برای اینکه کارم راه بیفتد؛ ریشم را در ماتحت الاغ هم فرو میکنم، بعد که کار گذشت، بیرون میآورم و گلاب میزنم تا بوی عطر محاسنم؛ عالمی را سرمست کند... «جهانگیر فروهر» در نقش میرزا آقاخان نوری به مادر ناصرالدین شاه قاجار (با بازی ایرن زازیانس) راه و رسم کسب «قدرت» و شیوهی «حکومت» بر مردم ایران را میآموزد... والاترین زن جهان باید یک سگ شکاری داشته باشد؛ من سگ شما هستم!
...
رضاشاه میخواست همانطور که ایلات و عشایر را از صحنهی سیاست و قدرت دور کرد؛ روحانیت را هم به حاشیه ببرد اما ناخواسته با تخریب روحانیت، بزرگترین خدمت را به روحانیون کرد... در دوره قاجار روحانیت سهم بزرگی از قدرت داشت... دخالت روحانیت در سیاست سابقه سو و مخالفان بسیاری در بین روحانیت داشت...
...
کارو ولش تو ادعا که بیستیم؛ جز خودمون به فکر هیچکی نیستیم... کنج اداره عمرمون تباه شد؛ بس که نشستیم دلمون سیاه شد... نمی دن آدمو فرشتهها لو؛ کسی نمی گیره از آدم آتو... قدیم که نرخها به طالبش بود؛ ارزش صندلی به صاحبش بود... فقیه اگه بالای منبر مینشست؛ جَوون سه چار پله پایینتر میشِست... مردا بدون میز هم عزیزن؛
رفوزهها همیشه پشت میزن
...
ترانههای عروسی، ترانههای ضربی و سرگرمکننده و ترانههایی که طنز اجتماعی بوده و ترانههای شادیبخش. وقتی این ترانهها را میخوانی میبینی که چقدر در فرهنگ ما ریشه دارد. مثل گل پری جوون و امشب چه شبی است... این موسیقی، موسیقی لایههای پایین جامعه و موسیقی کلاهمخملیها، جاهلها و بابا شملهاست... بخش عظیمی از آن چیزی که نسل آینده از تهران و فرهنگش خواهد دانست، مدیون مرتضی احمدی است... پرسه در احوالات ترون کتاب تاریخ تئاتر است
...
با کشتیگیر اسراییلی کشتی میگیرم چون تن من به تن او بخورد بخشی از گفتوگوست... با این شیوه ما نباید وارد سازمان ملل هم بشویم؛ نباید در المپیادهای علمی هم شرکت کنیم... چیزی که ناکارآمد هست باید حذف بشود یا اصلاح... اگر خدای نکرده! وزیر ارشاد بشوم اولین کاری که میکنم رفتن به قم و گرفتن اجازه از علما برای پیوستن به کنوانسیون برن (حمایت از حق مولف در آثار ادبی و هنری) است
...
مادر رفته است؛ در سکوت. و پدر با همان چشمهای بسته و در سنگر خالی دشمن! همچنان رجز میخواند... در 5 رشته: بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر نقش اول مرد (داستین هافمن) و بهترین بازیگر نقش اول زن(مریل استریپ) اسکار گرفت... احساس میکند سالهاست به تنهایی بار مسئولیت یک زندگی مثلا «مشترک» را به دوش کشیده است و حالا برای کسب جایگاه اجتماعی و رسیدن به آرزوهای تلف شدهی دوران مجردی، خانه را ترک میکند
...
ما را لیبرال نوکر آمریکا، غرب زده، متخصص بی تقوا و غیره میخوانند... انقلاب ایران را به لب پرتگاه سقوط کشاندهاند، همه مردم را از انقلاب زده کردهاند، که هرج و مرج و آشوب و بی نظمی در نظر آنان انقلاب معنی میدهد و تصور میکنند با بیبرنامگی و شعارهای تند و احساسات کور و کارهای غیر منطقی میتوانند انقلاب را به پیروزی برسانند... وقتی قادریم با امریکا مبارزه کنیم که مثل آمریکا از علم و تکنولوژی و تخصص برخوردار باشیم
...
گفتوگو با مردی که فردوسی را برای بار دوم دفن کرد... روایتی کوتاه و دیدنی از نبش قبر، تخریب و بازسازی آرامگاه فردوسی و دفن دوباره حکیم طوس در 1347 شمسی...
...
پویانمایی «زرزری کاکلزری» با اقتباس از «گلزری کاکلزری» ساخته شده است... کی کفش نو داره بگین؟! کجای بازاره بگین!؟ از این وره و از اون وره!... بازیهای نمایشی مجموعه «بازی، شعر، نمایش» تلفیقی از بازی، شعر و نمایش هستند که با الهام از ترانههای موجود در ادبیات عامیانه و با موضوع طبیعت سروده شدهاند. کودکان با آثاری از این دست احساس نزدیکی بیشتری میکنند و این آثار آنها را در سرگرم شدن و یادگیری بهتر و بیشتر یاری میکند
...
در جهان ساخته پولمن، همراه هر آدمیزادی، حیوانی است که تجلی جسمانی روح و درونیات او است... این مجموعه را شاید بتوان نوعی گذر از کودکی به بزرگسالی با روایتی فانتزی دانست. تصویری که پولمن از بزرگسالی ارائه میدهد، تلفیقی است از دسترسی به نیرویی فوقالعاده اما همزمان دردناک... لرد ازریل، دانشمند تحت تعقیب کلیسای اعظم است
...
کجا؟ هر جا که پيش آيد؛ به آنجايی که میگويند؛ چو گل روييده شهری روشن از دريای تردامان؛ و در آن چشمههايی هست، که دايم رويد و رويد گل و برگ بلورينبال شعر از آن؛ و مینوشد از آن مردی که میگويد: چرا بر خويشتن هموار بايد کرد رنج آبياری کردن باغی؛ کز آن گل کاغذين رويد؟؛ به آنجايی که میگويند روزی دختری بودهست... من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم؛ ز سيلیزن، ز سيلیخور، وزين تصوير بر ديوار ترسانم
...
«مراقب قدرت دایرهها باش!» این توصیهی مادربزرگ شافاک به نوهی دختریاش است. به نظر او هر یک از ما درون یک مجموعه دایره زندگی میکنیم. دایرههایی که اگر مراقب منطقه نفوذ و حدود آنها نباشیم؛ خطر مرگ ما را تهدید میکند. مرگی در سکوت و بی هیاهو...
...
فکر کنم اگر بخواهی کسی رو دوست داشته باشی، اول باید از سنگر کتابهایت بیایی بیرون، تا بتونی طرفت رو «درست» ببینی... پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار،
جواب دادی و گفتی که من خوشم بیتو... نسخهی ایرانی «شبهای روشن» از نسخهی ایتالیایی فیلم _ که پوستر آن در بسیاری از صحنههای داخلی از کادر خارج نمیشود!_ به مراتب بهتر، عاشقانهتر و سینماییتر است.
...
تنها کشوری که حقم را نداده شما بودهاید! این خیلی بد است کشوری که شیعه امیرالمومنین است چنین اتفاقی را رقم بزند... ای بچهها در خارج از خانه، دست در جیب هرکسی که خواستید از مسلمان و بیدین گرفته تا مسیحی و... بکنید و هر چه خواستید بردارید اما وقتی به خانه آمدید، مبادا دست در جیب همدیگر بکنید!... من درباره کشورتان نپرسیدم تو چطور با او تعامل کردی؟!
...
زنان قاتل تارانتینو حرفهی کشتن را انتخاب کردهاند؛ یعنی سلب حیات میکنند، در حالیکه زن هستند. گویی زنان دنیای تارانتینو، این واقعیت بزرگ را فراموش کردهاند که تنها آنها هستند که حلقهی اصلی ادامهی حیاتند... اما دنیای بئاتریکس با ورود یک نوزاد و از لحظهای که باور میکند موجود زندهای در درونش نفس میکشد، متفاوت میشود. آنقدر که به آخرین مقتولش _که از قضا او هم زن است_ میگوید که به خانه برگرد!
...
ظاهرا در دنیای ادبیات به فرد معتاد با احترام نگریسته میشود... لیوانی را روی سر همسرش میگذارد و شلیک میکند، اما تیرش، نه به لیوان که به سر همسرش میخورد... فکر میکنم سلین در درجه اول یک نویسنده طنزپرداز است. و رندنامه هم رمانی است که میبایست حسابی سرزنده و حسابی خندهدار باشد... از سیاستمدارها متنفر نیستم، صرفا برایم جالب نیستند
...
رمان به نظر من جعل است. جعل تاریخ، جعل زمان و... شما در رمان به کمک جعل است که یک دنیای متفاوت میسازید... پدرم اگرچه نمازش را همیشه بهجا میآورد و حتی نماز شب هم میخواند، اما هیچگاه پیشانیاش پینه نبست!... پاورقیخوان قهاری میشود. امیرعشیری، منوچهر مطیعی، ارونقی کرمانی... بهرام صادقی را اصلا قبول ندارد و میگوید که اصفهانیها او را به ناحق برکشیدهاند. به نویسندگی آلاحمد اعتقادی ندارد و او را یک مقالهنویس سیاسی میداند
...
اگر جنگ برای مردم خاصه مردمِ رشت -که داستان در آنجا روایت میشود- فقر و بدبختی و قحطسالی به بار آورده است، اما این دو برادر سرشار از نعمتاند... احمدگل با رفتنش به دیدار ارباب دختر خودش را هم قربانی میدهد... کوتهبینی و خودرأیی میرزا کوچک خان مانع این میشود که جنبش جنگل به انقلاب منجر شود... وارثان بیثباتیهای سیاسی و جنبشهای ناکام بیش از هرکس فقرا هستند... داستان پُر از سبک زندگی است؛ سبک زندگی اواخر قرن گذشته
...
هیچ خبری از حجاب راهبهها و سوگند خوردنشان نیست، درعوض آیرا از سنت روایت پیکارسک استفاده میکند... مرا آماده کردهاند که فرشته باشم، فرشته نگهبان همه مجرمان، دزدها و قاتلان... این کارهای خوبی که در تنهایی و خیالاتش انجام میدهد، سزار را تبدیل به راهبه میکند. ولی، در زندگی واقعی، او یک دروغگوی قهار است... رمز و راز دروغگوی خوب بودن را فاش میکند: «باید خیلی قانعکننده وانمود کنی که چیزهای واضح را نمیدانی.»
...
متوجه مادهمگس جوانی شد که در مرز میان پوره و سس نشسته بود... پوست آبدار و سبزش، بانشاط زیر نور خورشید میدرخشید... دور کمرش چنان شکننده و ظریف بود که گویا میتوانست با سبکترین نسیم بشکند... جابهجایی حشره و انسان و توصیفات آبدار و تنانه از مگس علاوه بر شوخی شیطنتآمیز پلوین با توصیفات رمانهای احساساتی و حتی کلاسیک، کاریکاتورگونهای است گروتسک از وضعیت بشر
...