سرگذشت خانوادهای که فرجام انقلاب را بازتاب میدهد... رمان حافظهی شکستخوردگان است و نوشتن رمان نوشتن تاریخ سرکوبشدگان... پسرِ دانشگاهیِ خانواده که در سیاست زیادهروی میکند، کسی که فروبستگی خانواده را با گشودگی دانشگاه نقض میکند؛ پلی است بین دو مصر قدیم و جدید... کارکرد زمان را در این انقلابِ رو به قهقرا و در نسلهای بعدی که سهمی در خیزش آن نداشتهاند... دستاورد انقلاب در خانواده به چشم میآید... دختری که عاشق آن شهید بود، به سرباز انگلیسی دل میبازد
...
در نظر داشته باشیم که او در مصر با حکومتی استبدادی روبهرو بود و نمیتوانست حرفش را مستقیم بزند و برای همین به سراغ نمادگرایی میرود... ما نوعی تضاد یا دلخوری از جهان عرب داریم ... اگر بخواهیم بر اساس دلخوریهای تاریخی زندگی کنیم باید از همه ملتها دوری کنیم... نمیتوان برای همیشه جلوی انتشار یک کتاب را گرفت... امکانات نثر عربی از نثر انگلیسی بسیار بیشتر است و انتقال مفاهیم به وسیله این زبان راحتتر است
...
قهرمان رمان، نازپرورده عیاشی است که مادرش با پولی که زیر دست و پایش ریخته، او را به بیکارهای تنپرور بدل کرده است. و مادر، خود خلافکار بدنامی است که از درآمد حاصل از خانههای بدنام، پول فراوانی به هم زده... رمان با تشییع پیکر مادر، در قبرستان آغاز میشود... در مسیر جستوجوی پدر با دختر روزنامهنگاری به نام الهام آشنا میشود... وسوسه سر بلند میکند و منجر به جنایت میشود... برای رسیدن به این عشق، نیاز به برگذشتن از گذشته تاریک و انگلوارش دارد
...
الزعبلاوی، شیخ مرموز و بینانگذار پرهیبت یک محله، ادهم پسر دومش را که دورگه است برمیگزیند تا موقوفاتش را اداره کند. ادریس، پسر ارشد، به این تبعیض اعتراض میکند و در پی آن از خانه مطرود و شیطان مجسم میشود. ادریس موفق میشود که ادهم و همسر او را در سقوط به دنبال خود بکشاند، بدین ترتیب که متقاعدشان میسازد که آینده خود را در وصیتنامه سرٌی پدر بخوانند
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
تجربهنگاری نخستوزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاورهی بینالمللی را اداره میکند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه میدادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانیها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگیشان است... نباید شرکتهای دولتی به عنوان سرمایهگذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی!
...
هنرمندی خوشتیپ بهنام جد مارتین به موفقیتهای حرفهای غیرمعمولی دست مییابد. عشقِ اُلگا، روزنامهنگاری روسی را به دست میآورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که بهدست آژانسهای مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر میپیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا بهعنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمالگرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشمانداز آن
...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینههای اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قویتر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشهای که از قفقاز میآمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بینیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است
...
وقتی با یک مستبد بیرحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه میخورید، شگفتآور است که چقدر به ندرت احساس میکنید روبهروی یک شیطان نشسته یا ایستادهاید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی میکنند و لبخند میزنند... در شرایط مناسب، هر کسی میتواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستمهای خوب رهبران بهتر را جذب میکنند و سیستمهای بد رهبران فاسد را جذب میکنند... به جای نتیجه، روی تصمیمگیریها تمرکز کنیم
...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیهای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعهی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم
...