یک رمان پلیسی | آرمان ملی


«شب جاهلان» با دیگر آثار منصور علیمرادی تفاوت‌های آشکار دارد. با دو رمان «تاریک ماه» و «اوراد نیمروز» و حتی با مجموعه‌داستان‌های «زیبای هلیل» و «نام دیگرش باد است، سینیور» این تفاوت بیشتر در زمینه زبان و محتوا خود را نشان می‌دهد. مثلا زبان استشهادی «ناصر اندرستند» در گزارش ساواک و زبان آرکاییک در فصل‌های تاریخی. هرچند ویژگی اصلی زبان علیمرادی به خاطر استفاده گسترده از واژه‌های بومی که از بطن فضای داستان می‌جوشند و به چالاکی و طراوت زبان اثر کمک می‌کند در همه آثار او تا حدی مشترک است. نوعی غنای زبانی که به گسترش و غنای زبان معیار هم می‌انجامد.

شب جاهلان منصور علیمرادی

تفاوت دیگر در محتوای اثر است. «شب جاهلان» رمانی شهری است که در ژانر پلیسی نوشته شده. ژانری که در ادبیات ایران کمتر به آن توجه شده است. در پنجاه سال اخیر به غیر از نمونه موفق «فیل در تاریکی» نوشته قاسم هاشمی‌نژاد و برخی آثار ناموفق اسماعیل فصیح اثر چشمگیری در این حوزه نیست.

یکی از منتقدان، «شب جاهلان» را با «سمفونی مردگان» عباس معروفی مقایسه کرده بود و مدعی بود علیمرادی تحث‌تاثیر ساختار «سمفونی مردگان»، «شب جاهلان» را نوشته است؛ درحالی‌که هیچ تشابهی میان این دو رمان نیست. اگر قرار باشد به لحاظ ساختار، همانندی در ادبیات داستانی امروز برای «شب جاهلان» لحاظ کنیم، باید از رمان «همسایه‌ها»ی احمد محمود نام برد. فضای هر دو اثر شهر است. همانطور که حوادث داستان در مکان‌های مختلف شهری جنوبی روی می‌دهد، رفته‌رفته با ویژگی‌های شهری جنوبی در ایران آشنا می‌شویم. شهرهایی که امروزه تحت‌تاثیر عوامل گوناگون نفس‌های آخر را می‌کشند. از نظر محتوا اما، «همسایه‌ها» یک رمان سیاسی اجتماعی است و «شب جاهلان» یک رمان پلیسی.

ماجرای داستان بین سال‌های 55 تا 57 اتفاق می‌افتد. صبح یک روز پاییزی داوود وارد شهری کوچک و جنوبی می‌شود و با فردی به نام ناصر آندرستند آشنا می‌شود. نخست با همراهی او و سپس به تنهایی با شهر و مردمان شهر آشنا می‌شود. در این گشت‌وگذار خواننده نیز با فضای شهر از نظر بوم‌شناسی، طبقات اجتماعی، رفتار و آداب، پیشینه و پوشاک یک شهر کوچک در جنوب ایران آشنا می‌شود. داوود یکه و تنها و غریب است. وصله ناجوری است بر دامن شهر که هر کس از ظن خود یار او می‌شود. رفتار، زبان، کنش و سلوک او از جنس دیگری است و همین امر هاله‌ای از ابهام دور او می‌تند. گروه‌های مختلف سیاسی که او را به گرایش‌های خود نزدیک می‌انگارند، می‌کوشند به او نزدیک شوند. داوود اما فردی سیاسی نیست. همانطور که دیگر اقشار و طبقات شهری هر کدام او را از آن خود می‌پندارند، نیروهای امنیتی نیز در چاه همین اشتباه می‌افتند و برایش تله می‌گذارند. در این توطئه ساختار پلیسی رمان شکل می‌گیرد. به همان اندازه که نیروهای امنیتی سعی در شناخت او دارند، خواننده نیز کنجکاو درک هویت او است. شرکت داوود در گروه‌ها و دسته‌جات گوناگون به پیچیدگی شخصیت او دامن می‌زند و صبغه معماگونه هویت او را پررنگ می‌نماید و کشش لازم را برای پیگیری ادامه رمان در ذهن خواننده به‌خوبی فراهم می‌کند.

داوود غریبه‌‌ای ست با روحی بزرگ که می‌خواهد در این برهوت ریا و نیرنگ و پلشتی پاک بماند؛ و همین مساله غرابت او را با دیگران نشان می‌دهد و به قضاوت‌های نادرست مجال بروز می‌دهد. تنها کورسوی امید داوود در ظلمات «شب جاهلان»، علاقه او به دختری است که او را همدل و همدم می‌داند و در پایان متوجه می‌شویم که او هم از نیروهای امنیتی است و شوک پایانی آثار علیمرادی که کارکرد فوق‌العاده‌ای دارد، اینجا نیز ضربه نهایی را وارد می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...