روی جلدی که دوستان تهیه کرده بودند خیلی سانتی مانتال بود و به درد این کار که پر از خشونت است و از یک دوره خیلی خشنی صحبت میکند و آدمی که اصلاً گوری ندارد آدمی که کشته و مثله شده است، نمیخورد، فکر کردم برای این کار مناسب نیست. ضمن اینکه کار گرافیکی کامپیوتری بود که خود من هنوز هم به خاطر باورهای سنتی که نسبت به داستان دارم با طراحی دستی موافقتر هستم
ایده «مردگان باغ سبز» چه زمانی به ذهن شما رسید و چگونه پرورش یافت؟
در واقع ایده اولیه «مردگان باغ سبز» اولین بار به یک خاطره خیلی دور برمیگردد. خاطرهای که مادرم شاهد آن بوده است و در سالهای گذشته مرتب برای ما نقل میکرد و آن خاطره هم به زمانی برمیگردد که حزب دموکرات آذربایجان وقتی شکست میخورد و به هزیمت میرسد در حال عقبنشینی به سمت مرزهای شوروی هستند که دو نفر از اینها گذرشان به روستای ما به نام لاتران درپای کوه سبلان میافتد و یکی از اینها برای تهیه آب و غذا به سمت روستا میآید در آن شرایط بلوایی که در فضا حاکم است، یکی از آنها کشته میشود به همان شکلی که در کتاب ذکر شده است و کشنده هم بعدها ذکر میشود که لباس کشته شده که جای گلوله در آن بود را میپوشید و پز می داد که من یک فرقهای را کشتم. به هر حال این خاطره در ذهن من بود و سالیان سال با آن زندگی کردم و به نوعی میتوان گفت که شروع قضیه این بود. ضمن اینکه یک سیر کاملی از تاریخ آن دوره با اسناد و مدارک و شاهدان زنده روایت می شود چون حادثه به گونهای است که هنوز کاملاً به فراموشی سپرده نشده و در اذهان شفاهی مردم منطقه نقل میشود. البته بخش عمده کار من چون داستاننویس هستم تخیل بود. در نهایت از در هم آمیختن اینها داستان شکل گرفت.
حالا چطور این نوشتن اغاز شد؟
هر داستانی میتواند در یک حال و هوایی شکل بگیرد واقعیت این است که من کار دیگری انجام میدادم و تا نصفههای آن کار رفته بودم تا رسید به دورهای که بحث انتخابات پیش آمد و عملاً کار تعطیل شد. این اتفاقات در کار قبلی من یک وقفهای ایجاد کرد و در آن شرایط توان این را نداشتم که ادامه بدهم. بنابراین به سراغ این کار که خیلی برایم زندهتر و با معناتر بود در شرایط حال فرهنگی و سیاسی رفتم. چون به موقع به سراغش رفتم دقیقاً به صورتی که دلم میخواست ادامه پیدا کرد.
یعنی شما سعی کردید در این رمان به مقایسه این دو شرایط زمانی بپردازید؟
نه اصلاً قصد مقایسه نداشتم. ولی در واقع تأثیرات زمان حاضر آن فضا را خیلی برای من زنده کرد. به هر حال این قدر جوانب مختلف قضیه به طور شهودی برای من روشن شد که خودم هم شگفتزده شدم و شروع کردم به نوشتن و سریع هم انجام شد.
برخی از نویسندگان رمان جدید شما را جزو شاهکارهای ادبیات ایران در سالهای اخیر میدانند، نظر خودتان چیست؟
دوستانی که نظر دادند لطف داشتند، ولی یک مسئله ای هست؛ نویسندهای مثل من هیچ وقت برای عوام نمینویسد بنابراین نگاه امثال من هیچ وقت سطحینگر و در واقع پاورقیمحور و حادثهپردازانه نیست که مخاطب بیشتری میتواند داشته باشد و سر جای خودش هم شاید اشکالی نداشته باشد؛ شاید از این منظر مخاطب این کار یک مقدار خاص باشد و به هر حال دقت نظر خیلی زیادی میخواهد. به تصور خود من نه حتماً، داستان اصلاً این جوری نیست که شما با یک پسزمینه دیگری به سراغش بیاید. خود داستان باید بتواند مسائل خودش را روشن سازد.
یعنی معتقدید مخاطب باید اشراف کاملی نسبت به تاریخ ایران داشته باشد؟
منظورم این نیست که کسی که این کتاب را میخواند باید یک اشرافی به مسائل تاریخی از زمانهای که من از آن صحبت میکنم داشته باشد. خود این داستان چیزهایی که مخاطب باید بداند را به او میدهد ولی در عین حال شیوه روایت و نوع بیان و زاویه دید و مسائلی از این دست دقت بیشتری را میطلبد که نمیدانم مخاطب عام این دقت را دارد و حاضر است وقت بگذارد برای اینکه این اثر را بخواند. ولی در مجموع فکر کنم برای همین قشر مخاطب هم، کتاب خواندنی باشد. چون با وجود پیچیدگیهای که دارد قصه آنقدر کشش دارد که مخاطب را جذب کند.
پیشبینی خود شما از رویکرد مخاطب به این رمان چیست؟
استقبال از یک کتاب امر پیچیدهای است من نمیتوانم به راحتی وارد این مقوله شوم به این معنی که همیشه به خود کتاب ختم نمیشود. در بحث کتاب اصل اولیه این است که خواننده مطلع شود. بدانند فلان کتاب با فلان زمینه چاپ شده است. این مسئله سادهای نیست و با دو خط گفتن من و با یک خبر کارکردن فلان خبرگزاری این اتفاق روی نمیدهد. یک مقدار این قضیه پیچیده است. ولی اعتقاد خود من این است که در واقع اگر خبرش درست به مخاطب برسد به هر حال میتواند این راهگشا باشد و مخاطبان زیادی را جذب کند.
فکر می کنید انتشار این رمان به فراخور زمان حاضر است؟
به شدت، در تاریخ ما یک فرازها و اتفاقاتی اتفاق میافتد که میبینیم تاریخ دارد تکرار میشود. این به نظر من خیلی جای تامل دارد. بحثی که در داستان هست و مسائلی که مطرح میشود و مخاطب جامعه امروز ما میتواند با دورهای که در آن حضور نداشته و شاهد قضیه نبوده کاملاً همزاد پنداری کند.
گویا شما طرح روی جلد را نپسندید و قرار شد که دوباره طراحی شود، این کار صورت گرفت؟
روی جلدی که دوستان تهیه کرده بودند خیلی سانتی مانتال بود و به درد این کار که پر از خشونت است و از یک دوره خیلی خشنی صحبت میکند و آدمی که اصلاً گوری ندارد آدمی که کشته و مثله شده است، نمیخورد، فکر کردم برای این کار مناسب نیست. ضمن اینکه کار گرافیکی کامپیوتری بود که خود من هنوز هم به خاطر باورهای سنتی که نسبت به داستان دارم با طراحی دستی موافقتر هستم تا با کارهای کامپیوتری که به نظر من اصلاً روح ندارد. فقط یک دکوری است و چیز بیشتری از داستان نمیتواند بیان کند و قرار شد دوباره روی جلد مناسبتری تهیه شود که شد.
سوره مهر