نوزده-هشتادوچهاری دیگر | آرمان ملی


چهل سال پیش در چنین روزهایی، ایالات متحده پس از رهایی از ادعاهای طولانی و مرگبار سیاستمداران پرطمطراق آمریكایی، در عملیاتی شایسته با نام رمز توفان دمادم، نیروهای خود را از سایگون خارج كرد. چه در آن زمان زنده بودید، چه نبودید، تصاویر آن دسته از ویتنامی‌های وحشت‌زده که سفارت ایالات متحده را خرد می‌کنند بر آگاهی جمعی آمریکایی‌ها حک شده است.

ویت تان نون(نگوین)[viet thanh nguyen] همدرد»[The sympathizer]

در اولین صفحات رمان ویت تان نُوِن(نگوین)[viet thanh nguyen] «همدرد»[The sympathizer]، حس وحشت چنان واقعی و ملموس احساس می‌شود که خواننده تپش قلب خود را با حرکت تیغه‌های هلیکوپتر در هوا اشتباه می‌گیرد. نُوِن ما را درست می‌برد وسط خانه یک ژنرال ویتنام جنوبی که در حصار سیم‌خاردارهاست، ژنرالی که تازه از خواب غفلت بیدار شده و شاهد اعتمادش به مقاومت آمریکایی است. درحالی‌که آثار شکست در همه‌جا هویداست، افسران و خدمتکارانش برای نجات التماسش را می‌کنند: چه کسی کشور را ترک خواهد کرد؟ چه کسی در چنگ دشمن غیرقابل توصیف آنها خواهد ماند؟

ژنرال نمی‌داند، اما کاپیتانی دارد که او را مسئول اخذ چنین تصمیماتی کرده، کاپیتانی که درواقع یک جاسوس ویت‌کنگ است. این راوی بی‌نام که ژنرال را دور زده، می‌گوید: «هر چرخش خودکاری می‌شد و اسمی می‌نوشتم، حس می‌کردم دارم حکم اعدام آنها را صادر می‌کنم.» در جای دیگر می‌گوید: «کمکی از دست من برنمی‌آمد، اما بدبختی این مردم بیچاره، دلم را به درد می‌آورد. شاید اگر بخواهیم از نظر سیاسی نگاه کنیم، این درست نبود که من دلم برای آنها بسوزد، اما اگر مادرم زنده بود، الان یکی از آنها بود.»

تا 350 صفحه بعد، این زمزمه‌های متناقض ما را با این حقیقت مواجه می‌کند که مطمئنا با یک رمان جنگی کلاسیک مواجه هستیم. نُوِن که متولد ویتنام و بزرگ‌شده ایالات متحده است، یک رمان مهیج تفکربرانگیز را حول داستانی ناامیدکننده و تهاجمی پیچیده نوشته که با معضلات وجودی عصر ما روبه‌رو است. این روایت که به طرز حیرت‌انگیزی صریح است، با زبان یک اعترافنامه برای ما گفته می‌شود که بارها در یک سلول انفرادی نوشته و بازنویسی شده است. کاپیتانِ زندانی به یاد می‌آورد که با ژنرال ویتنام جنوبی فرار کرده و خود را لابه‌لای پناهندگان جا داده و در اطراف لس‌آنجلس مستقر شده‌اند. او در آنجا نیز جاسوسی رزمندگان بی‌قرار وطن را می‌کند که در فکر نقشه‌ای هستند تا ویتنام را از دست کمونیست‌ها رها کنند.

غیر از آن صحنه انفجاری که با گلوله‌ها و بمب‌گذاری ساخته شده، باید بقیه رمان نسبتا بی‌هیجان باشد، اما هرگز اینطور نیست، زیرا صدای موذیانه کاپیتان خاصیت هیپنوتیزم‌کنندگی دارد و اتفاقاتی که با او رقم می‌خورد، بسیار جذاب است. یک دانش‌آموخته فرهیخته ادبیات آمریکایی با گوشی دقیق برای شنیدن، دلسوزی، طنز و ریتم انگلیسی. او به همان اندازه که با لیستی شگفت‌انگیز از رنج‌های ویتنامی همراه است، در صحنه‌های طنز الهام‌گرفته از راث نیز مهارت دارد. اسیركنندگان او یک اعترافنامه می‌خواهند كه با عبارات نخ‌نما و خالص ایدئولوژیک نوشته شده باشد، اما او در این زمینه فقط در حد یک ضرورت اخلاقی خود را مجاز به رعایت می‌داند: «به­نظر می‌رسید جرم و جنایاتی که مرتکب شده بودم فقط در حد کلماتی بود بر کاغذ تا اینکه واقعا قتلی صورت گرفته باشد.»

«همدرد»، با این دیدگاه درهم تنیده شده که افراد غیرسفیدپوست در تبلیغاتی که برای فرهنگ پاپ آمریکایی انجام می‌شود نامرئی هستند. در کتاب نُوِن، شخصیت فرانسیس فورد کاپولا فقط یک مجسمه یادگاری احمقانه نیست، بلکه او یک نژادپرست پنهان هم هست که مصمم به ساخت فیلمی است که وانمود می‌کند به جنگ‌های آمریکایی تاسف می‌خورد، اما درواقع پاکی و خوب‌بودن جنگ را واگویه می‌کند. کاپیتان ابراز تاسف می‌کند: «این فیلم فقط ادامه جنگ ما بود و یک مقدمه برای فیلم بعدی که آمریکا دستمزد خود را به دست آورد. کشتن سیاهی‌لشکرها یا تکرار صحنه‌هایی بود که جلوی چشم ما محلی‌ها اتفاق افتاده بود یا تمرین لباس برای صحنه‌ بعدی بود که آن‌هم از همین دست بود، با فیلم به ذهن آمریکایی بی‌حسی موضعی تزریق می‌شد و آنها را برای هرگونه التهاب جزئی قبل و بعد چنین اعمالی، آماده‌ می‌کرد.» این منتقد ادبی و برنده جایزه آكادمی نمایشی با انفجارهای سینمایی، سوءاستفاده‌ها و قتل‌های خود، نمایش فوق‌العاده‌ای از شیوه استیلا و رومانتیسم آمریکایی را در محبوب‌ترین صادرات آن یعنی سینما فراهم می‌كند.

اما سپس نُوِن چرخش دیگری می‌کند و صحنه‌های ناخوشایند در فیلم کارگردان منجر به بررسی دقیق شکنجه در زندگی واقعی می‌شود. بله، آنجا گروهی هستند که تعرض می‌کنند یا آهسته با برق و یا با سایر ابزارهای وحشتناکی که در اینجا وجود دارد، آدم می‌کشند. اما نکته جالب توجه این است که نُوِن روی سواستفاده‌های روانی متمرکز است که وکلای خلاق آمریکایی در طول جنگ عراق به آن شکل قانونی می‌دهند. شاید بتوان گفت بعد از «1984» جُرج اُروِل اثری نباشد که به وضوح نشان دهد چطور یک مستبد بیمار، بی‌توجه به هرگونه محدودیت انسانی، می‌تواند ذهن یک انسان را به وضوح نشان دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...