تمثیل جهالت | آرمان ملی
 

داستان «خرگوش‌ها و مارهای بوآ» [Kroliki & udavy] اثر فاضل اسکندر [Fazil Iskander] با وجود آنکه زبانی گشوده رو به تمثیل دارد، چشم‌هایش را به دنیایی فانتزی باز نگه می‌دارد. روایت، زبان قصه‌گویش را با زبان راوی درمی‌آمیزد. راوی اما بیش از یک روایت‌کننده به ماجرا نفوذ می‌کند. عنصری پنددهنده و دخالت‌گر، که بخش‌هایی از روایت را به میل و اختیار خودش تغییر می‌دهد.

خرگوش‌ها و مارهای بوآ» [Kroliki & udavy] اثر فاضل اسکندر [Fazil Iskander]

روایت حکایت‌گونه، از همان نخستین کلمات، باری سیاسی به خود می‌دهد و امساک نمی‌کند. داستان، مارها را نشانه‌ای از قدرتی فرض می‌گیرد؛ قدرت و چیرگی‌ای که در بلع خرگوش‌ها به تصویر کشیده می‌شود. مارهایی که خرگوش‌های هیپنوتیزم‌شده را، در دستگاه گوارششان، هضم می‌کنند. دستگاه گوارشی که تمثیلی از سیستم باورهای آنهاست. هیپنوتیزم در اینجا می‌تواند نشانه‌ای از نیرویی کاریزماتیک باشد که اهل قدرت گاه داراست. از این‌رو، قصه با نگاه و دریچه‌ای رو به قدرت است که روایت می‌کند. انگار نویسنده به آن تاریخی که فاتحان می‌نویسند تمکین می‌کند و طبق همان رویه، ماجرا را پیش می‌گیرد، نه از نگاه خرگوش‌هایی که قربانی می‌شوند. شروع روایت از زبان مارهایی است که دشمنشان را در درون خود حمل می‌کنند. دشمن کسی است که از قوانین آنها پیروی نمی‌کند. از این جایگاه، روایت درباره تمکین و اعتراض است، اعتراضی از دیدگاه آن دهان چیره غالب و هاضم.

فاضل اسکندر نام پادشاه مارها را پیتون کبیر می‌نامد که اشاره به پتر کبیر دارد. مار کوتوله‌ای در مقام اپوزیسیون به مخالفت با پادشاه برمی‌آید. اما نرم و جانب احتیاط‌گیر. خرگوشی هم که شکم مار چپ‌چشم را تریبون سیاسی خود کرده بود، فریاد اعتراض و اتحاد خرگوش‌ها را سرمی‌دهد. در اینجا راوی آرام جهت نگاه به تاریخ کشورش را، به دیدگاهی که به آن تمایل دارد می‌چرخاند.

پیتون کبیر معمایی طرح می‌کند: چه خرگوشی تبدیل به مار بوآ می‌شود؟ پاسخ: خرگوشی که مار بوآیی را بلعیده باشد. این شروعی برای تحولات پس از حکومت تزاری در روسیه است. تبدیل قدرت و نه تقسیم عدالت. خرگوشی که بتواند مار بوآ را ببلعد، خود مار بوآ می‌شود. سخنی یادآور هشداری که نیچه می‌دهد: «وقتی به جنگ اژدها می‌روی برحذر باش که به اژدها تبدیل نشوی.»

روندی که در داستان از شیوه پادشاهی و حکومت‌داری جامعه خرگوش‌ها نشان داده می‌شود، اشاره به سیستمی دارد که در تلاش برای حفظ قدرت خودش است. ترس از مارهای بوآ و امید به گلخانه گل کلم، تصویری نیک‌سرانجام و بدفرجام ارائه می‌دهد که با آن رفتار خرگوش‌ها کنترل می‌شود.

داستان به‌راحتی قلمرواَش را، میان مسیحیت و سرمایه‌داری تقسیم می‌کند. همه می‌خواهند توده‌ها را برای خود نگه دارند. این رویکرد تصویری ساده شده و روان‌شده از نگاهی سیاسی و اجتماعی است، که نویسنده به آن معتقد است. زبان نیز روایتش را در این داستان، از نگاه و مرتبه‌ای پیش می‌گیرد که گویی از فراز تاریخ می‌نگرد. داستان هم آهسته و دقیق و ظریف، خودش را در فضایی روانشناسانه و جامعه‌شناختی قرار می‌دهد. به سلسله روابط قدرت رسوخ می‌کند و مناسبات را به دقت و موشکافانه، مورد بررسی قرار می‌دهد.

شاید بتوان پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین بخش کتاب را دیدار مار جوان و خرگوش نکته‌سنج دانست. یهودایی که در باب خیانت خود به تفکر می‌پردازد. تفکری که همچون زخمِ بازی است که به ترمیم نیاز دارد. فاضل اسکندر در این کتاب کلیله‌و‌دمنه‌گونه، آن بخش تاریک و سایه‌انداخته جوامع تحت دیکتاتوری را، می‌شکافد و پیش روی خواننده می‌گذارد. از دید اسکندر، اول زخم‌ها و ناکامی‌ها باید اصلاح و ترمیم شود و پس از آن به جنگ دیکتاتور و خودکامه باید رفت. تا زمانی که در درون خود، از رذالت ارتزاق می‌کنیم، وضعیت بهتری شکل نمی‌گیرد.

کاراکترها در داستان و در روند روایت، مرتبا جایگاه و نقششان را تغییر می‌دهند و از تمثیلی به تمثیل دیگر تناسخ می‌کنند. نقش‌ها جابه‌جا می‌شوند و حیواناتی که آنها را مابه‌ازای آدم‌ها یا قدرت‌هایی فرض می‌کردیم، به ناگاه به آدم‌هایی دیگر شبیه می‌شوند. از این‌رو داستان «خرگوش‌ها و مارهای بوآ»، تمام‌قد، درون دنیایی فانتزی شیرجه می‌زند و همچون ماهی پیچ‌وتاب می‌خورد و جهت عوض می‌کند. برای مثال خرگوش اندیشمند و خرگوش تشنه‌لب را می‌توان در آغاز، به سقراط و افلاطون شبیه داست. مرگ خرگوش اندیشمند هم به‌نوعی به شیوه مرگ سقراط نزدیک است. مرگی نیمه‌خودخواسته. دهان مار جوان، انگار شوکران است. به‌جای آنکه سقراط آن را سر بکشد، این خرگوش است که بلعیده می‌شود. در ادامه اما این تشبیه، به مارکس و انگلس مانند می‌شود. نگاه و تفکری را که مارکس می‌آورد، در اجرا، کارکردی جز آنچه که مدنظرش بود می‌شد. اندیشه مارکس مثل خرگوشی بلعیده‌شده، در گوارش مار جوان تغییر هویت می‌دهد و به‌جای آنکه به خرگوش‌ها یا همان توده‌ها کمک کند، به کار قدرت حاکم می‌آید و روش‌های جدیدی برای نابودیشان شکل می‌گیرد. جابه‌جایی پیتون کبیر به‌جای مار صحرانشین، همچون جابه‌جایی حاکمیت تزاری به حاکمیت کمونیستی است که با هضم خرگوش اندیشمند، امکان‌پذیر شد.

[خرگوش‌ها و مارهای بوآ با ترجمه آبتین گلکار و توسط نشر افق منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...