کارو ولش تو ادعا که بیستیم؛ جز خودمون به فکر هیچکی نیستیم... کنج اداره عمرمون تباه شد؛ بس که نشستیم دلمون سیاه شد... نمی دن آدمو فرشتهها لو؛ کسی نمی گیره از آدم آتو... قدیم که نرخها به طالبش بود؛ ارزش صندلی به صاحبش بود... فقیه اگه بالای منبر مینشست؛ جَوون سه چار پله پایینتر میشِست... مردا بدون میز هم عزیزن؛
رفوزهها همیشه پشت میزن
...
همۀ فکر و ذکرش این است که جوکهای خوب تعریف کند تا تحویلش بگیرند و خودی نشان دهد ولی ماجرا همیشه آنگونه که او میخواهد پیش نمیرود... بخش مهمی از کتاب به تقابل نسلی در قالب ماجرای درگیریهای پوتر با پسرش اختصاص دارد. پوتر که معتقد است جوانکها تهوعآورند، نه از زبان جاهلانه و عامیانه پسرش سر درمیآورد و نه از برنامههای تفریحی او... سراسر رمان پر است از کلاههای گشادی که از تعمیرکار گرفته تا بقال و سبزیفروش و همکار و رئیس و فرزند و دوست سرش گذاشتهاند
...
در عمق چیزهای خندهآور چیست؟... قصد جامعه از خنده چیست؟... چرا ناهماهنگی برانگیزاننده خنده است درحالیکه بسیاری از ویژگیهای دیگر اعم از عیب یا حسن چنین تاثیری روی او ندارد؟... هنر، گسست از جامعه و بازگشت به سادگی طبیعت است که در سایه درونگرایی ایجاد میشود و حالتی فردی دارد ولی لازمه عمل خنداندن، پذیرش زندگی اجتماعی به منزله محیطی طبیعی است و هدفی عمومی مبتنی بر تصحیح رفتارهای فردی و اجتماعی دارد
...
با کشتیگیر اسراییلی کشتی میگیرم چون تن من به تن او بخورد بخشی از گفتوگوست... با این شیوه ما نباید وارد سازمان ملل هم بشویم؛ نباید در المپیادهای علمی هم شرکت کنیم... چیزی که ناکارآمد هست باید حذف بشود یا اصلاح... اگر خدای نکرده! وزیر ارشاد بشوم اولین کاری که میکنم رفتن به قم و گرفتن اجازه از علما برای پیوستن به کنوانسیون برن (حمایت از حق مولف در آثار ادبی و هنری) است
...
هیچکس بهتر از بابابزرگ نمیتوانست مستمعانش را مسحور کند... ما نوهها با چشمان گشاده از حیرت میپرسیدیم: بابابزرگ... یعنی اینها راست است؟ بابابزرگ جواب میداد: اونایی که فقط حرف راست میزنند، لایق نیستند که آدم به حرفشان گوش بدهد... بهترین کتاب سال سوئد... با دمپایی روفرشی از خانه سالمندان بیرون میزند... با مهمترین اتفاقات و حوادث قرن بیستم مواجه میشود چیزهایی مثل بمب اتم، جنگهای داخلی اسپانیا، انقلاب چین و حتی کنفرانس تهران در شهریور سال ۱۳۲۰!
...
ما سهچهارم عمرمان را به خواستن و نتوانستن میگذرانیم... نظر به اینکه آن بالا نوشته شده وجود من برایتان ضروری است، من میتوانم از این مزیت هر چند دفعهای که موقعیت اجازه دهد، سوءاستفاده کنم... ضوابط اخلاقی، مقرراتی است که به نفع خودمان برای سایرین وضع میکنیم... هیچکس نمیداند این چرخ گردون چه میخواهد یا چه نمیخواهد، چهبسا خودش نیز نداند!
...
حافظ امروز صبح آمده تهران. هی دارد زور میزند که سر صحبت را با دخترا باز کند... «یاران، صلای عشق است، گر میکنید کاری» داره نخ میده، ولی دختره شماره نمیده... مردکِ شهرستانی، تو امروز صبح از شیراز اومدی، هنوز لباست بوی عرق اتوبوس و دهنت بوی ساندویچ ترمینال جنوب میده... چرا نه خاکِ سر کوی یار خود باشم؟ حافظ در اینجا از گشنگی وارد یک غزل دیگر شده و با بقیه پولِ توی جیبش یک بیسکوییتِ «خرسیرکن و دهانخشککنِ» ساقهطلایی...
...
مطبوعات در اوایل مشروطیت از سویی بلندگوی منورالفکرها بود برای برانگیختن تودهها به سمت استقرار حکومت مبتنی بر قانون و عدالت و آزادی و از طرفی، تنها پناهگاهی بود که مردم عادی میتوانستند مشکلات و دردهای فردی و اجتماعی خود را بازگو کنند... از گشنگی ننه دارم جون میدم / گریه نکن فردا بهت نون میدم!... دهخدا هنگام نوشتن مقالات «چرند و پرند» 28 سال داشته است
...
در محیطی كه فرهاد تصور میكرد «داره از ابر سیاه خون میچكه...»، قطعاً شرایط نمیتوانست خوب باشد. حالا تصور كنید در این شرایط یك كاریكاتوریست چه باید بكشد؟... مردم فكر میكردند كه مینیاتورها را با مركب سیاه كشیدهاید. درحالیكه اصل موضوع این نبود. اصل، «سیاهی» موضوع بود. تاریكی و وحشتی كه بر جامعه سایه انداخته بود؛ همانچیزی كه طنزپردازان خارجی به آن «طنز سیاه» میگویند... هفتهنامه آیندگان ادبی بعد از دستگیری دو نفر از همكاران من رسماً تعطیل شد
...
وقتی دف دست "مویدی" و "کپورچالی" و "روشن ضمیر" و "امیرشاهی" بیافتد؛ پایانبندی هر ستون (بخوانید هر بخش از کتاب) برای نویسنده کاری در حد هدایت یک افلاکپیمای ایرانی است... برای صیانت از عفت اجتماعی به جای "تریاک" بگوید "چای" و دستگاه "قل قلی" را "سانترفیوژ" بنامد و "وافور" را گرز لقب بدهد که همین کار، هم بهانهی دیگری برای لبخند خواننده باشد و هم ترویج ابتذال نباشد.
...
به ریاست اگر شدی منصوب / میشوی بین مردمان محبوب... انتخاب شما ربوبی بود/ چقدر انتخاب خوبی بود... باید از ابتدا به آسانی / ریشهی فتنه را بخشکانی... میشود با همین تظاهرها / منقرض نسل دایناسورها... وقت صحبت بکن به حد وفور/ انگلیسی برایشان بلغور... حرف لاتین اگر که پیش نبرد / عربی هم به درد خواهد خورد...
...
ظاهرا در دنیای ادبیات به فرد معتاد با احترام نگریسته میشود... لیوانی را روی سر همسرش میگذارد و شلیک میکند، اما تیرش، نه به لیوان که به سر همسرش میخورد... فکر میکنم سلین در درجه اول یک نویسنده طنزپرداز است. و رندنامه هم رمانی است که میبایست حسابی سرزنده و حسابی خندهدار باشد... از سیاستمدارها متنفر نیستم، صرفا برایم جالب نیستند
...
رمان به نظر من جعل است. جعل تاریخ، جعل زمان و... شما در رمان به کمک جعل است که یک دنیای متفاوت میسازید... پدرم اگرچه نمازش را همیشه بهجا میآورد و حتی نماز شب هم میخواند، اما هیچگاه پیشانیاش پینه نبست!... پاورقیخوان قهاری میشود. امیرعشیری، منوچهر مطیعی، ارونقی کرمانی... بهرام صادقی را اصلا قبول ندارد و میگوید که اصفهانیها او را به ناحق برکشیدهاند. به نویسندگی آلاحمد اعتقادی ندارد و او را یک مقالهنویس سیاسی میداند
...
اگر جنگ برای مردم خاصه مردمِ رشت -که داستان در آنجا روایت میشود- فقر و بدبختی و قحطسالی به بار آورده است، اما این دو برادر سرشار از نعمتاند... احمدگل با رفتنش به دیدار ارباب دختر خودش را هم قربانی میدهد... کوتهبینی و خودرأیی میرزا کوچک خان مانع این میشود که جنبش جنگل به انقلاب منجر شود... وارثان بیثباتیهای سیاسی و جنبشهای ناکام بیش از هرکس فقرا هستند... داستان پُر از سبک زندگی است؛ سبک زندگی اواخر قرن گذشته
...
هیچ خبری از حجاب راهبهها و سوگند خوردنشان نیست، درعوض آیرا از سنت روایت پیکارسک استفاده میکند... مرا آماده کردهاند که فرشته باشم، فرشته نگهبان همه مجرمان، دزدها و قاتلان... این کارهای خوبی که در تنهایی و خیالاتش انجام میدهد، سزار را تبدیل به راهبه میکند. ولی، در زندگی واقعی، او یک دروغگوی قهار است... رمز و راز دروغگوی خوب بودن را فاش میکند: «باید خیلی قانعکننده وانمود کنی که چیزهای واضح را نمیدانی.»
...
متوجه مادهمگس جوانی شد که در مرز میان پوره و سس نشسته بود... پوست آبدار و سبزش، بانشاط زیر نور خورشید میدرخشید... دور کمرش چنان شکننده و ظریف بود که گویا میتوانست با سبکترین نسیم بشکند... جابهجایی حشره و انسان و توصیفات آبدار و تنانه از مگس علاوه بر شوخی شیطنتآمیز پلوین با توصیفات رمانهای احساساتی و حتی کلاسیک، کاریکاتورگونهای است گروتسک از وضعیت بشر
...