توماس مان

21 بهمن 1384

توماس-مان

در شهر لوبک در کنار دریای بالتیک زاده شد، پدرش که در آغاز بازرگان بود، شهردار، سپس سناتور شهر گشت ... توماس مان ذوق سرشار به موسیقی را از مادر خود که خون پرتغالی و برزیلی داشت، به ارث برده بود... پس از گذراندن دوره نظام وظیفه با کاتیا دختر استاد دانشگاه مونیخ ازدواج کرد و به خانه او که محل اجتماع و ملاقات هنرمندان جوان و دانشمندان شهر بود، راه یافت... پنجاه و پنج خطابه او در جنگ جهانی دوم از رادیو پخش شد تا مردم آلمان را ضد هیتلر بشوراند

توماس مان، Mann, Thomas رمان‌نویس و مقاله‌نویس آلمانی (1875-1955) از خانواده بازرگانان ثروتمند است و در شهر لوبک Lubeck در کنار دریای بالتیک زاده شد، پدرش که در آغاز بازرگان بود، شهردار، سپس سناتور شهر گشت که تا آخر عمر در سمت اخیر باقی بود. خانواده‌ مان همه از هنر و استعداد ادبی بهره‌مند بودند، چنانکه هاینریش مان Heinrich Mann (1871-1950) در ادبیات آلمان آغاز قرن بیستم، مقام برجسته‌ای داشته است. توماس مان ذوق سرشار به موسیقی را از مادر خود که خون پرتغالی و برزیلی داشت، به ارث برده بود. وی تا هیجده سالگی در زادگاه خود به سر برد و پس از مرگ پدر، با مادر و برادران و خواهران در شهر مونیخ اقامت کرد. در این پایتخت هنری و معنوی بود که توماس جوان تحصیلات خود را به پایان رساند، مدتی در شرکت بیمه به کار اشتغال یافت و پس از آن به کار ادبی پرداخت و اولین داستانهای کوتاه را در مجله‌های مونیخ منتشر کرد. در مدت اقامت یکساله خود در 1897 در ایتالیا به نوشتن اولین رمان بزرگ خود «خانواده بودنبروک» Buddenbrooks پرداخت که در 1901 در برلین انتشار یافت و او را به شهرت رساند. این رمان که نام دومش «انحطاط یک خانواده» است در واقع نموداری است از زندگی طبقه کاسب و اهل حرفه آلمان در قرن نوزدهم - طبقه‌ای که فدای آداب و رسوم و تمدن خود گشته است. مان در این اثر فنای تدریجی این طبقه را منعکس می‌کند. انحطاط دنیایی که دنیای خاص مان است و انحطاط طبقه‌ای که خود مولود و وقایع‌نگار آن است. به قول منتقدی آلمانی پایان عصر طبقه‌ای را که مان نشان می‌دهد، نوعی پیش‌بینی است از اصلاحات اجتماعی و مذهبی در آینده آلمان. این نخستین رمان توماس مان مقامی عالی به دست آورد.

پس از گذراندن دوره نظام وظیفه با کاتیا Katia دختر استاد دانشگاه مونیخ ازدواج کرد و به خانه او که محل اجتماع و ملاقات هنرمندان جوان و دانشمندان شهر بود، راه یافت. شهرت ادبی مان به سرعت و با درخشندگی رو به پیشرفت بود که ناگهان بر اثر جنگ جهانی اول متوقف ماند. توماس مان با گروهی از روشنفکران به جبهه جنگ رفت. پس از متارکه جنگ به فعالیت ادبی بازگشت و با انتشار داستان «کوه جادو» Der Zauberberg (1914) به شهرتی جهانی دست یافت. موضوع این داستان همان است که در کتاب بودنبروک مورد توجه مان قرار داشته است. در آسایشگاهی دو مرد درباره مسائل عصر خود به بحث می‌پردازند و قهرمان اصلی کسی است که در جستجوی عقل است تا او را از دیو درون رهایی بخشد. عقل که به هنرمند کمک می‌کند تا در کنه ذات خود دقیق شود، به بررسی و تحلیل خویشتن خود بپردازد و از آن پس دنیایی از نو بسازد. این اثر از توصیف بسیار دقیق برخوردار است. مان در 1929 به دریافت جایزه ادبی نوبل نایل آمد. فاجعه تاریخی و تسلط حزب هیتلر که منجر به جنگ جهانی دوم شد، بار دیگر قریحه هنری او را دچار تشنج کرد، اما او موفق شد که از جبهه جنگ نتایج سودمندی در راه وسعت بخشیدن به آثارش به دست آورد. مان که در دوره جنگ تابعیت آلمان را از دست داد، چند ماه در فرانسه و پنج سال در سوئیس به سر برد، سپس به امریکا رفت، در کالیفرنیا اقامت کرد و تابعیت امریکا را پذیرفت. در مصاحبه‌ای با خبرنگاران گفت: «هرجا من باشم، آنجا آلمان است.» و با این گفته مردم آلمان را از خود رنجاند، اما در دوران دوری از وطن هرگز از مبارزه برای فراهم آوردن محیطی انسانی برای آلمان زیر و رو شده به وسیله هیتلر دست برنداشت. در بازگشت از امریکا در زوریخ اقامت گزید، محیط آن را از لحاظ معنوی و انسانی مناسب یافت و طبعش به خلاقیت گرایید.

مان از همان اوان کار خود را به ادبیات به معنی خاص و به ادبیات آلمانی محدود نکرد. به همراهی واگنر
Wagner به عالم موسیقی و علوم اساطیری وارد شد، نیچه و شوپنهاور در قلمرو اندیشه‌های مافوق‌الطبیعه درها را به روی او گشودند و مطالعات او از حد آثار ادبی اروپایی مانند آثار نویسندگان انگلیسی و فرانسوی و روسی فراتر رفت و به تاریخ اقتصاد سیاسی کشیده شد. مان در کنار خلق آثار ادبی به معنی واقعی، به کوشش بسیار در نقد و آثار تحقیقی و تحلیلی نیز پرداخته و درباره آثار نویسندگانی که از آنها مایه گرفته یا از آنان پیروی کرده مانند شیلر، گوته، نیچه، شوپنهاور، تولستوی، داستایفسکی، چخوف، لسینگ، فروید و ژید، مقاله‌های فراوانی انتشار داده است. در وجود این رمان‌نویس شخصیتی فلسفی نیز نمودار می‌شود و نوشته‌های سیاسی‌اش نیز از ارزش واقعی برخوردار است. شخصیتی که با حکومت ضد دموکراسی مبارزه می‌کند، با نویسنده داستان «دکتر فاوستوس» Doktor Faustus متفاوت نیست. همین وحدت شگفت‌انگیز در وجود داستان‌نویس و مرد عمل، توماس مان را از شخصیتهای کامل عصر ما ساخته است.

درتحول فکری توماس مان چهار دوره را می‌توان تشخیص داد: دوره اول از ورود او به مونیخ در 1893 آغاز می‌شود. اولین داستان کوتاه او در این شهر به نام «زن سقوط‌ کرده»
Gefallen (1894) در مجله ناتورالیست و سوسیالیست «دی گزلشافت» Die Gesellschaft (جامعه) انتشار یافت و در 1897 مجموعه چند داستان کوتاه که شامل معروفترین داستان او است به نام «آقای فریدمان کوچک» Der Kleine Herr Friedemann. توماس مان در این اثر به استادی مسلم در نویسندگی و به دنیای خاص خود رسیده است. در داستانهای این مجموعه زندگی چون مبارزه‌ای نمایان شده است که به خرد شدن ضعیفان می‌انجامد، بیشتر قهرمانان توماس مان در روابط خود با جامعه فاقد اعتماد به نفسند، از عالم وجود ناکامی یافته و جز بدبینی فلسفه‌ای ندارند. همین امر مبنای رمان معروف او خانواده بودنبروک قرار گرفته است که تصویری از فنای تدریجی طبقه کاسب را پیش چشم می‌گذارد. داستان «تریستان» Tristan (1903) از لحاظ شیوه نگارش اثری ممتاز است و تحت تأثیر تریستان اثر «واگنر» قرار دارد که در آن ارتباط قطعی میان هنر و مرگ بیان شده است. توماس مان در داستان «تونیو کروگر» Tonio Kroger (1903)، برجسته‌ترین نمونه هنرمند عصر جدید را خلق کرده است که در بینش ادبی خود زندانی شده و از دنیای خارج و زندگی به کلی جدا مانده است. با این ادراک توماس مان توجه و محبت نسل جوان و روشنفکر را به خود جلب کرد.

نمایشنامه تاریخی «فیورنتسا»
Fiorenza (فلورانس) (1905) در سه پرده منتشر شد، حوادث این نمایشنامه در فلورانس می‌گذرد. «مرگ در ونیز» Der Tod in Venedig (1912) تجزیه و تحلیلی است از روحیه آشفته و سرنوشت غم‌انگیز هنرمندی که از محیط خانوادگی دور می‌گردد، در ونیز به سوی زیبایی‌های شوم کشیده می‌شود و کششی به سوی مرگ که حاصل زیبایی‌هاست در او به وجود می‌آید. هنر، در این اولین دوره از زندگی ادبی و معنوی توماس مان، کار ویرانگری را برعهده دارد. «والاحضرت» Konigliche Hoheit (1909) رمانی است که به درستی شناخته نشده و کوششی را برای بازگرداندن افراد منزوی و تیره‌روز به وضع طبیعی زندگی بشری نشان می‌دهد. دومین دوره زندگی توماس مان سالهای 1912 تا 1930 را در برمی‌گیرد. نویسنده در این دوره به زندگی سیاسی و اجتماعی وارد می‌شود و در دل از این که وقایع‌نگارانحطاط و متفنن در بیماری و مرگ باشد، احساس ناخشنودی می‌کند و در پی تغییر و تحولی در فکر و روح خویش، به دنبال زندگی سالم و بدون دشواری می‌رود. این بحران روحی مصادف می‌شود با جنگ جهانی اول و توماس مان برخلاف میل شخصی، خود را متعهد میهن می‌یابد.

توماس مان، Mann, Thomas

رمان «اندیشه‌های جنگ» (1914) سرگردانی او را در جهت میهن‌پرستی و تعصب ملی بیان می‌کند. مان به سال 1918 در «ملاحظات مردی دور از امر سیاست»
Betrachtungen eines Unpolitischen مطالعه عمیقی بر زمینه اصول عقاید میهن‌پرستانه در راه مبارزه با افکار ضددموکراسی انجام می‌دهد، این روش تفکر که مورد تجزیه او قرار گرفته در مقاله بزرگ «گوته و تولستوی» (1922) نیز مشخص گشته است. در رمان کوه جادو (1924) جدالهای سیاسی، فلسفی و مذهبی این دوره به صورت داستان درآمده است. همین تجزیه و تحلیل نیرومند از وضع روحی و معنوی غرب موجب پیدایش اثر بزرگ او در 1926 گشت به نام «لوبک»، از جهت صورتی از زندگی معنوی، که وظیفه سازندگی و تأثیر اجتماعی هنرمند را روشن می‌سازد. در میان مقاله‌های بسیار عمیق انتقادی که دومین دوره زندگی معنوی توماس مان را به پایان می‌رساند، «زندگینامه» Lebensabriss را انتشار داد که در آن زندگی و آثار خویش را ثبت کرده است.

سومین دوره زندگی معنوی توماس مان شامل سالهای میان 1930 و 1945 می‌شود که بخش عمده آن، یعنی ده سال صرف رمان چهار بخشی «یوسف و بردرانش»
Joseph und seine Bruder گشته است و مصادف می‌شود با پیکار ضد هیتلریسم. این رمان شامل سرگذشت یعقوب، یوسف جوان، یوسف در مصر و یوسف رزاق است. توماس مان در نوشتن این داستان تنها به متن تورات و تفسیرهایش اکتفا نکرده، بلکه به منابع تاریخی و مذهبی مصر، بابل، آسور و اسلام نیز رجوع کرده است و به طور ستایش‌انگیزی تمدن قدیم و عصر بسیار دوری از تاریخ را احیا می‌کند و آن را از جوهر زندگی عصر جدید سرشار می‌سازد و به این داستان اساطیری رنگ عظیم انسانی می‌بخشد. این اثر بسیار قوی ثمره دوره پختگی هنری مان به شمار می‌آید. در این زمان توماس مان که شیفته انسان‌دوستی گوته گشته است، رمان «لوته در وایمار» Lotte in Weimar را در 1939 منتشر می‌کند که قهرمان اصلی آن خود گوته است. نویسنده گوته را در 1816 نشان می‌دهد که برای دیدار لوته، دلدار ورتر و در واقع دلدار خویش که سالها از عمرش گذشته، به وایمار می‌رود، در حالی که خود از شهرت و افتخار کامل برخوردار است. جز گوته دو استاد دیگر در مقاله‌های مان مقام مهمی را اشغال کرده‌اند یکی واگنر است در «رنج و عظمت ریچارد واگنر» (1933) و دیگر شوپنهاور در مقاله شوپنهاور (1938). در این دوره خطابه‌ها و شعارهای سیاسی توماس مان درباره آلمان و اروپا از اهمیت بسیار برخوردار است. پنجاه و پنج خطابه کوچک او در پی جنگ جهانی دوم از رادیو پخش شد تا مردم آلمان را ضد هیتلر بشوراند. در این سومین دوره توماس مان به وحدت دشوار دو نظریه بشردوستی و سیاست تحقق بخشید.

در آخرین دوره زندگی معنوی که سالهای 1945 تا 1955 را در بردارد، مان آثاری همچنان استوار و گوناگون آفرید و روح خلاقه‌اش تا آخرین روز عمر که در کشور سوئیس به سر رسید، همچنان خدشه‌ناپذیر باقی ماند و ثمره یک عمر کوشش طولانی و مداوم، همراه با کار منظم معنوی را به دست آورد. می‌توان گفت که مان به وسیله آثار خود فهرستی از تمدن معاصر برجای گذاشته است. سخنرانی وی در 1945 با عنوان آلمان و آلمانیها دورنمای کاملی از بحران تمدن آلمان پیش چشم می‌گذارد، اما پریشانی دنیای جدید به صورت پهناور و معنای عام در اثر باشکوهش «دکتر فاوستوس» (1947) منعکس گشته است. این اثر در واقع وصیتنامه ادبی توماس مان است. توماس مان هرگز نتوانست در حمایت از شخصیت انسانی، عدالت و دموکراسی از مبارزه دست بردارد و سرانجام نیز ناظر خرد شدن آلمان و مورد تحقیر قرار گرفتنش از طرف دنیای عاصی گشت که به سبب جنایتهای هیتلر متهم به تحمل این جنایت شد. پس رمان بزرگ خود را با قهرمانی خلق کرد که آلمانی‌ترین فرد در نوع خود بود، یعنی فاوست، و به حق باید این اثر را در میان شاهکارهای ادبیات جهان جای داد. مان در این اثر از تبحرش در موسیقی کمک گرفته است و قهرمانش، ادریان لورکوهن
Adrian Leverkuhn به طور شگفت‌انگیز آهنگساز معروف «آرنولد شوینبرگ» Arnold Schonberg را تجسم می‌بخشد، هنرمندی که روح خود را در برابر شاهکار هنری به شیطان می‌فروشد. در 1954 اولین جلد از آخرین رمان توماس مان به نام «اعترافات فلیکس کرول کلاهبردار» Bekenntnisse des Hochstaplers Felix Krull انتشار یافت. این اثر که متأسفانه ناتمام مانده جامعه آلمانی را پیش از جنگ جهانی اول معرفی کرده است.

توماس مان نویسنده‌ای است در مقامی استثنائی؛ آثارش که از لحاظ کمیت بسیار مهم است، از لحاظ کیفیت و کمال و روشنی سبک و غنای عمق نیز آثاری برجسته و ممتاز به شمار می‌آید. آثار توماس مان پر ارزشترین و بهترین نمایش دهنده اجتماع آلمان در نیمه اول قرن بیستم است. وسعت روح و اندیشه و ذهن مستقل مان به همه جلوه‌های دنیای متمدن ما بستگی می‌یابد، درباره مسائل می‌اندیشد، دشواریها و ابهامها را روشن می‌سازد و با وجود شهرتی که در به کار بردن لحن طنزآمیز دارد، با روشی بسیار جدی و بی‌غرضانه در سازندگی انسان می‌کوشد. مان از میان معاصرانش به سبب گوناگونی آثار و قدرت انساندوستی بر همه برتری دارد و می‌توان گفت که در تاریخ ادبیات معاصر آلمان تنها اوست که توانسته است جای گوته را اشغال کند، خاصه از نظر بشردوستی، چنانکه اغلب او را گوته شماره دو می‌خوانند و اگرچه از نظر بشردوستی این دو نویسنده روش مشترکی دارند، آثار گوته تحت تأثیر اندیشه‌های مذهبی قرار می‌گیرد، در حالی که در آثار توماس مان غیبت خدا احساس می‌شود، گوته یک لحظه در عظمت مسائلی که برای بشر مطرح است تردید نمی‌کند، در صورتی که در آثار توماس مان، زندگی، عشق، مرگ، هنر تنها بازی بزرگی است که مسخره و استهزا در آن چون اسباب‌بازی به کار گرفته می‌شود. اسباب‌بازی نفیسی که کمتر کسی لطف و ارزش آن را درمی‌یابد.

زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...