بگو! اما نه با کلمات | الف


ایتالو کالوینو، نویسنده شهیر ایتالیایی، صاحب آثار معروف و مهمی همچون «شوالیه ناموجود»، «ویکنت دو نیم‌شده»، «بارون درخت‌نشین»، «اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری» یا «کمدی کیهانی» کتابی دارد به نام «قلعه‌ی سرنوشت‌های متقاطع» [The Castle of Crossed Destinies (Il castello dei destini incrociati)] که اولین بار در سال 1969 در ایتالیا و نخستین ترجمه انگلیسی آن در سال 1977 منتشر شد. این کتاب را که شیرین معتمدی ترجمه و نشر قطره [و محیا بیات در نشر روزنه‏‫ با عنوان کاخ سرنوشتهای متقاطع] منتشر کرده است را باید به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول؛ قلعه‌ی سرنوشت‌های متقاطع و بخش دوم؛ میخانه‌ی سرنوشت‌های متقاطع. بخش اول بر اساس تاروت‌های نقاشی شده ( کمی بعد درباره این کارت‌ها سخن می‌گوییم) نوشته شده است. در این بخش تاروت‌ها یا کارت‌های بازی که نقش بازگوکردن و روایت داستان‌ها را بر عهده دارند در دو ردیف افق و عمودی چیده می‌شوند، و سه ردیف کارت دیگر آن‌ها را قطع می‌کنند. و به این شکل کالوینو در هر چیدمان سه داستان عمودی و سه داستان افقی را برای ما روایت می‌کند. بخش دوم این کتاب؛ میخانه‌ی سرنوشت‌های متقاطع، بر اساس تاروت‌ها یا کارت‌های بازی محبوب نوشته شده‌اند، به نام «تاروت‌های کهن مارسی». کالوینو در این باره نوشته است: «تاروت‌های مارسی در فرانسه اغلب برای فالگیری به کار می‌روند و شهرت ادبی قابل توجهی دارند، به خصوص بعد از دوره‌ی سوررئالیسم... در میخانه نیز داستان‌ها از توالی تاروت‌ها تشکیل شده‌اند.»
کالوینو برای نوشتن این کتاب که به قول خودش سال‌ها فکرش را مشغول کرده بود، با چیدن اتفاقی همین کارت‌ها کار را شروع می‌کند، و به واسطه‌ی چیدمان اتفاقی این کارت‌ها اولین داستانش به عنوان «داستان جنگجو» را می‌نویسد.

کاخ قلعه‌ سرنوشت‌های متقاطع ایتالو کالوینو» [The Castle of Crossed Destinies (Il castello dei destini incrociati)]

مفهوم مرگ برای ناقلان داستان‌های جذاب، مهم‌ترین مفهوم است، زیرا جذابیت داستان‌شان رابطه دو سویه‌ای با اندیشه‌ی مرگ دارد. ریتم چنین داستانی به وقت کند شدن مرگ را نزدیک خود می‌بیند، و زمانی که بنا به جذابیت و عنصر تعلیق ریتم تندی پیدا می‌کند از «مرگ» دور می‌شود. مثلا بیایید به «هزار و یک شب» و نقش شهرزاد در آن نگاه کنیم. قصه‌های شهرزاد زنان بسیاری را از چنگال قدرت و کشتار پادشاه نجات می‌دهد. پادشاه به مجرد شنیدن اولین قصه شهرزاد، دست از کشتن می‌شوید، چرا که جذابیت داستان‌های شهرزاد فکر قتل‌های پادشاه را از یاد او پاک کرده است. هر قصه شهرزاد مُهر آزادی دختری است که پادشاه به قطع آن را می‌کشت. در سرزمین و فرهنگ ایتالیا نزدیک‌ترین ایده، به ایده ماهوی «هزار و یک شب»، اثر معروف بوکاچیو، یعنی دکامرون است. در دکامرون این بار قصه، مردم را از طاعون نجات می‌دهد. نقل قصه‌های پر فراز و فرود ، راویان «دکامرون» اذهانِ جمع را از فکر مرگ دور می‌کند. ایتالو کالوینو، نویسنده آوانگارد و خلاق ایتالیایی، که آثار بدیعش به شدت متنوع است، در مجموعه داستان به هم پیوسته‌اش، " قلعه‌ی سرنوشت‌های متقاطع" دورنگاهی به همین ایده دارد، با کمی متفاوت، و با چاشنی خلاقیت.

" قلعه‌ی سرنوشت‌های متقاطع" داستان‌هایی است گروهی از مسافران برای یکدیگر روایت می‌کنند. اما در اثر کالوینو «مرگ» این بار جلوه‌ای تازه یافته است. «مرگ» این بار حضوری ناملموس دارد و به شکل شفاف و عینی دو اثری که پیشتر از آن سخن گفتیم بروز نمی‌یابد.

شکل اصلی خلاقیت در " قلعه‌ی سرنوشت‌های متقاطع" به واسطه‌ای کارت‌هایی نمود پیدا می‌کند، که راویان قصه‌ها از آن استفاده می‌کنند. کارت‌هایی به نام تاروت که قصه‌ها بر اساس تصاویر آن نقل یا به عبارت بهتر نوشته می‌شوند. این کارت‌ها که کارت‌هایی قدیمی هستند معمولا برای بازی یا فالگیری استفاده می‌شوند. ایتالو کالوینو در اشاره‌ای به این موضوع نوشته است که تاروت‌ها بیش از همه در فرانسه و ایتالیا محبوب هستند. «هر دست مشتمل است بر هفتاد و هشت کارت، ده کارت عددی و چهار کارت درباری برای هر خال (جام، سکه، چوب دست، شمشیر)، بیست و یک کارت تاروت کبیر به علاوه‌ی دلقک. تاروت‌ها بنا بر تعبیرهای گوناگون خوانده می‌شوند و در این کتاب کارت‌ها به ساده‌ترین و مستقیم‌ترین شکل خوانده می‌شوند: با مشاهده‌ی تصویر هر کارت و تخصیص معنایی به آن که بنا به توالی کارت‌ها فرق می‌کند.» اما چرا مسافران این داستان نمی‌توانند سخن بگویند؟ چرا راویان قصه‌های " قلعه‌ی سرنوشت‌های متقاطع" باید به روشی پیچیده قصه‌شان را نقل کنند؟ آیا چون مسافرند و همیشه در وضعیتی متغیر به سر می‌برند و نمی‌توانند با زبانی واحد با یکدیگر حرف بزنند؟ آیا چون حضور مرگ را به قدر کافی نزدیک خودشان حس می‌کنند؛ فرشته‌ی مرگی که مجوز زندگی را تنها به خاطر سخن نگفتن‌شان صادر کرده است و شرط اصلی را در سکوت آن‌ها مقرر کرده؟ هیچ کدام از این مسائل به صورت مستقیم در کتاب کالوینو پیش کشیده نمی‌شود اما به یقین برای مخاطب این سوال پیش می‌آید که چرا قصه‌گویان این داستان با این سختی و عذاب باید داستان‌هایش را تعریف کنند. چرا نمی‌توانند خیلی راحت و سر راست قصه‌هاشان را برای همدیگر بازگو کنند؟ در این کتاب به این سوال‌ها پاسخی داده نمی‌شود، و کالوینو دست کم در این زمینه حسابی روی تاویل خوانندگان کتابش حساب باز کرده است.

کتاب «قلعه‌ی سرنوشت‌های متقاطع» پیشنهاد خوبی است برای مخاطبان داستان‌های تجربی و خلاقانه. کسانی که عشقِ داستان‌های کالوینو هستند، وجه خلاق و نوآور نویسنده‌ی محبوب‌شان را در «قلعه‌ی سرنوشت‌های متقاطع» می‌بینند. این در حالی است که کالوینو در تک تک قصه‌های راویان داستانش، عناصر جذاب و شیرینی را که معمولا از او سراغ داریم، گنجانده است. در داستان‌های این کتاب اسطوره، افسانه و خیال عناصر مهمی به حساب می‌آیند، و آن قدر در روح داستان‌ها تنیده شده‌اند که خودِ کتاب را به افسانه‌ای قدیمی تبدیل کرده است؛ افسانه‌ای که هر دم میل خواندن را در ما بیشتر می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...