زیستن در خاطرات | آرمان ملی


«اگر باران دریا بود» نوشته شاهین شجری‌کهن را بیش از هر مولفه‌ دیگر، باید یک اثر اقلیمی دانست و از این منظر بررسی کرد. آنهم در زمانه‌ای که داستان اکثر کتاب‌های تازه منتشرشده یا در پایتخت اتفاق می‌افتند و یا اصلا به اقلیم خاصی اشاره نمی‌کنند، این ویژگی می‌تواند یک امتیاز مثبت، تلقی شود. نویسنده در این کتاب، خواننده را با جغرافیای طبیعی شهر زادگاه خود، آشنا می‌کند. با دریا و مردابش، پل‌ها و خیابان‌هایش، پرندگان مهاجر و میوه‌های مخصوص خودش. ولی مهم‌تر از این جغرافیای طبیعی، جغرافیای فرهنگی است که در خلال ماجراهای داستان، با آن آشنا می‌شویم. درواقع، همراه با نویسنده و اتفاق‌هایی که از سر می‌گذراند، سنت‌های اجتماعی و باورهای اقلیمی مردم بندر انزلی را درک می‌کنیم و این درک و شناخت مفهومی به‌مراتب بالاتر از آشنایی صرف برای خواننده به‌همراه دارد. بااین‌حال نویسنده از اصل ساخت «شبه‌زبان» دور مانده؛ بنابراین دیالوگ‌ها یا کاملا به زبان معمول هستند یا عینا زبان گیلکی به‌همراه ترجمه‌ اجباری همان دیالوگ درکنارش! حال آنکه در داستان اقلیمی یکی از وظایف مهم نویسنده، ساخت یک شبه‌زبان به‌وسیله‌ جا‌به‌جایی ارکان جمله و آوردن یکی‌دو کلمه از گویش یا زبان موردنظر، در کنار کلمات زبان معیار است. گرچه جدا از بحث دیالوگ‌ها، زبان روایت داستان به‌خودی خود، کاملا ساده و روان است که این یک مزیت محسوب می‌‌شود.

اگر باران دریا بود شاهین شجری‌کهن

«اگر باران دریا بود» داستان سرراستی دارد که خواننده بدون مقدمه‌چینی با آن روبه‌رو می‌شود. سرگذشت مردی که زندگی عاطفی‌اش در شرایط بغرنجی قرار گرفته. بااین‌حال مرد داستان، دقیقا برخلاف کلیشه‌های سنتی و کلاسیک، دست به کارهای قهرمانانه نمی‌زند تا دیگران و حتی خودش را نجات بدهد. او کاملا منفعل است و گاهی حتی به‌جای رویارویی با مشکلات، ترجیح می‌دهد فرار کند و در این گریز، خودش را به‌دست خاطرات گذشته می‌سپارد. با این تمهید محتوایی، نویسنده فرم داستان خود را نیز پیدا می‌کند. به‌این‌ترتیب که بخش‌های کتاب، به‌صورت موازی بین حال و گذشته‌ شخصیت اصلی در نوسان است. هرچند حتی در بخش‌های مربوط به زمان حال، باز هم شاهد خاطره‌هایی از گذشته هستیم که در بعضی بخش‌ها کارآمد است، ولی در بخش‌هایی داستان را از ریتم می‌اندازد. به‌عنوان مثال تعلیقی که در وعده‌ ملاقات شخصیت اصلی با همسر سابقش وجود دارد اینقدر زیاد هست که نباید از مخاطب انتظار داشت آن را با اشتیاق بخواند! گرچه در بسیاری مواقع، خاطرات گذشته، به چیزی فراتر از خاطره‌ صرف اشاره دارد و آن «تاریخ» است؛ تاریخی که مردم انزلی از سر گذرانده‌اند و شاید تاکنون ناگفته باقی مانده باشد. اثرات جنگ جهانی اول و همچنین همسایگی با کشور روسیه به‌روی این اقلیم، که با زبان قصه‌گوی نویسنده، روایت می‌شوند بسیار حائز اهمیت است.

در خلال این خاطرات تاریخی و به صورت گسسته، شاهد زندگی سه نسل هستیم. گرچه نویسنده، بیش از مرد‌ها از زندگی زن‌ها روایت می‌کند و این توجه عمدی نشان از جایگاه زن در اقلیم نویسنده دارد. جایی‌که زن‌ها پا‌به‌پای مرد‌ها یا گاهی بیش از یک مرد کار می‌‌کنند و در همین کارکردن که در بسیاری اوقات مالایی (ماهیگیری)، زنبورداری، شالیکاری و ساخت صنایع‌دستی است نیز می‌توان ردپای ویژگی‌های اقلیمی را دید. در بخش‌های مربوط به گذشته، شخصیت‌های متعددی را شاهد هستیم و متعاقب آن خرده‌داستان‌های زیادی پیرامون زندگی این شخصیت‌ها روایت می‌شود. از تاثیرگذارترین این شخصیت‌ها می‌توان «پاپا» را نام برد که با قصه‌گویی‌هایش نه‌تنها پیوندی می‌شود بین نسل حاضر و نسل پیشین بلکه بسیاری از جهان‌بینی‌های نویسنده را نیز در قالب قصه‌ها و دیالوگ‌هایش به‌طور غیرمستقیم بیان می‌کند. همچنین شخصیت «ننه» که جد مادری شخصیت اصلی است نقش مهمی در پس‌زمینه‌ تاریخی داستان به عهده دارد. هم‌چنان که راوی، به طور ناپیوسته از این زن به ما اطلاعات می‌دهد متوجه یک راز نگفتنی در زندگی او می‌شویم. زنی که با وجود نداشتن سواد، لنین و استالین را می‌شناسد و سقوط تزار‌های روسیه را مثل یک خاطره بازگو می‌کند. از طرفی قاب عکس قیمتی نقره که روی آن به زبان روسی چیزهایی نوشته شده و در صندوقی است که تنها در آخرین لحظات زندگی این زن باز می‌شود. همچنین اطلاع دقیق «ننه» از محل وجود یک هواپیمای قدیمی روسی که در گودالی پرت ‌افتاده است. همه‌ این نشانه‌ها حکایت از عشقی نافرجام بین این زن و یک خلبان روسی دارد که نویسنده به‌طور مسکوت آن را بیان می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...