سه نسل تنهایی | آرمان ملی


نیروهای فراهنجار یا به دیگر زبان ماوراالطبیعی را می‌توان از کلیدی‌ترین مفاهیم رمان «سال درخت» نوشته ضحی کاظمی دانست آنگونه که کاربردشان کتاب را به اثری فراواقعی نزدیک کرده است. مفاهیمی چون طلسم و جادو و نفرینی ابدی که به‌زعم پیمان، راوی مرده‌ رمان، می‌تواند علتمندی بسیاری از اتفاقات تلخ و دهشتناک خاندان پورسالاری باشد. خاندانی بزرگ که نویسنده برای درک بهتر اتفاقات و روابط میان شخصیت‌های آن، صفحه‌ آغازین کتاب را به تصویر شجره‌نامه‌ پرشاخ‌وبرگ این تبار اختصاص داده است.

سال درخت ضحی کاظمی

پریسا پس از ازدواجی ناموفق و بعد از مرگ نابهنگام پدر و مادر خود در سانحه‌ رانندگی تصمیم به مهاجرت می‌گیرد. اضطراب و تشویش دل‌کندن از پویا، برادر سندروم داون پریسا، و سپردن او به شبانه‌روزی بهانه‌ مناسبی است تا پیمان، فرزند متوفای ناکام خانواده، لب به سخن بگشاید و روایت پرحادثه‌ دودمانشان را بازگو ‌کند. روح پیمان با مخاطب قراردادن خواهر و برادرش از طریق فلاش‌بک و رفت‌‌وبرگشت‌های فراوان زمانی به گذشته‌هایی دور، پرده از روی عشق‌ها و نفرت‌ها و خرافات و سنت‌های سه نسل از خاندان پورسالاری و خانی پرشکوه (مادر و پدر خود) برمی‌کشد و نیز از طریق فلاش‌فوروارد نقبی می‌زند به آینده‌ پریسا و پویا. از این‌رو خواننده در خلال آشنایی با شخصیت‌های داستان با طیف وسیعی از حوادث تاریخ ایران آشنا می‌گردد؛ از دوران پهلوی اول و دوم و ملی‌شدن صنعت نفت تا انقلاب 57 و دوران فعلی.

اما تفاوت قصه‌ این خاندان با داستان دیگر خانواده‌ها را می‌توان در طلسمی دانست که روزگار وظیفه‌ سنگین جستن آن را بر دوش پریسا در آخرین روزهای اقامتش در ایران نهاده است؛ از این روی نویسنده به‌درستی پرسوناژ پریسا را پی‌ریزی کرده و او را به هیات زن جوانی با گرایش‌های فراهنجاری خلق نموده که واژه‌هایی چون چاکرا، انرژی و چارت سهم بزرگی در زندگی او دارند؛ به‌گونه‌ای که پی‌گیری و علاقه به این مفاهیم دلیل اصلی فروپاشی زندگی زناشویی اوست. پرداخت شخصیتی این‌گونه است که ردجویی این نفرین و حل معمایی که در فصل‌فصل رمان ردپایی از خود برجای گذاشته توسط پریسا را باورپذیر می‌کند؛ نفرینی که خواننده تا خطوط پایانی رمان نسبت به علتمندی آن در ایجاد اتفاقات اندوهناک این دودمان، از روزگار قدیم تابه‌حال، در شک و تردید به‌سر می‌برد.

جز این شاید بتوان تمایلاتی این‌چنین موروثی در شخصیت‌هایی چون پدربزرگ خانواده، ملاحسن، و تلاش او در رسیدن به علم کیمیا و رفتن به روستای آبشخوران را که جز خاصان کسی از وجودش باخبر نیست، دلیلی بر باورمندی بیشتر شخصیت پریسا دانست.

گرچه بازگویی خرده‌روایت‌هایی تکراری چون علاقه‌ مشترک جمال و حمید به طوبا (مادربزرگ پریسا) و ورود شخصیت‌هایی تیپ‌وار چون شاپور (پدربزرگ پریسا) و اتصال آنها به بدنه‌ اصلی داستان یعنی مهاجرت پریسا به مونترئال از جذابیت داستان می‌کاهد اما توصیفات دقیق معماری خانه‌های کویری و پرداخت جزییات اتفاقاتی شگفت‌ چون بلندشدن سجاده‌ فیروزه‌ای و وجود شعله‌های آتش در چشم دوتن از شخصیت‌ها به داستان جذابیت می‌بخشد.

تک‌گویی یک شخص مرده و استفاده از صیغه‌ دوم‌شخص تخاطبی در بیان روایت‌ها در ابتدای هر فصل را نیز می‌توان از نقاط قوت داستان دانست؛ هرچند این نقطه قوت در ادامه‌ فصول، آنجا که عشق‌ها و نفرت‌های قدیمی جان می‌گیرند، رنگ می‌بازد و خواننده با دانای کلی همه‌چیزدان رودررو می‌گردد.

«سال درخت» را در یک شمای کلی می‌توان قصه‌ دوری آدم‌ها خواند. آدم‌هایی که گرچه کوشیده‌اند تا به مدد عشق فاصله‌ها را پر کنند، اما دست جبر روزگار هربار با چهر‌ه‌ای تازه و غمناک به قلم‌زدن فاصله و دوری میان آنان و آرزوها و امیدهایشان و گاه عزیزترین‌هایشان پرداخته. از این نمونه است رنج غم تنهایی و دوری‌ای که پویا هنگام سکونت در آسایشگاه شبانه‌روزی تجربه می‌کند. پسری بیمار که نه یارای فهماندن درد و رنج و احساسات خود را پس از رفتن پریسا به دیگران دارد و نه توانایی فراموش‌کردن عزیزان و پذیرش شرایط جدیدش را.

عنوان کتاب «سال درخت»، چه اشاره به شجره‌نامه‌ پرشاخه‌ خانواده‌ پورسالاری داشته باشد و چه به درخت گردوی صدساله‌ خانه‌ای قدیمی در شهمیرزاد، انتخاب مناسبی به نظر می‌رسد؛ درختی کهنه که هرچند نفرینی قدیمی در حال پوساندن آخرین ریشه‌های آن است اما قطع این شومی توسط پریسا و به مدد نیروهای موروثی او در شبی تاریک، خواننده را در آخرین ثانیه‌ها به باروری دوباره‌ این درخت و رویش جوانه‌‌ زندگی امیدوار می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...