ادبیات گذاشت. در این سال شعری را به نام «تو نهمین سمفونی من هستی» در روزنامه «لایپزیک تسایتونگ» منتشر کرد که در آن هیچ رعایت نزاکت را نکرده بود. از همین روی او و اوئزر که شعر را مصور کرده بود هر دو از روزنامه اخراج شدند. کستنر و اوئزر هر دو به برلن رفتند و در همان جا بود که در سال 1928 نخستین مجموعه‌ شعر او منتشر شد که موفقیت بزرگی به همراه داشت.

در همان سال کتاب «امیل و کارگاهان» را که برای نوجوانان نوشته بود منتشر کرد. این کتاب با چنان موفقیتی روبرو شد که نام اریش کستنر به زودی در ردیف نویسندگان شناخته‌شده گذارده شد. یک سال پس از آن «هیاهو در آینه» را نوشت و در سال 1931 «فابین» را منتشر کرد. این کتاب که در آن اوضاع اجتماعی و اخلاقی برلن را بازتاب داده بود، پیش از انتشار دچار سانسور شد. چنانچه کستنر مجبور شد تا سه فصل از داستان را حذف کند، با این وجود کتاب موفقیتی بزرگ برای نویسنده‌اش به همراه آورد.

در سال 1933 فصل سیاه و تاریک آلمان آغاز شد. نازی‌ها به قدرت رسیدند و به دنبال آن کتاب «فابین» را نیز‌ همراه با آثار دیگر در ردیف نوشته‌هایی گذاردند که باید نابود شود. اریش کستنر در ماه مه همین سال شاهد کتاب‌سوزان بزرگ رژیم نازی‌ها بود. او به چشم خود می‌دید که کتاب‌هایش همراه با آثاری از برشت،‌ هاینریش بل و توماس‌مان، همینگوی و جویس به آتش سپرده می‌شدند.

کستنر به زودی از نوشتن و انتشار آثار خود محروم شد. نازی‌ها دو بار او را دستگیر کردند و حساب بانکی‌اش را بستند. آشنایان و دوستانش اصرار می‌کردند تا برلن را ترک کند، اما کستنر به گونه‌ای که خود نوشت، می‌خواست همچنان در برلن بماند تا شاهد بیدادگری‌ها باشد.

سال 1944 یک سال پیش از پایان جنگ جهانی سال موج دستگیری‌های مخالفان رژیم بود. اریش اوئزر، دوست کستنر، یکی از قربانیان به شمار می‌رفت. او در سلول زندان، خود را به دار آویخت و یکى دیگر از دوستان او اعدام شد. اما کستنر و همسرش پیش از پایان جنگ با کمک دوستی که در کمپانی فیلم‌سازی «UFA» کار می‌کرد، به عنوان همکاران یک تیم فیلم‌برداری در مایهرهوفن در تیرول به سر می‌بردند.

اریش کستنر پس از پایان جنگ به مونیخ رفت و باز هم با نشریه‌ها همکاری کرد و باز هم به نوشتن پرداخت. در آثار کستنر عناصری از زندگی خود او نهفته است. «امیل» و «آنتوان» دو قهرمان داستان‌های او سیماهایی از خود او را بازتاب می‌دهند. در آثارش همچنین می‌توان واقعیت‌های تلخ و هراس‌انگیز امروز را و تاریکی چشم‌اندازهای آینده را بازشناخت که چگونه تخم کینه و نفرت که در گذشته‌ها کاشته شده‌اند،‌ اکنون در زمین تلخ بارور می‌شوند. اریش کستنر در سال 1974 بر اثر بیماری سرطان چشم از جهان فروبست.

وى به ویژه در عرصه ادبیات کودکان و نوجوانان، آثارى به یادماندنى از خود به جا گذاشته است که برخى به فارسى ترجمه شده‌اند، از جمله «کلاس پرنده» که تا کنون فیلم‌هاى متعددى نیز بر اساس آن ساخته شده است، «خواهران غریب» و «امیل و سه پسر دوقلو».

مریم سادات فاطمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...