کتاب «من بیچاره کُره اسبم و هیچ‌کاره» [Ich bin hier bloß das Pony] نوشته فریدبرت اشتونر [Friedbert Stohner] با ترجمه کتایون سلطانی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

من بیچاره کُره اسبم و هیچ‌کاره» [Ich bin hier bloß das Pony] نوشته فریدبرت اشتونر [Friedbert Stohner]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نسخه اصلی این‌کتاب سال ۲۰۱۵ منتشر شده است.

این‌کتاب، یکی از عناوین مجموعه «من بیچاره» است که انتشارات کارل هانسر وارلاگ منتشر کرده و افق با خرید حق کپی‌رایت، ترجمه‌ آن‌ها را در ایران چاپ کرده است. این‌مجموعه برای کودکان گروه سنی ج نوشته شده و تا به حال ترجمه کتاب‌های کتاب «من بیچاره بچه‌ام و هیچ‌کاره» نوشته یوتا ریشتر و «من بیچاره گربه‌ام و هیچ‌کاره» نوشته هانا یوهانزن در قالب عناوین اول و دوم این‌مجموعه چاپ شده است.

در کتاب «من بیچاره کُره اسبم و هیچ‌کاره»، بچه‌ها با قصه یک کره‌اسب روبرو هستند و به گفته نویسنده کتاب، این‌اثر دربرگیرنده داستانی برای همه آن‌هایی است که اسب‌ها را دوست دارند؛ هم بچه‌ها و هم آدم‌بزرگ‌ها. کره‌اسب این‌قصه هم مثل دو کتاب پیشین مجموعه «من بیچاره» که یک دختر و یک‌گربه هیچ‌کاره بودند، هیچ‌کاره است.

برای کره اسب کتاب پیش‌رو، دیگر اعصابی به جا نمانده چون کره‌اسب‌ها سرکش، پر زور و زیبا و بعضی‌وقت‌ها هم کمی لجبازند اما نمی‌داند چرا آدم‌ها به‌خصوص دخترها فکر می‌کنند کره‌اسب‌ها قند و عسل هستند. البته کره‌اسب این‌داستان مشکل چندانی با اخلاق آدم‌ها و حتی کلاس اسب‌سواری ندارد اما گاهی حالش خیلی گرفته می‌شود وقتی فکر می‌کند که فقط یک‌کره‌اسب است و هیچ‌کاره.

تصویرگری این‌کتاب توسط هیلدگارد مولر انجام شده است. داستان این‌کتاب شامل عناوین زیر است:

ما کره‌اسب‌ها قندوعسل نیستیم، پسرکوچولوها گاهی بدجوری روی اعصاب می‌روند، اینجا که غرب وحشی نیست!، و گاهی همه‌چیز کاملا بی‌خطر شروع می‌شود...، ... و بعدش دیگر توقفْ توقف، دنیا آدم‌های نامهربان هم دارد،‌ اخلاق گربه‌ها با بقیه فرق دارد،‌ و کابوی‌ها هم موجودات عجیبی‌اند، بعضی‌وقت‌ها هم بدشانسی پشتِ بدشانسی، سرخپوست‌ها هم رویاهایی دارند، بزرگ‌ترها هم همه‌چیز را نمی‌دانند، و راستی‌راستی مینسی آنجا بود، فیونا جواهر است، ولی آخرش همه‌چیز به خیر و خوشی تمام شد!،‌ اوضاعِ رعد و برقی و رویای کره‌اسبی.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

هیِتر حتی کمی دنبالمان چهارنعل دوید. خودش باید می‌دانست، هیچ‌دلیلی نداشت که بخواهم معطلش شوم. اما یک‌جورهایی هم درکش می‌کنم. اگر او هم با سرخپوستی بر پشت از جلویم به‌سرعت می‌گذشت، من هم دلم می‌خواست از ته و توی کارشان سر در بیاورم.
بعدش باز با حصاری روبه‌رو شدیم و این بار هم از رویش یکجورهایی پر کشیدم، درست مثل وقتی که از روی دروازه پریده بودم.
«یووووهوووو!»
اما بعدش توی جنگل باید کمی آهسته‌تر می‌رفتم و این را بوفالوی سفید هم می‌فهمید. آخه جنگل ما خیلی درهم و برهم و وحشی است و راه و جاده ندارد. اما من هم متوجه شدم که با وجود وحشی‌بودن جنگل، دلش نمی‌خواهد قدم آهسته جلو برویم. برای همین هردویمان کمی به همدیگر ارفاق کردیم و با هم کنار آمدیم.
حتی یک ثانیه هم به این فکر نکردم که وقتی برگردیم چه خواهد شد. اما مثل روز برایم روشن بود که بالاخره یک وقتی باید برمی‌گشتیم و دقیقا می‌دانستم بعدش چقدر سرزنشمان خواهند کرد. اما این‌چیزها برایم هیچ اهمیتی نداشت. یعنی راستش برای هردویمان همین‌طور بود، هم برای سرخپوست شجاع، بوفالوی سفید و هم برای من، کره‌اسب جهنمی، گیلیانِ وفادار، معروف به سویتی.

این‌کتاب ۱۶۰ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۸ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...