«زندگی بساطی پیچیده نیست، این‌طور می‌گویند. ولی من تمام پیچیدگی‌اش را زیسته‌ام. امروز دلم می‌خواست قبل از رفتن به ریش‌هایش دست بزنم. خندید با آن صدای ظریفی که مثل آواز پرندگان بهشتی بود.» رمان کوتاه «توتال» تازه‌ترین اثر نسترن مکارمی است. رمان کوتاه «توتال» اثر مهمی در ادبیات داستانی معاصر ایران محسوب می‌شود، به ویژه از حیث مضمون که در جنوب می‌گذرد؛ جنوبی که با «نفت» هویتش درهم‌آمیخته ‌و توجه‌اش با عطف به محوریت نفت معطوف به طبقه کارگر است: «ما همیشه اضافی بودیم. ما جزو آن دسته از آدم‌هایی بودیم که بهتر بود لاپوشانی می‌شدیم. بهتر بود به زندگی محقرمان قناعت می‌کردیم. نباید بیشتر از این برای بیرون‌آمدن از باتلاق نابرابری که دقیقه به دقیقه بیشتر از قبل قربانی می‌گرفت، تلاش می‌کردیم. باید لبخند می‌زدیم و مثل آن مجری همیشه خوشحال رادیو می‌گفتیم زندگی زیباست.»

توتال نسترن مکارمی

«توتال» داستان سفری است در بطن جغرافیا، یکی جغرافیایی مکانی و دیگری جغرافیای انسانی که به‌مرور زندگی مادی و انسانی توأمان می‌پردازد: «برگی از میان توده‌برگ‌ها برداشت و بو کرد. عجیب بود که برگ‌ها بعد از آن مسیر طولانی که با کشتی و قطار طی شده‌ بود و بعد از یکی‌دو ماهی که آنها در کانکس به سر برده بودند و در جست‌وجوی نفت بیابان را رصد کرده‌ بودند، همچنان تروتازه باقی مانده‌ بودند و حتی ذره‌ای هم خشک نشده ‌بودند.» رمان در سه فصل «حکایت نهنگ و مایع مقدس»، «جهنم را بر دوش می‌کشم» و «شهری به نام خنازیر» روایت می‌شود.

فصل اول رمان، داستانی فانتزی درباره کشف و استخراج نفت است که در سرزمینی خیالی اتفاق می‌افتد و مخاطب با شخصیت اصلی داستان که یک انگلیسی شکست‌خورده در زندگی شخصی است، آشنا می‌شود؛ شخصیتی که به قوی‌ترین مرد وادی تبدیل می‌شود. در فصل بعد، مخاطب با جوان عربی آشنا می‌شود که پدر و برادرانش را به‌دلیل دشمنی و کینه‌توزی یک انگلیسی پرنفوذ در ساختار نفتی، از دست داده ‌است. او که در جست‌وجوی راز ناپدیدشدن آنها به خدمت این مرد انگلیسی درمی‌آید، از اسراری مطلع می‌شود که سرنوشت او و مرد انگلیسی را به کلی تغییر می‌دهد. فصل آخر، داستان دختری است که بعد از سال‌ها دوری از خانواده، با خبر از دست‌دادن برادرش که در یک درگیری کشته شده، به زادگاهش برمی‌گردد و متوجه می‌شود برادرش از معترضان به رفتار و برخورد سیستم نفتی با کارگران بومی بوده است: «و نفس نمی‌کشم تا صدای پشت گوشی بگوید که باید به آنجا بروم. باید خودم را برسانم به جنوب. راعی رفته است. نیست دیگر. کسی نیست، نفسی نیست... برای نبودن است که باید بروم‌.» و جدا از مضمونی که داستان سفروار طی می‌کند، گوشه چشمی هم به اسطوره‌ها دارد و تاریخی به‌ظاهر گذشته را در پوسته زندگی امروزی روایت می‌کند. بااین‌حال از این نکته نیز، نباید غافل شد که نویسنده برای خلق داستانش از مجموعه مستندات تاریخی بهره گرفته و داستان بر پایه این مستندات و در قالب داستانی که او ساخته و پرداخته کرده هویت و ساختار پیدا کرده است و با تکیه بر داستان‌پردازی است که جان می‌گیرد و تلاقی نگاه به اسطوره (مایع سیاه قدسی) در آن دستاویزی برای به جریان‌درآوردن نفت (مایع جریان‌ساز مادی) و گذر از باورها دارد: «زن رفته بود و زندگی تازه‌ای برای خودش شروع کرده بود و او مانده بود با مایع مقدسی که داشت با سیاهی‌اش جای خالی همه‌چیز را برای او پر می‌کرد.»

«توتال» همان‌طور که از پیچیدگی‌های عالم ماده سخن می‌گوید به واکاوی ضمیر آدمی نیز می‌پردازد، داستان موقعیت و سرنوشت است و از منظری دیگر داستان تاریخ و سرگذشت: «اینکه چگونه مردان شرکت بزرگ توتال و شرکا توانسته بودند از این حکایت آگاه شوند و چطور به خود جرات داده بودند آن را دستاویزی برای فریب بومیان آن روستای سبز و پرباران قرار دهند تا در جست‌وجوی مایع سیاه قدسی به سرزمین‌های دور عزیمت کنند بر کسی روشن نیست.» این پرداخت‌ها، تمام اهمیت اثر محسوب نمی‌شود و رمان، از حیث توجه به روایت و کارکردهای آن نیز اثر مهمی محسوب می‌شود. نویسنده آگاهانه در سه فصل با سه نظرگاه به موازات یک داستان را روایت می‌کند چیزی که شاید باتوجه به تنوع فصل‌های اثر در نگاه اول به چشم نیاید، اما وقتی دقیق نگاه می‌کنیم متوجه این درهم تنیدگی می‌شویم.

آرمان ملی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...